دوشنبه 19 فروردین 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دو برابر شدن قتل هاي خانوادگي در ايران، اعتماد

افزايش تعداد قتل هاي خانوادگي در سال هاي اخير، دليلي بر اين موضوع است تا بتوان قتل هاي خانوادگي در بستر آسيب اجتماعي را مورد بررسي قرار داد.

سميرا کلهر محقق اجتماعي با بررسي قتل هاي مختلف، آمارهاي گوناگون در اين زمينه را مورد کنکاش قرار داده و در جلسه انجمن جامعه شناسان ايران، اين آمار تکان دهنده را ارائه داده است. متن صحبت هاي او در زير مي آيد.

افزايش قتل هاي خانوادگي، نمادي از افزايش بحران در خانواده هاي ايراني است. افزايش قتل هاي خانوادگي، در سال هاي اخير به اندازه يي بوده است که مي توان اين موضوع را به عنوان يک معضل اجتماعي به حساب آورد. آنچه که افزايش قتل هاي خانوادگي را شگفت انگيز مي کند، ماهيت و کارکرد خانواده در جامعه است که به نظر مي رسد با قتل که شديدترين نوع خشونت است با ماهيت خانواده در تضاد باشد. خانواده يي که افراد در ابتدا، به صورت داوطلبانه آن را تشکيل مي دهند و در ذهن همه آنها خانواده جايي امن براي حفظ اعضا و برآوردن نيازهاي زيستي آنها است، وقتي تبديل به صحنه قتل و خشونت مي شود، ذهن را به اين سمت مي کشاند که خانواده جديد، در اجراي کارکردهاي خود، دچار ضعف شده است، به طوري که ديگر قادر نيست نيازهاي زيستي و حياتي اعضا را به نحو مطلوبي تامين کند. اين تامين نشدن نيازهاي حياتي براي اعضاي خانواده، منجر به تنش و در نهايت قتل مي شود.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




آمار افرادي که جسم شان در خانواده کشته مي شود موجود است. اما متاسفانه آمار افرادي را که به لحاظ روحي و رواني در خانواده ذره ذره کشته مي شوند در دست نداريم. اگر در جايي اين تعداد قتل ها ثبت مي شد شايد اين تعداد از قتل هاي جسمي در مقابل قتل هاي روحي چندان عجيب به نظر نمي رسيد. با توجه به حساسيت قتل هاي خانوادگي تحقيقي دقيق در اين زمينه مي تواند کارگشا باشد. هدف از اين تحقيق در وهله اول توصيف قتل هاي خانوادگي و دوم مقايسه بين قتل هاي خانوادگي و غيرخانوادگي بوده است. طوري که اين مقايسه مي تواند به فهم بيشتر قتل هاي خانوادگي کمک کند.

روش جمع آوري اطلاعات توصيفي است و منبع اطلاعات اين تحقيق هم روزنامه «اعتماد» است. صفحه حوادث روزنامه «اعتماد»، روزانه شرح مختصري از قتل هايي را که اتفاق افتاده است، به چاپ مي رساند. ما به منظور جمع آوري اطلاعات پرسشنامه يي را تنظيم و پاسخ سوال ها را از گزارش هاي روزنامه «اعتماد» استخراج کرديم. مدت زمان مورد بررسي ما از اواسط دي ماه 85 تا اواسط دي ماه 86 بوده که مجموعاً با حذف تعطيلات، 250 شماره روزنامه بررسي شده است. بعضي از اين قتل ها مربوط به سال 85 و 86 بوده است و بعضي ديگر مرتبط به سال هاي قبل است اما دادگاه آنها در زمان هاي فعلي برگزار شده است. در مجموع با توجه به اين نکات 482 واقعه قتل مورد بررسي قرار گرفته است؛ اعم از قتل هاي خانوادگي و غيرخانوادگي. اين تعداد شامل تمام مواردي مي شده که فرد به قتل اعتراف کرده است. اين گزارش ها البته بيشتر شامل مواردي است که در تهران اتفاق افتاده است. واژه هايي هم بايد تعريف شود. اول واژه «قتل»؛ هر گونه فعلي که با قصد قبلي منجر به مرگ ديگري شود. يعني قتل هاي غيرعمد، در حوزه کار ما قرار نگرفته است.

قتل هاي خانوادگي در اين تحقيق شامل قتل هايي است که هر دو فرد يعني قاتل و مقتول عضو يک خانواده باشند. يعني يکي از موارد مي تواند فرزند، پدر، مادر، زن، شوهر، پدربزرگ، مادربزرگ و نوه باشد که در اين دسته هستند. قتل غيرخانوادگي شامل قتل هايي است که هيچ رابطه خانوادگي درجه اول بين قاتل و مقتول وجود نداشته باشد. قتل هايي مثل قتل دخترعمو و پسرعمو و ديگر قتل هاي اين چنيني جزء قتل هاي غيرخانوادگي قرار گرفته اند. در متغيرهايي که بررسي شده است مشخصات قتل، مشخصات فردي مثل سن و جنسيت قاتل و مقتول و شيوه عملي قتل و انگيزه قتل که مهم ترين متغير بوده مورد بررسي قرار گرفته است. اطلاعات 462 قتل استخراج شده که 43 درصد آنها خانوادگي و 57 درصد غيرخانوادگي است. البته اگر درصدي را هم به عنوان خطا در نظر بگيريم آمار قتل هاي خانوادگي نزديک به 38 درصد مي شود که معاونت نيروي انتظامي هم اين آمار را اعلام کرده است.

البته در پژوهشي که سال 67 براساس نمونه گيري در مراکز استان ها انجام شده قتل هاي خانوادگي 7/15 درصد قتل ها را شامل شده است.

يعني در طول دو دهه قتل هاي خانوادگي 5/2 برابر افزايش داشته است. از نظر منطقه قتل 3/59 درصد قتل هاي غيرخانوادگي در تهران و حومه تهران رخ داده است و 40 درصد آنها در شهرستان ها.

5/56 درصد قتل هاي خانوادگي هم در تهران و 43 درصد در شهرهاي ديگر بوده که ظاهراً تفاوتي از نظر منطقه قتل بين قتل هاي خانوادگي و غيرخانوادگي وجود ندارد.

از نظر سال وقوع قتل، قتل هاي خانوادگي در سال هاي 85 و 86 از 5/41 درصد سال هاي قبل به

7/51 درصد رسيده است. در حالي که در همين فاصله قتل هاي غيرخانوادگي ده درصد کاهش پيدا کرده است. در مورد مشخصات فردي قاتل هم در 8/17 درصد قتل هاي خانوادگي جنسيت قاتل زن است. اگر قتل هايي را هم که زن به کمک يک مرد مرتکب قتل شده است اضافه کنيم حدود 30 درصد قاتل هاي خانوادگي را زنان تشکيل مي دهند که اين ميزان در مورد قتل هاي غيرخانوادگي 6/9 درصد است. در مورد جنسيت مقتول هم آمارها نشان مي دهد زن ها در خانواده بيشتر به قتل مي رسند تا خارج از خانواده.

8/36 درصد مقتولان خانوادگي را زنان تشکيل مي دهند در حالي که اين ميزان براي قتل هاي غيرخانوادگي 8/14 درصد است. اگر مواردي را هم که قاتل از هر دو جنس قرباني گرفته است به اين موارد اضافه کنيم ميزان قربانيان زن به 7/47 درصد مي رسد. زن ها در مقايسه با قتل هاي غيرخانوادگي در خانواده هم بيشتر کشته مي شوند و هم بيشتر در جايگاه قاتل قرار مي گيرند. زن ها درون خانواده بيشتر مقتول هستند تا قاتل. که اين موضوع نشان مي دهد برخلاف تصور، زنان در خانواده از اهميت کمتر برخوردارند تا خارج از خانواده.

ميانگين سني براي قاتلان خانوادگي 4/34 سال بوده است و در مقابل براي قاتلان غيرخانوادگي 26 سال است. اگر سن قاتل به تفکيک سن بررسي شود 27 درصد قتل هاي خانوادگي در سنين بالاي 40 سال رخ مي دهد. اما اين ميزان براي قتل هاي غيرخانوادگي 9/6 درصد است. قتل هاي غيرخانوادگي با افزايش سن به شدت کاهش پيدا مي کند اما تقريباً در تمام سنين احتمال وقوع قتل هاي خانوادگي وجود دارد. ما در صفحه حوادث روزنامه ها مي خوانيم که مرد قاتل هشتاد ساله يي وجود دارد که همسر 70 ساله خود را کشته است. يا مرد 70 ساله يي که سال ها کينه همسرش را در دل داشته و در نهايت تصميم به قتل همسر 65 ساله خود گرفته است. يا مرد 95 ساله يي که با تبر همسر خود را کشته است. بنابراين آنچه در قتل هاي خانوادگي اهميت دارد آن است که احتمال وقوع آن در هر سني وجود دارد و چندان محدود به گروه سني خاص نيست.

از نظر مشارکت در قتل اصولاً شيوه مسلط در هر دو نوع قتل تنها و بدون داشتن شريک است. 75 درصد از قتل هاي خانوادگي و 68 درصد از قتل هاي غيرخانوادگي به تنهايي و بدون داشتن همدست انجام شده است. اما حدود يک سوم از قتل هاي خانوادگي که شريک وجود داشته است با مشارکت يکي ديگر از اعضاي خانواده انجام شده است. مثلاً مادر و دختر با همدستي هم پدر خانواده را به قتل رسانده اند يا دو برادر با شراکت يکديگر خواهر خود را به قتل رسانده اند. يا حتي دو برادر عليه دو برادر ديگر اقدام به قتل کرده اند. بنابراين مي توانيم بگوييم در خانواده با موضوع همدستي در قتل يا دوقطبي شدن خانواده هم روبه رو هستيم. چون اين ميزان شراکت تقريباً دو برابر قتل هايي است که دو نفر عضو يک خانواده با مشارکت هم يک نفر غريبه را مي کشند.از نظر قصد و نيت قبلي قاتل تفاوت زيادي ميان قتل هاي خانوادگي و غيرخانوادگي وجود ندارد. در قتل هاي خانوادگي نسبت به قتل هاي غيرخانوادگي کساني که با طرح و نقشه قبلي مرتکب قتل مي شوند با 5/5 سال اختلاف در سن قتل داراي ميانگين سني کمتري هستند.اين اختلاف سن عمدتاً مربوط به زناني است که به همراه معشوق همسر خود را مي کشند.

از نظر آلت و وسيله قتل رايج ترين وسيله قتل در هر دو نوع قتل چاقو است. خفه کردن و خوراندن سم هم از شيوه هايي است که در قتل هاي خانوادگي بيشتر مشاهده شده است. همين طور کوبيدن اجسام سنگين به سر، در هر دو نوع قتل يکسان بوده است.

از نظر مکان وقوع قتل، 80 درصد قتل هاي خانوادگي درون خانه و 20 درصد آنها در مکان ديگري بوده است. اين آمار در واقع مويد اين نظريه است که در جامعه امروزي خانه خطرناک ترين مکان براي افراد است. چون يک فرد در هر سن و با هر جنسيتي در خانه بيشتر احتمال دارد مورد تهاجم ديگران قرار بگيرد تا خارج از خانه در خيابان و هنگام شب.

زناني که توسط شوهران شان به قتل رسيده اند بيشترين موارد مقتولان خانوادگي، يعني 27 درصد کل مقتولان خانوادگي را تشکيل مي دهند و شوهراني که توسط همسر خود به قتل رسيده اند 22 درصد کل مقتولان را تشکيل مي دهند.39 درصد از مردان مقتول توسط زن و معشوق زن کشته شده اند. در مجموع حدود 50 درصد از قتل هاي خانوادگي مربوط به قتل زن و شوهر است که اگر قتل زن صيغه يي را هم به حساب آوريم در واقع 53 درصد قتل هاي خانوادگي مربوط به زن و شوهر است. 15 درصد مربوط به فرزندکشي است. کشتن خواهر و برادر 12 درصد و قتل پدر و مادر هم 11 درصد است. در مجموع تعداد بررسي شده، 38 کودک به قتل رسيده اند که بيش از نيمي از آنها توسط پدر به قتل رسيده اند. هفت کودک توسط مادر و بقيه توسط ناپدري و نامادري. يعني 29 کودک توسط مردان به قتل رسيده اند. با وجود اينکه زن ها مدت زمان بيشتري را با کودک مي گذرانند و انتظار مي رود خشونت بيشتري داشته باشند، اما اين موضوع عکس است.

آخرين مورد، انگيزه قتل است. 33 درصد قتل هاي خانوادگي به دليل کينه و دشمني و مسائل ريشه يي و کهنه به وقوع پيوسته است. قتل به دليل رابطه نامشروع زن که به کمک معشوق زن انجام شده است، 3/15 درصد قتل ها را تشکيل مي دهد.

بسياري از قتل ها هم با انگيزه سوءظن به مادر، همسر و خواهر و با انگيزه حفظ آبروي خانواده انجام شده است و کساني که با اين انگيزه مرتکب قتل شده اند مردان هستند. 3/11 درصد هم تحت تاثير مواد و مسائل رواني بوده است.

ولي اگر قتل ها را براساس انگيزه و جنسيت قاتل تقسيم بندي کنيم در مواردي که زنان رابطه نامشروع با مردي برقرار مي کنند و شوهر را مانعي براي ازدواج بعدي خود مي بينند و از آنجا که پروسه طلاق هم طولاني است يا بعضاً ناشدني است، به همين دليل قتل شوهر براي زنان به عنوان يک شيوه حل مشکل مطرح است و راه ميانبري است که به سرعت به جواب مي رسد. ضمن اينکه آثار و عوارض طلاق را ندارد. اما بخش مهمي از قتل هايي که توسط مردان انجام مي شود، جنبه تنبيه خودسرانه براي مقتول را دارد.

در مواردي مرد به خاطر سوءظن به مادر، خواهر و همسر يا به فساد کشيده شدن آنها اقدام به قتل آنها مي کند و در واقع مي خواهد اعضاي خانواده را به مجازاتي که آن را مناسب خانواده خود مي داند، برساند. چون اگر اين روند بخواهد از طريق قانون پيش برود، طرف را به خواسته هاي سريعش نمي رساند. جامعه يي که تنبيه زن و دختر جزيي از حقوق پدر و شوهر تلقي مي شود، در فرهنگ و ادبيات هم، اين موضوع تاکيد شده است و جالب اينجاست که قانون هم در اين زمينه تا حدودي همسو با فرهنگ حرکت مي کند. اينکه پدري اگر مرتکب قتل فرزندش بشود، قصاص نمي شود و مجازات محدودي دارد، در واقع تاييدي است بر فرهنگ مشروعيت مجازات فرزند توسط پدر.

در مورد شوهر هم قانون به نفع تنبيه زن، توسط شوهر عمل مي کند. يعني اگر مردي زنش را در حال همبستري با مرد ديگري ببيند، مي تواند او را به قتل برساند و مجازات هم نمي شود. در حالي که اگر اين شرايط، در حالت عکس قرار داشته باشد، قصاص مي شود. مثال اين مورد، داستان راحله است. بخش ديگري از قتل هاي خانوادگي، با انگيزه کينه و دشمني و مسائل حاد خانوادگي انجام مي شود. به اين قتل ها مي توانيم قتل هاي انتقام جويانه بگوييم که حاصل تجميع کينه و دشمني در طول سال ها است و مشاجره يي که سال ها در خانه جريان دارد، منجر به قتل مي شود، که اين قتل ها را با هيچ انگيزه خاصي نمي توانيم تقسيم بندي کنيم. مجموع اين اتفاقات بي ارتباط با بسته بودن راه هاي حل اختلاف در ميان خانواده نيست. نمونه، زن هايي که سال ها مورد ضرب و شتم شوهر قرار گرفته و در يکي از اين صحنه ها همسرش را به قتل مي رساند. اگر در اين موارد سازوکار به گونه يي بود که مشکل در مراحل اول حل و فصل مي شد، کار به قتل نمي کشيد. انگيزه ديگر قصد پوشاندن خطا و جرم است. مثل نوه يي که براي دزدي به خانه پدربزرگش رفته است يا مادري که وقتي متوجه مي شود پسر هشت ساله اش، متوجه رابطه نامشروع او با فرد ديگري شده از روي نگراني و ترس براي افشاي کارش پسرش را به قتل مي رساند. مساله ديگر، شيوع و گسترش استفاده از مواد مخدر جديد است که آسيب جدي به مغز مي رساند و به آنها روانگردان مي گويند. مقايسه آمارها نشان مي دهد استفاده از اين داروها، بيشتر تاثيرش را بر قتل هاي خانوادگي گذاشته تا قتل هاي غيرخانوادگي. از آنجا که اعضاي خانواده، مدام با فرد معتاد، در تماس هستند، احتمال اينکه هر لحظه تحت تهاجم قرار بگيرند، بيشتر است. اين نوع قتل ها پديده جديدي است که بايد جداگانه بررسي شود.





















Copyright: gooya.com 2016