گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 دی» هاشمی و آن لحظه حساس، یوحنا نجدی8 مرداد» چگونه خامنهای محصول بذری که بوش در عراق کاشت را درو کرد، يوحنا نجدی و سعيد قاسمینژاد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "باده با محتسب شهر ننوشی زنهار"، سخنی با جناب پروفسور سمیعی، یوحنا نجدیتحقق تاسیس یک مرکز درمانی الزاما نیازی به در آغوش گرفتن بالاترین مسئولان حکومت استبدادی جمهوری اسلامی ندارد؛ میشود مرکز درمانی بنا نهاد اما برای عرض ادب به دیدار نماینده ولی فقیه در استان مازندران نرفت؛ میشود بخشی از پولهایی که احتمالا قرار بود به حماس و حزبالله فرستاده شود را به سمت تاسیس یک مرکز درمانی در تهران سوق داد اما جلوی چشم میلیونها بیننده از طراح "حمله گاز انبری به دانشجویان" ستایش نکرد
طی سالهای اخیر، بسیاری از ایرانیان با افتخار و القابی ویژه از یک پزشک ایرانی متخصص مغز و اعصاب یاد میکنند؛ پروفسور مجید سمیعی؛ از او در رسانههای فارسیزبان و افکار عمومی با عنوان "برترین جراح مغز و اعصاب در جهان" نام برده میشود. دکتر مجید سمیعی، بعد از سالها تحصیل، تدریس و طبابت در غرب و بویژه آلمان قطعا از جایگاه علمی معتبری برخوردار است و هدف این نوشتار نیز تشکیک در این زمینه نیست. این البته اتفاق مبارکی است که قهرمان نسل جدید ایرانیان، برخلاف قهرمان بسیاری از جوانان دهه پنجاه و شصت، یک چهره علمی، مفید و پزشک حاذقی است که جان را نجات میدهد و نمیستاند؛ مغزها را "درمان" میکند و "شستشو" نمیدهد و البته در عرصه بینالمللی نیز نهادهای درمانی بنا میکند و فرمان ارتداد صادر نمیکند. پروفسور مجید سمیعی اما طی سالهای اخیر به چهرهای تقریبا نامآشنا در رسانههای رسمی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. خبر ورود و خروج او به ایران، به دلایل و انحای مختلف در خروجی خبرگزاریها منتشر میشود؛ و مهمتر از آن، او در زمان اقامت در ایران، با سرشناسترین مسئولان سیاسی نظام جمهوری اسلامی، صمیمانه دیدار میکند؛ از علی اکبر هاشمی رفسنجانی تا محمدباقر قالیباف و از حسن روحانی تا شماری از استانداران؛ همراه با مسئولان نظام، در VIP استادیوم آزادی به تماشای مسابقه فوتبال مینشیند. او مهرماه گذشته نیز در جریان حضور در استان مازندران، با نماینده ولی فقیه در این استان نیز دیدار کرد. "کارل پوپر" میگوید که «خوشبینی یک وظیفه اخلاقی است» و از این منظر، "شاید" بتوان گفت که تمام این "حقوق ویژه" جناب دکتر سمیعی در جمهوری اسلامی به خاطر جایگاه علمی والای ایشان و تکریم او است؛ منطقی که اگرچه دور از عقل نیست اما جای نگرانی دارد؛ چرا؟ جمهوری اسلامی ایران، جزو فاسدترین نظامهای سیاسی و اداری است؛ بر اساس آخرین گزارش "سازمان شفافیت بینالمللی از نظر فساد در بخش دولتی"، ایران با کسب ۲۷ امیتاز از ۱۰۰ امتیاز در میان ۱۶۷ کشور در رتبه ۱۳۰ قرار دارد. تقریبا هفتهای نیست که حتی در رسانههای حکومتی نیز پروندهای از فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی فاش نشود. دکتر سمیعی اما با مسئولان چنین ساختاری صمیمانه نشست و برخاست میکند؛ پیمان همکاری میریزد و در نتیجه آن، نام دکتر سمیعی خیلی زود با یکی از بزرگترین پروندههای فساد اقتصادی در جمهوری اسلامی گره خورد. روزنامه "شرق"، چاپ تهران، در شماره روز دوم آبان ماه خود درباره فساد مالی شهرداری تهران از واگذاری چند هزار مترمربع زمین به "موسسه خیریه امام رضا" پرده برداشت که توسط خانم زهرا مشیر، همسر محمدباقر قالیباف، شهردار تهران اداره میشود. از جمله طرحهای ریز و درشت واگذار شده به این موسسه، طرح تاسیس "مرکز تخصصی مغز و اعصاب" تحت نظارت پروفسور مجید سمیعی است. کلنگ احداث این پروژه نخستین بار در سال ۱۳۸۹ توسط محمدباقر قالیباف با حضور شماری از میهمانان خارجی در زمینی به مساحت ۸۰ هزارمترمربع در غرب تهران بر زمین زده شد اما دو سال بعد، زمانی که این پروژه تکمیل شد، یک ساختمان دیگر با زیربنای ۳۵ هزارمترمربع به این مرکز درمانی اختصاص یافت. با وجود تمام پروندههای افشا شده درباره فساد اقتصادی در شهرداری تهران اما پروفسور سمیعی، مهرماه گذشته در برنامه پربیننده "دورهمی" در تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی حاضر شد و ضمن ستایش از "کمک" و "همدلی" محمدباقر قالیباف مشخصا در راهاندازی و پیشبرد این پروژه گفت شهردار تهران همیشه میگوید که من به عنوان "شهروند" کمک میکنم نه "شهردار". میزبانان سیاسی جناب دکتر سمیعی در ایران از جمله علی اکبر هاشمی رفسنجانی و نمایندگان ولی فقیه در استانها به واسطه دهها پرونده نقض گسترده حقوق بشر و سرکوب مردم در داخل و خارج از ایران با پروندههای متعددی روبرو هستند که روزی سرانجام، زنده یا مرده، برای تک تک آنها بازخواست خواهند شد. از سوی دیگر، تکریم آقای دکتر سمیعی به عنوان یک نخبه علمی از سوی جمهوری اسلامی نیز با صدها مثال نقض روبروست؛ چه بسیار نخبگان در عرصههای مختلف علمی و هنری که اتفاقا تنها به دلیل نخبه بودن و عدم همراهی با استبداد دینی- نفتی حاکم بر ایران سرکوب شدند. جناب آقای دکتر سمیعی شاید چندان وقت مطالعه این یادداشت و یا حتی پیگیری اخبار ایران را نداشته باشند اما به عنوان مشتی نمونه خروار هم اینک، یکی از نخبگان این کشور سالها است که در زندانهای تهران و کرج روزگار میگذراند تنها به این دلیل که به همکاری با وزارت اطلاعات دولت حسن روحانی، تن نداد. حمید بابایی، دانشجوی مقطع دکترای فایننس در دانشگاه لییژ بلژیک است. او در مردادماه ۱۳۹۲ در سفری به ایران بازداشت شد و اینک با مویی که در عین جوانی سپید شده، چهارمین سال از محکومیت شش سال حبس خود را در زندان رجاییشهر کرج سپری میکند. حمید بابایی نیز نخبه است؛ تحصیلکرده دانشگاههای صنعتی شریف و علم و صنعت با رتبه کنکور کارشناسی ارشد تکرقمی. بگذریم از هزاران دانشجوی بهایی که حتی در هنگام تحصیل تنها به جرم (؟!) بهایی بودن از دانشگاه اخراج میشوند. باری این یادداشت در پی "نیتخوانی" نیست و پیشفرضمان همین است که قصد جناب دکتر از بادهنوشی با مسئولان نظام جمهوری اسلامی که نامشان یادآور سرکوب گازانبری دانشجویان، سپاه پاسداران، قتلهای زنجیرهای و منصوبان شخص علی خامنهای است، تنها کمک به ملت رنجدیده ایران است تا زیر بار اینهمه سرکوب و استبداد، شاید از یک مرکز درمانی پیشرفته در تهران بهرهمند شوند. با این حال، نکته اصلی اینجاست که تحقق این رویا الزاما نیازی به در آغوش گرفتن بالاترین مسئولان حکومت استبدادی جمهوری اسلامی ندارد؛ میشود مرکز درمانی بنا نهاد اما برای عرض ادب به دیدار نماینده ولی فقیه در استان مازندران نرفت؛ میشود بخشی از پولهایی که احتمالا قرار بود به حماس و حزبالله فرستاده شود را به سمت تاسیس یک مرکز درمانی در تهران سوق داد اما جلوی چشم میلیونها بیننده از طراح "حمله گاز انبری به دانشجویان" ستایش نکرد. به همین ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی نگاه کنید؛ نخبگان و چهرههایی بودند و هستند که به استبداد "نه" گفتند اما نه حکومت توانست حذفشان کند و نه سیل اتهامها و تهمتها خدشهای بر نامشان در افکار عمومی کشید؛ محمدرضا شجریان، جعفر پناهی، احمد شاملو، محمد ملکی، عباس امیرانتظام و حسینعلی منتظری تنها شماری از این افراد هستند. زمان زیادی از حضور تقریبا متعدد آقای دکتر سمیعی در رسانههای حکومتی جمهوری اسلامی نمیگذرد و در همین مدت کوتاه، نام او با یکی از دهها پرونده فساد اقتصادی در مجموعه شهرداری تهران گره خورده است؛ جناب دکتر در ایران نیستند و به احتمال قریب به یقین، چه بسیار اعتبار و تسهیلاتی که به نام ایشان برای پروژه مزبور کسب نشده است. حیف است که یک شخصیت علمی برجسته ایرانی، شاید به سبب یک اشتباه محاسباتی و یا فقدان تحلیل از مناسبات سیاسی در استبداد حاکم بر ایران، این چنین خیلی زود در رویای جوانان کشورمان فرو ریزد بویژه آنکه شخصیت محبوب جناب پروفسور و کسی که از او به عنوان «بازی بهمزن اصولگرایان» یاد میشود، همچنان سودای ریاست جمهوری دارد. همنشینی با "برترین جراح مغز و اعصاب جهان" شاید برای برخی از مسئولان جمهوری اسلامی، نان و رأی به همراه داشته باشد اما برای پروفسور سمیعی، با رویهای که تاکنون در پیش داشته، یک بازی از پیش باخته است و به تعبیر حضرت حافظ «باده با محتسب شهر ننوشی زنهار / بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد». Copyright: gooya.com 2016
|