گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 آذر» بازجویی از پرستو فروهر ادامه خواهد داشت1 آذر» ممانعت مأموران امنیتی از برگزاری مراسم بزرگداشت داریوش فروهر و پروانه اسکندری
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! در پیگیری دستبرد به خانهی پدرومادرم، پرستو فروهرروز شنبه ششم آذر ماه در مجتمع قضایی ولیعصر، پشت پارک شهر تهران، دادگاهی تشکیل شد برای رسیدگی به پروندهی دستبرد دوم به خانه پدرومادرم، که در پایان آذرماه سال پیش اتفاق افتاده بود.
این گزارش کوتاه را با تأخیر مینویسم. دلیل آن در بهتزدگی از تجربهایست که روایت میکنم. روز شنبه ششم آذر ماه در مجتمع قضایی ولیعصر، پشت پارک شهر تهران، دادگاهی تشکیل شد برای رسیدگی به پروندهی دستبرد دوم به خانه پدرومادرم، که در پایان آذرماه سال پیش اتفاق افتاده بود. در پرونده اما علاوه بر این دستبرد ردپای جرم دیگری نیز مشهود است. «متهم» با سرقت سندهای مالکیت خانه، که درون گاوصندوق بودهاند، قصد «سندسازی» و فروش خانه را داشته است. اگرچه او برای اجرای این نقشه همدستانی داشته که بازجوییهایی از آنها نیز در پرونده موجود است، اما دستآخر به تنهایی متهم این جرم شناخته شده است. با نهایت قدردانی از پیگیریهایی که سبب جلوگیری از اجرای این طرح پلید شده است، اما هرچه خوشدلی به خرج دهم هم نمیتوانم باور کنم که «متهم» به تنهایی این نقشه را برای چنین خانهای کشیده و تا مراحل نهایی پیش برده است. روز شنبه که در دادگاه حاضر شدم، متهم روبروی من نشسته بود. مردی درشت هیکل در آغاز میانسالگی که هر آنچه را در بازجویی نوشته بود کتمان میکرد. به اصرار میگفت که کتکاش زدهاند. میگفت وادار به اعتراف شده است و آنچه در پرونده نوشته نادرست و زیر فشار بوده است. میگفت «حقیقت» این است که روزی سوار موتور بوده و از کوچهی ما میگذشته تا در خیابان هدایت، که جای فروش وسایل یدکی یخچال است، لاستیک عایق برای در یخچال خانهاش بخرد. میگفت در خانه باز بوده است. میگفت داخل حیاط رفته و دیده است که نردههای فلزی ورودی ساختمان بریده شدهاند و در ساختمان باز است. میگفت درون ساختمان همهچیز به هم ریخته و آشفته بوده است. میگفت سه جلد سند روی زمین، روی تلنبار کاغذهایی که از قفسهها بیرون ریخته بودند، افتاده بوده است و او تنها «از سر کنجکاوی» سندها را به همراه چند شیء کوچک با خود برده است. میگفت هرآنچه برده را بیکموکاست پس داده و حالا بیدلیل در حبس است. دوستی میگفت در زبان فارسی واژهای داریم به نام «گردنگیر». این واژه را نمیشناختم و نمیدانم آیا نوظهور و برآمده از زمانهی ماست یا ریشه در گذشته دارد. اما از آن روز شنبه که به دادگاه رفتم این واژه در ذهنم میچرخد و از خود میپرسم که حقیقت چه مفهوم و سرگذشتی دارد آنجا که کسی جرمی را به گردن میگیرد تا کسان دیگری از پاسخگویی در امان بمانند و سرنخها کور شوند و آنها که وظیفهی کشف حقیقت را دارند به بهانهی این گردنگیری از ردیابی و افشای حقیقت معاف شوند. در پرونده شواهد و اعترافهای غریب دیگری نیز آمده است که چون دادرسی هنوز به پایان نرسیده از بیان آنها در اینجا پرهیز میکنم به این امید که با رأی قاضی، این پرونده مختومه نشود تا شاید پیگیری به سرانجام درستی برسد. پرستو فروهر، یازدهم آذر ۱۳۹۵، تهران Copyright: gooya.com 2016
|