شنبه 15 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

"بهشتِ" قاتلین، بیژن معصومیان

بیژن معصومیان
ریشۀ سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران توسط مسلمانان افراطی را باید در پراکندن نفرت مذهبی آنان که خود را "فرقۀ ناجیه" و بقیه را "فرقۀ ضاّله" می پندارند و بی تفاوتی و سکوت اکثریت جامعۀ ایران در مقابل ظلم به دگراندیشان جستجو کرد. ولی خودشیفتگی و تنفرِ درونیِ افراطیون هنگامی تبدیل به اعمالِ خشونت بار می شود که رهبران مذهبی با استفاده از پیام های نفرت‌زا و تحقیرآمیز به انسانیت‌زدائی از دگراندیشان بپردازند و راه را برای پیروان خشونت طلب‌شان هموار کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


قتل فجیعِ فرهنگ امیریِ ۶۳ ساله شهروندِ بهائیِ باز نشستۀ ساکن یزد در پنجم مهر ماه امسال توسط دو برادر جدیدترین نمونۀ کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران است که به نظر می‌رسد انگیزه‌ نه فقط نفرت دینی بلکه امید به «بهشتی» بوده است که ظاهراً ساکنین آن قرار است قاتلین و آیندگان‌شان باشند. دو برادری که اخیراً به قتل فرهنگ امیری اعتراف کرده‌اند، در برگۀ بازجویی‌ها نوشته‌اند مقتول «بهایی بود ما کشتیمش تا بهشت را برای هفت نسل‌مان بخریم.»[۱]

متأسفانه، درسر زمینی که قانون اساسیِ آن به درجه‌بندی کردن شهروندان وجهۀ قانونی می‌دهد، برای برخی از آنان مثل بهائیان اصولاً وجودی قائل نیست و به عنوان مهدورالدَّم حتی خون‌شان را بی‌ارزش اعلام می‌کند و قبور مردگانش هم از تعرُّض و تخریب در امان نیستند، تعجب‌آور نیست که فرهنگ امیری‌ها وعطاءالله رضوانی‌ها در آن به قتل برسند و قاتلینِ آن‌ها در پناهِ همان قانونی که با عدالت برای بهائیان بیگانه است سرانجام از پرداخت هر گونه هزینه‌ای معاف شوند.

شاید برای بسیاری از ایرانیان شگفت‌آور باشد که نه در عهد قاجار، نه در دوران سلسلۀ پهلوی، و نه در عصر جمهوری اسلامی حتی یک نمونۀ مستند وجود ندارد که در آن با قاتل یا قاتلین بابیان یا بهائیان با عدالت برخورد شده باشد.[۲]

این اولین بار نیست که خانوادۀ فرهنگ امیری قربانیِ جنون مذهبی می‌شود. پیش از این نیز در سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵ میلادی) هفت نفر از خانواده و بستگانِ فرهنگ امیری در جنایتی وحشتناک در قریۀ هرمزکِ یزد مورد هجوم قرار گرفتند و به طرز فجیعی به قتل رسیدند.

اتحاد شاه و روحانیت در قلع و قمع بهائیان

جنایت هرمزک در دوران محمد رضا شاه پهلوی اتفاق افتاد. همان پادشاهی که تا امروز بسیاری از روحانیون و بنیادگرایانِ شیعه وی و حکومتش را دست نشاندۀ بهائیان می‌خوانند. اما نگاهی به خاطراتِ منتشر شدۀ محمدرضا شاه نشان می‌دهد وی به شدت به مذهب شیعه معتقد بود و، برخلاف پدرش، در راه اعتزازِ طبقۀ روحانیت و استحکام بخشیدن به ارکانِ مذهبِ شیعه در ایران سخت کوشید. شاه در کتابِ خاطراتش «پاسخ به تاریخ» با صراحت می‌نویسد پس از اینکه از سوء قصد (تیر اندازی) به جانش در دانشگاه تهران جان سالم بدر برد، برجسته‌ترین روحانیون و مراجعِ مذهبی «صریحاً اعلام داشتند که نجات مرا معجزه‌‌ای برای ایران می‌دانند.» [۳] در همان کتاب، وی اشاره می‌کند چگونه بعضی از اصول انقلابِ سفیدش به ارتقای مذهب شیعه در ایران کمک کرد:
سپاهیان دانش در مدت ۵ سال توانستند ۹۵۰ مسجد بنا کنند و ۸۲۰۰ مسجد را تعمیر کردند...من هرگز از انجام تعهد و سوگند خود در حفظ و صیانت مذهب شیعۀ اثنی عشری و دفاع از آن در مقابل حملات مادی گرایان باز ننشستم...دیگر از فعالیت‌های مؤثرِ بنیاد پهلوی مرمّت مساجد و تکایا و تأمینِ هزینۀ آب و برق و نگاهداریِ آن‌ها بود. گروه کثیری از طلّابِ علوم دینی به ویژه در شهر قم از کمک هزینۀ بنیاد برای ادامۀ تحصیل خود استفاده می کردند و نیز تعدادی از نشریات مذهبی از کمکهای مالی بنیاد بهره مند بودند. [۴]

درجۀ اعتقاد شاه به مذهب شیعه را می‌توان در این سخنانش نیز به وضوح مشاهده کرد:

من مبتلا به حصبه شدم و در اوج بیماری بود که شبی حضرت علی ابن ابیطالب را به خواب دیدم...جامی محتوی یک مایع به من داد تا بنوشم و من چنین کردم و حالم بهبود یافت...در تابستان هنگامی که به زیارت مرقد امام زاده داود می‌رفتیم از اسب افتادم. در حال سقوط از اسب شمایل حضرت عباس ابن علی را مشاهده کردم که دستم را گرفته و حفاظتم می‌کند….در کاخ تابستانی تصویر امام دوازدم را هم دیدم. [۵]

این طنزِ تلخِ تاریخ است که سرانجام همان روحانیون شیعه با استفاد ازهمان طلّابِ علوم دینی و مساجد و تکایا و بنیادها و نشریات مذهبی و تبدیل آن‌ها به یک شبکۀ وسیع و منسجم، حکومت شاه را به زیر کشیدند. برای مشاهدۀ اوج اتحاد شاه و روحانیتِ شیعه در سرکوب بهائیان باید به حوادث سال ۱۳۳۴ یعنی ۲۳ سال قبل از انقلاب اسلامی باز گردیم — حوادثی که در میانِ بهائیانِ آن دوره به «ضوضای فلسفی» [۶]مشهور بود و منجر به وسیع ترین حملات علیه بهائیان در قرن بیستم شد. ریشه‌های این وقایعِ تلخ را احتمالاً باید در دو عامل جستجو کرد. اول، ترسِ روحانیون شیعه از پیشرفتِ سریعِ بهائیان در جامعۀ ایران و احتمالِ به رسمیت شناختنِ آن‌ها از جانب حکومت شاه بود که نهایتاً روحانیون ایران را وادار کرد او را تهدید به رسوایی از طریق انتشار عکس نامناسبی از ملکه ثریا که در سفرش به آمریکا در سال ۱۳۲۸ گرفته شده بود بنمایند.[۷] عامل دیگر این بود که حکومت شاه هنوز از التهاب کودتا علیه دولت مردمی مصدق و تلاش وی برای ملی کردن صنعت نفتِ کشور کاملاً رهایی نیافته بود. شاه به خوبی می‌دانست پشتیبانی لازم برای مذاکراتِ شفاف با شرکت نفت ایران و انگلیس و نیز چند شرکت آمریکایی و اروپایی دیگر را ندارد. به همین دلیل، محتاج واقعه‌ای بود که از توجه مردم به مذاکرات نفتی بکاهد. از این رو، هنگامی که روحانیون شیعه با وساطت آخوند محمد تقی فلسفی از او در خواست کردند به فلسفی اجازۀ صحبت‌های روزانه از رادیوی رسمی کشور در ماه رمضان بدهد و احساسات مذهبی مسلمانان را برعلیه بهائیان تحریک کند شاه، بدون توجه به عواقبِ شوم انسانیِ این تصمیم، به آن رضایت داد. در مقابل، قرار داد کنسرسیوم نفتی نیز بسته شد و کمک‌های مالی آمریکا به دولت ایران سرازیر شد، که آن نیز به نوبۀ خود منجربه تقویت حکومتِ شاه جوان شد. فلسفی در خاطرات خود وقایع آن ایام را به تفصیل روایت می‌کند:

وظیفۀ مذهبی حکم می‌کرد که در مقابل تبلیغات این فرقه بی‌تفاوت نباشم و علیرغم وابستگی آن‌ها به دستگاه حاکم، در خود علیه آن‌ها مبارزۀ تبلیغی نمایم. اما در آن ایامی که مسئلۀ ملی شدن نفت مطرح بود و مصدق هم به شرحی که قبلاً دادم، اصولاً بهائیت را خطر نمی‌دانست و بهائیان را جزء ملت ایران و صاحب حقِّ برابر با مسلمان‌ها می‌شمرد، انجام این کار را به مصلحت نمی‌دانستم. ولی بعد از آن جریان در سال ۱۳۳۴ قبل از شروع ماه مبارک رمضان به آیت الله بروجردی عرض کردم که آیا شما موافق هستید مسئلۀ بهائی‌ها را در سخنرانی‌های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می‌شود، تعقیب کنم؟ ایشان قدری فکر کردند و بعد فرمودند: اگر بگویید، خوب است. حالا که مقامات گوش نمی‌کنند، اقلاً بهائی‌ها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند. ایشان گفتند: لازم است قبلاً این را به شاه بگویید که بعداً مستمسک به دست او نیاید که کار شکنی بکند و پخش سخنرانی از رادیو قطع گردد. زیرا این مطلب برای مسلمانان خیلی گران خواهد بود و باعث تجّریِ هر چه بیشتر بهائی ها می‌شود. بر این اساس، دو سه روز قبل از ماه مبارک رمضان به دفتر شاه تلفن کردم و وقت ملاقات خواستم. در ملاقات با او گفتم: آیت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئلۀ نفوذ بهائی‌ها که موجب نگرانی مسلمانان شده است، در سخنرانی‌های ماه رمضان که از رادیو پخش می‌شود، مورد بحث قرار گیرد، آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟ او لحظه‌ای سکوت کرد و بعد گفت: بروید بگویید. [۸]

آیت الله بروجردی سابقه‌ای طولانی در بهائی‌آزاری داشت. برای مثال، پس از قتل دکتر سلیمان برجیس طبیب خوشنام و نیکوکار بهائی در سال ۱۳۲۸ در کاشان با ۸۱ ضربه چاقو که با نقشه‌ای حیله گرانه از قبل طراحی و توسط هشت نفر از اعضای انجمن تبلیغات اسلامی و یا فدائیان اسلام به اجرا گذاشته شد، دادگاهِ حکومت شاه تحت فشار شدیدِ سه آیت اللهِ با نفوذ آن زمان — بروجردی، کاشانی، و بهبهانی — رأی به آزادیِ مجرمینی داد که خود به صورت گروهی به آن قتل اعتراف کرده بودند. [۹]قتل دکتر برجیس به قدری ظالمانه و وحشتناک بود که برخی مطبوعات آنرا «ننگ دادگستری ایران» نامیدند. [۱۰]«کانون پزشکان ایران» نیز نامۀ سرگشاده‌ای به شاه نوشتند و در آن شدیداً به این عمل وحشیانه اعتراض نمودند و از سلیمان برجیس به عنوان پزشک باسواد و حاذقی نام بردند که سالها در کاشان صادقانه خدمت کرده بود و فقرا را رایگان معالجه می‌کرد و به نیکنامی مشهور بود. روزنامۀ «نیسان» چاپ ۲۰ بهمن ۱۳۲۸ در اعتراض به این قتل وحشتناک نوشت: «چنین صفحات شرم‌آور را که حاکی از کشتار انسان‌ها با بهانه‌های مذهبی باشد فقط می‌توان در دورهٔ بربریّت و دورهٔ تاریک قرون وسطائی جستجو کرد و در دورۀ کنونی، بشریّت مترقّی از این گونه عملیّات ننگ دارد. راه انداختن نزاع و کشتارهای مذهبی در مملکت‌های مستعمره و نیم‌مستعمره فقط برای تأمین تسلّطِ مستعمره طلبان عملی می‌شود.» روزنامۀ «ملت ایران» چاپ همان روز نیز شدیداً به این جنایت آشکار اعتراض کرد: «در کشوری که مردم آن سه هزار سال داعیۀ تمدّن و بزرگی و فهم و شعور و احساسات بشر دوستی و نوع پروری دارند، در مملکتی که پیشوای بزرگ دین آن در ۱۳۰۰ سال پیش مردم را به برادری و برابری و مساوات دعوت می‌کرد و بزرگ‌ترین جهاد را علیه ترور و آدمکشی و قتل و غارت شروع نمود، مردمی پیدا می‌شوند که دست خود را به خون فرد بیگناهی بیالایند و جای بسی تأثّر است که از این عمل خود کم‌ترین شرم و حیایی نمی‌کنند.» [۱۱]

شش سال بعد، در دوران فلسفی، نطق‌های آتشین وی، انعکاس مطالب آن در جراید دولتی و مصادف شدن آن‌ها با ماه رمضان منجر به قتل و غارت وسیع بهائیان در گوشه و کنار کشور از جمله شیراز، نیریز، نجف‌آباد، منشاد، نطنز، یزد، کاشان، بیرجند، ده‌بید، رشت، کرج، ماه‌فروزک، مشهد، هرمزک ودیگر نقاط کشور شد. «در آباده و اردستان تمام بهائیان را از خانه و زندگی تاراندند و خانه‌های آنان را به آتش کشیدند، به طوری که بهائیان از زن و مرد مجبور شدند در مغاک کوه‌ها، قنات‌ها و یا زیر کاه و خاشاک پنهان گردند.» [۱۲]

مراکز اداری جامعه بهائی در نقاط مختلف ازقبیل تهران، شیراز، اصفهان، اهواز و بندر پهلوی نیز به اشغال نیروهای نظامی یا انتظامی آمد. خانۀ سید باب در شیراز که از مقدس ترین اماکن بهائیان در ایران بود نیز بشدت آسیب دید. حمله به بهائیان تا آنجا پیش رفت که سید احمد صفائی نمایندۀ مُعَمَّمِ مجلس از قزوین با حمایتِ آیت الله بروجردی لایحه ای چهار ماده ای تقدیم مجلس کرد که بموجب آن بسیاری از حقوق اولیۀ شهروندی بهائیان از آنها سلب می شد. این طرح که در تضاد با قانون اساسی و میثاق های بین المللی بود، با فشارِ روز افزونِ مجامعِ بین المللی به ایران با مقاومتِ دولت روبرو شد و به تصویب نرسید.

کشتار مکرر بهائیان در یزد و اطراف آن

از بدوِ پیدایشِ آئین بهائی، یزد و دهات و قصباتِ اطرافِ آن تا کنون شاهدِ کشته شدنِ بسیاری از بهائیان بوده است. مشهورترینِ این کشتارها سه دوره قتل‌های هفت نفره است. اولینِ آنها در عهد قاجار در سال ۱۲۸۲ شمسی (۱۹۰۳ میلادی) به دستور حاکم یزد — جلال الدوله برادر زادۀ مظفّرالدّين شاه — صورت گرفت که هفت بهائی به طُرُق فجیعی اعدام شدند و اجسادِ قطعه قطعه شدۀ آن‌ها را به زنان و کودکانشان نشان دادند. [۱۳] گروه دوم، بستگانِ فرهنگ امیری در روستای هرمزک بودند که شرح کوتاهی از کشتار آن‌ها در زیر آمده است. گروه سوم، در شهریور ۱۳۵۹ (سپتامبر ۱۹۸۰) توسط حکومت جمهوری اسلامی به صورت «انقلابی» محاکمه شدند و به اتهام واهی و ساختگیِ جاسوسی تیرباران شدند. در میان این «جاسوسان»، پیر مرد ۸۴ یا ۸۵ ساله‌ای به نام عبدالوهاب کاظمی منشادی هم بود که در طول حیاتش از روستای منشاد خارج نشده بود!

اما قتل عام خانوادۀ فرهنگ امیری در قریۀ هرمزک در سال ۱۳۳۴ نتیجۀ مستقیم نفرت پراکنی‌های فلسفی در دوران پهلوی و نیّت به اخّاذی از بهائیان توسط کدخدا و یکی از مَلّاکین روستای سخوید در مجاورت مزرعۀ هرمزک بود. [۱۴]وقتی شکایات پیاپی بهائیان به مراجع حکومت و تلاش دشمنان شان برای اخّاذی بی‌نتیجه ماند، جمعیتی حدود ۴۰ نفر با شیپور، طبل و عَلَم به سمت هرمزک حرکت کردند و در نهایت هفت نفر از خانواده و بستگانِ فرهنگ امیری که در آن زمان ۱۳ ماه بیشتر نداشت را با داس، تبر، چاقو، چماق، وغیره به طرز فجیعی به قتل رساندند، خانه‌های‌شان را آتش زدند و وسائل زندگی شان را در هم شکسته، از بین بردند. در میان مقتولین، پدر، عمو، دائی، و پسرعموهای فرهنگ امیری بودند:

عده‌ای در همین حال به غارت و سوزاندن اطاق‌ها و لوازم خانه می‌پردازند و حتی کندوهای زنبور را نیز آتش می‌زنند و از چارپایان به دو الاغ که فرار نکرده بودند دست یافته با کارد شکمشان را می‌دَرَند. سپس به بالاخانۀ عمارت هجوم می‌برند. هنگام جستجوی گنجه‌ها برای غارت، نوجوانی به نام امان الله که مادرش او را در آنجا پنهان ساخته بود می‌یابند. او را به وضعی فجیع به قتل می‌آورند و از پنجره به کوچه پرتاب می‌نمایند. جمعی که زیر پنجره جمع شده اند با سنگ بزرگی فرق او را می‌شکافند. به همین کیفیت برادر او هدایت الله را که از گردن زخمی بود در گنجۀ دیگری یافته با چند ضربت از پای در می‌آورند. سپس لحافی را نفت آلود کرده، روی او می‌اندازند و لحاف را با جسد آتش می‌زنند…[۱۵]

همانطور که قتل وحشیانۀ دکتر برجیس صدای اعتراض تعداد انگشت شماری ازگروه ها و مطبوعات را بلند کرد، جنایات دوران فلسفی نیز اعتراض حد اقل سلیمان انوشیروانی مدیر مسئول روزنامۀ سحر را برانگیخت. وی در مقاله‌ای شجاعانه به انتقاد از فلسفی و روش‌هایش پرداخت:
«آقای فلسفی، دین اسلام حاجت به چماق و تکفیر و زجر و شکنجه و شکستن سر و بیل و کلنگ و خرابی حظیرة‌القدس‌ها ندارد [...] آقای فلسفی، ایران امروز و دنیای امروز و مسلمانان امروز با دویست سال پیش فرق دارند [...] مگر دستگاه روحانیت با آن همه مجتهدین و علمای متبحر و دانشمند قادر نیست در راه تبلیغ دین با منطق و برهان به مبارزه برخیزد و احتیاح به طومارنویسی مردم بی‌سواد دارد؟ [مردم] می‌گویند مگر فرقۀ بهائی تازه پیدا شده و حظیرة‌القدس تازه بنا شده؟ مگر بهائی تازه تبلیغ کرده؟ چرا سی سال است پیشوایان روحانی نسبت به این امر توجه ندارند و در این موقع که کشور در آستانۀ اصلاح است و منافع عده‌ای فاسد در خطر افتاده، مردم را به این کارها سر گرم می‌کنید؟»

شوربختانه، در تاریخ معاصر ایران، همواره صدای منطقیِ روزنامه‌هایی از قبیل «سحر»، «نیسان»، و «ملت ایران» در هیاهوی روحانیون و مسلمانان تندرو گم شده است.

برای دیدن عکس های بیشتر در این زمینه به این صفحه از وبسایت نگارنده مراجعه کنید.

سخن آخر

ریشۀ سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران توسط مسلمانان افراطی را باید در پراکندن نفرت مذهبی آنان که خود را «فرقۀ ناجیه» و بقیه را «فرقۀ ضاّله» می پندارند و بی تفاوتی و سکوت اکثریت جامعۀ ایران در مقابل ظلم به دگراندیشان جستجو کرد. ولی خود شیفتگی و تنفرِ درونیِ افراطیون هنگامی تبدیل به اعمالِ خشونت بار می شود که رهبران مذهبی با استفاده از پیام های نفرت‌زا و تحقیرآمیز به انسانیت‌زدائی از دگراندیشان بپردازند و راه را برای پیروان خشونت طلب‌شان هموار کنند. وقتی آیت الله بروجردی یکی از بزرگترین رهبران شیعیان جهان در جمعی از شاگردانش می گوید: «بروید و این ها [بهائی ها] را بِکُشید! اگر توانستید بِکُشید، بِکُشید و اطمینان داشته باشید،»[۱۶] آیا می توان نتیجه‌ای جزسَلّاخی دکتر سلیمان برجیس ها با ۸۱ ضربه چاقو و حمله های وحشیانه به بهائیانِ بی دفاع در سراسرِ ایران انتظار دآشت؟ شرم آور نیست که قاتلان دکتر برجیس پس از تبرئه و خروج از دادگستری تهران با استقبال گروه کثیری از شیعیان مواجه می شوند که آنها را با سلام و صلوات وچراغانی و نقل و نبات و قربانی کردن گاو و گوسفند در جلوی قدومشان فاتحانه در شهر می گردانند و ابتدا بمنزل آیت الله بهبهانی و سپس برای صرف شام به خانه آیت الله کاشانی می برند.؟ [۱۷] پس از تهران نیز آنها رهسپار کاشان می شوند و توسط جمعیتی که از۳۰ کیلومتری کاشان به استقبال قهرمانان آدم کُش خود آمده بودند واقع می شوند. سالها بعد در سال ۱۳۶۷، بمناسبت چهلمین روز درگذشت محمد رسول زاده یکی از قاتلان دکتر برجیس، روزنامۀ دولتی کیهان به تجلیل از وی او را «مرد ایمان و عمل» می خواند. [۱۸] پس تعجب آور هم نیست اگرشاگرد آیت الله بروجردی یعنی آیت الله خمینی هم درادامۀ همان خط مشی، بهائیان را جانورانی بخواند که باید از آنها ترسید. [۱۹] وی در برخی دیگر از نوشته ها و سخنانش یهودیان را نیز «دزدان و هیولاهایی» می نامد که به دنبال سلطه بر مسلمانان بوده اند و زرتشتیان را «آتش پرست و فرقه ای قدمی و کهنه» خطاب می کند. [۲۰] بعد از انقلاب اسلامی، گفتار نفرت‌زا علیه غیرمسلمانان هم چنان ادامه داشته است. آیت الله جنتی، دبیر شورای قدرتمند نگهبان در جریان برگزاری کنگره‌ای بنام «سرداران شهید» ادعا نمود «بشر غیر از اسلام‌‌ همان حیواناتی هستند که روی زمین می‌چرخند و فساد می‌کنند.» [۲۱] بسیاری تاثیر کلمات و پیام های نفرت‌زا در برانگیختن احساسات افراطی مذهبی و ایجاد انزجار در انسانها را بی اهمیت جلوه داده اند. در حالیکه تجربۀ تاریخی در ایران نشان داده است همین کلمات و سخنان توهین آمیز است که منجر به انسانیت‌زدایی از غیرمسلمانان و اِعمال خشونت علیه آنان شده است. در این میان، طیف سیاسی گسترده ای از دیگر افراد (چپ، لیبرال، اسلام‌گرایان میانه رو، اصلاح طلب، ملی گرا، سکولار، یا آمیزه ای از آنها) نیز به احساسات مشابهی دامن زده اند. [۲۲] [۲۳]

در بارۀ عواقبِ خانمان‌سوز‌ کینۀ مذهبی، بهاءالله مؤسّسِ آئین بهائی می گوید: «ضغینه و بغضای مذهبی ناریست عالم‌سوز و اطفاء آن بسیار صعب، مگر ید قدرت الهی ناس را از این بلاء عقیم [بی ثمر] نجات بخشد.» [۲۴]

عبدالبهاء فرزند بهاءالله علت اصلی ارتکابِ اعمالِ خلاف را نادانی و جهالت دانسته است. وی هدفِ اولیۀ دین و مذهب را تعلیمِ اخلاق دانسته است، تا انسان از خُلق و خویِ حیوانی نجات یابد:
اُسِّ اساسِ سیئات نادانی و جهالت است. لهذا باید به اسبابِ بصیرت و دانائی تَشَبُّث نمود و تعلیم اخلاق کَرد و روشنی به آفاق داد تا [انسانها] در دبستانِ انسانی تَخَلُّق به اخلاقِ روحانی نمایند و یقین کنند که هیچ جَحیم [جهنّم] وسَعیری [آتشِ فروزانی] بدتر از خُلق و خویِ سَقیم [بیمار گونه] نه و هیچ جهنّم و عذابی کثیف‌تر از صفاتِ موجبِ عتاب نیست. [۲۵]

زرتشت نیز هدف از دین را پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک شمرده است، پس عقلانی نیست که تلاش برای نیل به بهشت با آزار و کشتار دگر اندیشان حاصل شود. حتی اگرچنین امری میسر هم بود، کدامیک از ما مایلیم در «بهشت قاتلین» سلیمان برجیس ها وعطاءالله رضوانی ها و فرهنگ امیری ها و دیگر قربانیان جهل مذهبی زندگی کنیم؟ آیا عطای چنین «بهشتی» را نباید به لقایش بخشید؟

___________________________________________________________________

پاورقی ها
[۱]ایران وایر. بهایی بود، کشتمیش تا بهشت را برای هفت نسل‌مان بخریم: https://iranwire.com/fa/features/19150
[۲] بیژن معصومیان. بابی- بهائی کُشی و تبعیض در تاریخ‌نگاری: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=47104
[۳]محمد رضا شاه بهلوی. پاسخ به تاریخ. ۱۹۸۰، ص ۶۲.
[۴]همانجا، صص ۱۶۴–۱۶۷.
[۵] همانجا، صص ۴۴–۴۶.
[۶]آشوب.
[۷]تورج امینی. اسناد بهائیان ایران: از سال ۱۳۳۲ تا انقلاب اسلامی. سوئد: نشر باران، ۱۳۹۳، صص ۶۹–۷۰.
[۸] محمد تقی فلسفی. خاطرات و مبارزات حجت السلام فلسفی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، ص ۱۹۱. پرویز ثابتی معتقد بود این اجازه را فلسفی از طریق ملاقات دکتر سید احمد امامی با شاه دریافت کرده بود، نه مستقیما. رجوع کنید به «اسناد بهائیان ایران» پاورقی ص ۷۱
[۹] مینا یزدانی. بهائی آزاری؛ پیش از کودتا تا پس از آن: http://www.bbc.com/persian/iran/2013/08/130820_l44_coup_bahai
[۱۰] سلیمان برجیس: https://goo.gl/b7qi5m.
[۱۱]همانجا.
[۱۲]فریدون وهمن. یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهائی. انتشارات عصر جدید، ۱۳۸۸، ص ۲۶۷.
[۱۳] برای جزئیات، رجوع کنید به «تاریخ امری یزد»، نوشتۀ حاج محمد طاهر مالمیری، سِنچِری پرس، استرالیا، صص ۷۳ –۱۳۴.
[۱۴] اسناد بهاییان ایران، صص ۲۵۰–۲۵۱.
[۱۵]یکصد و شصت سال مبارزه با آئین بهائی، صص ۲۷۲–۲۷۳: بر اساس شکوائیه‌ای که خانم منظر امیری خواهر هدایت الله و امان الله امیری دو تن از مقتولین در ۱۱ مرداد ۱۳۳۴ (۳ اوت ۱۹۵۵) به فرماندار و دادستان یزد وشته و نیز شرحی از واقعۀ هرمزک با عکس مقتولین به قلم محمد لبیب.
[۱۶]غلامرضا کرباسچی. تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، (تاریخ حوزۀ علمیۀ قم)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،. ۱۳۸۰، صص ۱۶۱-۱۶۲.
[۱۷] سهراب نیکو صفت. سرکوب و کشتار دگر اندیشان مذهبی در ایران: جلد نخست-از صفویه تا انقلاب اسلامی. انتشارات پیام. ۱۳۳۸. ص ۴۱۱.
[۱۸]یادی از یک مبارز قدیمی در چهلمین روز ارتحالش: رسولزاده: مرد ایمان و عمل. کیهان. چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۶۷، صفحۀ ۱۱.
[۱۹]آیت الله خمینی. صحیفه امام خمینی، جلد ۱، صفحه ۳۸۹: http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=1&page=389
[۲۰]الیز ساناساریان. جنبه ی تطبیقی مسأله ی بهائیان و چشم انداز تغییر در آینده. دومینیک پرویز بروکشا و سینا فاضل «بهائیان ایران: پژوهش های تاریخی-جامعه شناختی». نشر باران، ۱۳۹۰، صص ۲۶۷-۲۶۸.
[۲۱]همانجا.، ص ۲۶۶.
[۲۲]همانجا.، ص ۲۶۹.
[۲۳] بیژن معصومیان. «آقا بترسید شما از این‌ها»: از بابی-بهايی‌ هراسی و توطئه‌ پردازی تا تابو شکنیِ دخترِ آیت الله. http://news.gooya.com/politics/archives/2016/06/213470.php
[۲۴] بهاءالله. لوح شیخ محمد تقی مجتهد اصفهانی. لجنۀ آثار امری بلسانهای عربی و فارسی. لانگهاین، ۱۳۸ بدیع (۱۹۸۲)، ص ۱۰.
[۲۵] عبدالبهاء. منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء. انتشارات بهائی آمریکا ، ۱۹۷۹، صص ۱۳۲-۱۳۳.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016