گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 آبان» گلرخ ایرایی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد2 تیر» صدای ۱۷ سالگی شهرام باشیم، نامه سعید شیرزاد از زندان
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! باز هم انسان را فریاد کشیدی، نامه سرگشاده سعید شیرزاد به آرش صادقیخبرگزاری هرانا – سعید شیرزاد زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج که در سومین سال حبس خود به سر می برد، به آرش صادقی کنشگر مدنی در اعتصاب غذا نامه ای سرگشاده نوشته است. او در این نامه با آقای صادقی اعلام «سهیم شدن در گرسنگی» کرده و از او خواسته است به اعتصاب غذای خود پایان دهد. متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه بخوانید:
بیخداحافظی برادر جان گل همسنگرت چه خواهد شد پرپرش میکنند در زندان خبرت رسید برادر، نمیگویمت رفیق که خوب می دانی برای من نغمههای شعرهای مرضیه احمدی اسکویی و سعید سلطانپور است و نمیگویمت دوست که فراتر از دوستی و برادر میخوانمت، خبری از جنس یک ماه گرسنگی، گرسنگیای که برای عشق است و در پس این گرسنگیات با تمام وجود غمگینم، مثل اوقات تلخ تنهایی و مثل وقتیکه دوست میمیرد، غمگینم و هراسان از خندیدن و بغض نکردنت و ترسیدن از غرور تو در اعتصاب غذایت. میشناسم برادر میدانی که هستم همان عاشق خلق مرگ بدستم و میدانم که هستی و خوب میدانی در این شهوتسرای صندلینشین و انقلابی از جنس لباسهای رنگین، هرگز از کسی نخواستهام که اعتصابی را بشکند. ولی سخن با تو برادر در بندیست که این روزها برای عشقات و برای رفیق در بندم، گل همسنگرمان راهی جز گرسنگی نیافتهای، با تو که درپس شکستگی آیینهی زندگیات مادر، باز هم انسان را فریاد کشیدی. این روزها که به نوشابهها به اجبار سر به ماتحتمان دارند و به سوی ما عزادارند، روزهایی که انسان ارزانترین کالای قرن بیستویکم و روزهای از جنس تن دادن به دار و کشتار شهامت است و روزهایی که چشمان زینبمان در پس ویرانی خانهاش از خشم، مسلسلها به آن سویی میرود که هیچ سویی را نبیند، از تو نمیخواهم اعتصابت را بشکنی که از تو میخواهم به خاطر چشمهای زینب که گرسنگیمان باید برای او باشد. به این گرسنگی پایان دهی و به تو قول میدهم که این همان چیزی است که گل همسنگرمان میخواهد. پایان دادنی نه به خاطر عشق است که سی روز برایش گرسنگی کشیدهای و نه این چندخط و نه به خاطر هیچ کس دیگری، بلکه تنها و تنها به خاطر چشمان زینب که روزی نه چندان دور به گرسنگیمان که تنها سلاحمان است نیاز دارد و به تو قول میدهم . به رفیق کوه و کتابمان کمانگر و به بغض مادر قسم که گرسنگیای را با هم سهیم خواهیم شد که بهایش حتی تا مرگ هم برود، مرگی که هرگز از آن نترسیدهام.” Copyright: gooya.com 2016
|