چهارشنبه 5 تیر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گزارشی درباره مردان فمینیست در ایران، مردان نه فقط جزئی از مشکل، بلکه بخشی از راه‌حل هم هستند، دویچه وله

«اگر مردها بخش بزرگی از مشکل هستند، باید بخشی از راه حل هم باشند. ما باید به وجود مردانی که در جنبش برابری زنان کار می‌کنند، باور داشته باشیم.» این سخن یک مرد فمینیست ایرانی است. "مرد فمینیست" چه مقوله‌ای است؟

مردهای فمینیست در ایران زیاد نیستند، ولی ایده هایشان در جامعه رو به رشد است، به‌ویژه در میان جوانترها. آنان هم مثل زنان فمینیست لزوما نظر واحدی در مورد "مسئله‌ی زن"، منشأ آن و وضعیت کنونی و آینده آن ندارند، اما همه آنان یک مشکل واحد دارند: اینکه نرینگی سنتی آنها را متهم می‌کند که ضعیف، نادان، ترسو و "نامرد" هستند.

مردسالاری، تنبل، ترسو!

مردان فمینیست می‌گویند: برعکس! در واقع مردی که سالاریش به نظام سرکوبگر مردسالاری برمی‌گردد، ضعیف، نادان و از همه مهمتر ترسو است، چون شجاعت پذیرش یک حق انسانی را برای جنس مخالف ندارد، چون از آزادی و استقلال فکری ومالی زن می‌ترسد، چون نمی‌داند اگر زن امکان رشد پیدا کند، آیا قادر به رقابت با اوخواهد بود یا نه. مرد مفتخر به نرینگی مردسالارانه‌اش از یک چیز دیگر هم می‌ترسد: از آزادی زن برای تصمیم گیری درمورد خودش، برای جسم و روح‌اش، از اینکه زن دیگر ملک او نباشد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




فمینسیت های مرد می‌گویند نرینگی سنتی ترس‌اش را پس زوربازویش پنهان می‌کند، پس زورگویی اش، و ضعفهایش را پس خشونت اش! و پشت‌اش هم به قوانینی گرم است که زن را به سلطه او درآورده‌اند!

مردهای فمینیست می‌پرسند: آیا در جامعه ای که زنها آزاد نباشند، مردها آزادند؟ آیا در کنار زنی افسرده می‌شود خوشحال بود؟ آیا با دختری که در این دوره زمانه هیچ تجربه‌ای با مرد نداشته، می‌شود از خیلی چیزها حرف زد؟ و یا از زنی که تجربه داشته، اما بخاطر ترس از کتک و آبروریزی، گذشته‌اش را از مرد پنهان می‌کند، می‌شود انتظار همفکری و همسری داشت؟ اصلا همسر یعنی چه؟

با زنی که نیازهای روحی و جسمی اش سرکوفت خورده، چطور می‌شود از زندگی لذت برد؟ مادری که دچار افسردگی روحی است، کدام فرزند شاداب را تربیت می‌کند؟ مردهای فمینیست می‌گویند ما بخاطر زنها نیست که فمینیست شده‌ایم!

آزادی در گرو آزادی هر دو جنس است

پای صحبت مردهای فمینیست ایران نشستیم. مردهایی از نسل جوان که از فمینیست بودن "شرم" ندارند.

فعالان مذکر جنبش زنان می‌گویند ما فمینیست هستیم چون در جامعه‌ای که زنها در موقعیت فرودست هستند، مردها نمی‌توانند آزاد باشند. آنچه مردها از آن برخوردارند تنها توهم آزادی‌ست. به نظر کاوه مظفری در چنین مناسباتی مردها اسیر نگاهی هستند که آنان را آزاد نشان می‌دهد. او می‌گوید:

"نمی‌شود جامعه‌ای وجود داشته باشد که در آن برابری بین دو جنس، بین دو قشر و بین دو طبقه وجود نداشته باشد و آن طبقه‌ای که فرادست است ازآزادی برخوردار باشد. آن آزادی، یک آزادی صوری‌ست، واقعی نیست. در ظاهر آنها آزادند که دیگری را استثمار کنند. آنها آزادند که به بقیه خشونت بورزند. مردها آزادند که زنان‌شان را ملک خودشان بدانند. اما از آزادی واقعی، آن چیزی که انسانیت معنا می‌دهد، برخوردار نیستند. آزادی واقعی، آزادی معطوف به ساختن جامعه است. آزادی‌ای که جامعه را برابرتر می‌کند، آزادی‌ای که جامعه را خلق می‌کند."

فمینیسم، خواست عدالت و انصاف است

محسن مالجو دانشجوی رشته مطالعات زنان معقتد است که نمی‌شود از حقوق برابر انسانها حرف زد، در حالی که در خانواده‌هایی زندگی می‌کنیم که استثمار را از دوران کودکی به فرد یاد می‌دهند، آن هم در صمیمانه‌ترین روابط، روابط زن و شوهر، رابطه‌ی برادر و خواهر.

او می‌گوید: "این فقط مشکل زنها نیست، مطمئنا مشکل مردها هم هست. وقتی مردها به مسایل زنان می‌پردازند نه می‌خواهند به آنها ترحم کنند، نه چاپلوسی. او به هم‌جنسان خود اطمینان می‌دهد که فمینسیت های مرد هیچ عیب و ایراد فیزیکی هم ندارند. آنها فقط در آرزوی جامعه‌ای هستند که در آن عدالت و انصاف باشد."

به نظر محسن مالجو تفکری که از نابرابری دیه و ارث، از نابرابری در کار و امکان آموزش میان زن و مرد دفاع می‌کند، نگاهی که از سهمیه‌بندی جنسیتی صحبت می‌کند یا باعث تداوم سقف شیشه‌ای می‌شود، نمی‌تواند واقعا به عدالت اعتقادی داشته باشد. آیا نابرابری ناشی از یک تقسیم کار عادلانه است؟ مالجو قاطعانه می‌گوید: "چنین چیزی دروغ است، یک توهم است."

مالجو روی موضوع خدمت اجباری دست می‌گذارد. "یک درد مشترک بین آقایان مسئله‌ی سربازی یا نظام وظیفه است، که در واقع توفیق اجباری است که آقایان دارند. خب من فکر می‌کنم این برآمده از تفکری‌ست که در آن سالاری اعمال می‌شود‌، برای سالاربودن، قدرت بیشتر به‌دست آوردن. حالا کی باید برود سربازی؟ مردها! چرا مردها باید بروند سربازی؟ چون کلیشه‌هایی هست مبنی بر این که مردها قوی‌اند، مردها خشن‌اند، مردها جنگ‌طلب‌اند."

ولی او نه می‌خواهد جنگ کند، نه می‌خواهد سربازی برود و تفنگ دست بگیرد.

تفاوت نگاه مردها به مسئله فمینیسم

مردهایی که از مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق برابر حمایت می‌کنند، همه با یک نگاه و از یک نقطه نسبت به آزادی زن حرکت نمی‌کنند. برخی مردها ضرر محرومیت زن را در یک کفه و "سود" آنرا در کفه دیگر می‌گذارند و به این نتیجه می‌رسند که "واقعا چه اشکالی دارد زنها هم آزاد باشند و مثلا زن هم حق طلاق داشته باشند تا مهریه سنگین طلب نکند" و این قبیل استدلال ها. در مقابل این گونه دفاع از آزادی زن، مردهای فمینیستی هم هستند که می‌گویند "من طرفدار فمینیست ها نیستم"، "خودم فمینسیت هستم" و ترسی هم ندارم که بخاطرش تحقیر شوم و در نگاه سنتی اصلا از "مردی" ساقط شوم، چون:

"چیزهایی هم هست به نام انسانیت و عدالت که باید برای همه باشد!" این گفته علی حسین‌نیا فعال حقوق زنان و عضو کمپین ضد سهمیه‌بندی جنسیتی در دانشگاه ها است. او می‌افزاید: "دو نوع رویکرد من دیده‌ام. هر دو رویکرد هم مبنی بر سودی برای مردها هم هست. یعنی دستیابی به حقوق برابر برای زنها و مردها، یکجوری باید در نهایت برای مردها هم سودی داشته باشد تا بتوانند هم آنها را آگاه، و هم آنها را وارد این جنبش بکنند. مثلا در مورد بحث حق دیه یا مثلا حق طلاق. مثلا همین دوستان اصلاح‌طلب ما خواهند گفت اگر زنها وارد اجتماع بشوند، در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فعال بشوند، در نهایت باعث می‌شود که توسعه‌کشور بهتر بشود و بهبود پیدا بکند. این جوابها، جوابهایی کاملا درست است..." ولی

علی حسین نیا یک ولی در برابر این استدلال می‌گذارد و می‌گوید:

"من سیاستمدار نیستم. من نمی‌خواهم از توی صندوق‌ها رأی بیاورم. آن چیزی که من دنبالش هستم و به آن فکر می‌کنم جواب بسیار ساده‌ای‌ست که من حداقل همیشه دنبال آن بوده‌ام، و آن انگیزه‌ی برابری‌طلبی و آن انگیزه‌ی عدالتخواهی و آن اصالت وجود و اصالت انسان است که در نهایت همیشه برای من مدنظر است."

ممکن است از اینکه کسانی آزادی و برابری زن را حسابگرانه می‌پذیرند، راضی نباشیم، با این حال این راهم در نظر بگیریم که در جامعه‌ای چون ایران بایستی از هر حمایت مردانه بشدت استقبال کرد. حتی اگر مردسالاری با منطق و دو، دوتا، چهارتا، زیر علامت سؤال کشیده شود، بازهم باید خرسند بود.

موقعیت برتر، توهمی مردانه

در جامعه مرد سالار هر مردی بدون آنکه خود بداند یا بخواهد، درگیر در یک رقابت حاد است: رقابت با دیگر مردها برای آنکه نشان دهد قویتر است، خشن تر است، و سلطه جو تر!

مرد آزاد است از خانه خارج شود، کار کند، پول درآورد، مسئولیت های سنگین تقبل کند. مرد، نان‌آور خانواده می‌شود. کاوه مظفری این مرد را به ماشینی تشبیه می‌کند که هر روز صبح سر ساعت معین از خواب بیدار می‌شود، به کارخانه می‌رود، به محل کسب درآمد و وظیفه‌اش درآمدزایی برای بازتولید خانواده است. او می‌گوید: "همان مرد می‌آید خانه و تمام این فشارهایی که از سوی جامعه به او آمده، می‌خواهد بر زنش تحمیل کند. این تفکیک خانه‌داری و کار در کارخانه یک تفکیک قدیمی نیست. ممکن است خیلی‌ها بگویند، نه الان هم زنها در عرصه‌ی عمومی کار می‌کنند، اما هنوز کار خانه باز روی دوش زن است، حتا اگر یک زن و مرد باهم کار بکنند. و از آنطرف هم وقتی این خانواده وضع مالی‌اش بد می‌شود، موقع اجاره خانه‌دادن می‌شود، و در واقع موقعی که فشار مالی به خانه می‌آید، آنموقع نگاه به گرده‌ی مرد است و از مرد خواسته می‌شود که خانه را سامان ببخشد. وقتی خانواده‌ای در فقر بسر می‌برد، از مرد خواسته می‌شود. این نتیجه‌ی همین نابرابری‌ست برای مرد. در ظاهر است که به نظر می‌رسد مردها در موقعیت بهتری قرار دارند."

اما این فشار به همین‌جا خلاصه نمی‌شود. این مرد نه با همسرش ارتباط عاطفی و انسانی صحیح می‌تواند برقرار کند و نه با فرزندانش. او فقط خستگی‌اش را به خانه می‌آورد تا همه آن‌چه که ناخوشایند بوده، خشونتی که بیرون از خانه تحمل کرده، برسر خانواده‌اش آوار ‌کند.

به مرد در نظام مردسالاری آموزش داده شده که مالک زن و فرزندش است. این تملک اما انرژی جسمی و روانی مرد را در تمام زندگی اش بخود مشغول می‌کند و برای یک توهم به هدر می‌دهد.

کاوه مظفری می‌گوید:

" تملک حتا برای اشیاء سخت است، چه برسد به انسانها. تملک یک انسان کار راحتی نیست. وقتی یک مرد تصور می‌کند که مالک زنش است، که زن ناموس اوست. این فشاری بر ذهن اوست و تمام ذهنش را دچار توهم و دچار آسیب می‌کند که آیا الان ناموس من به خطر نیفتاده است؟ آیا الان من غیرتم خدشه‌دار نشده؟"

غیرت، تعصب و نگاه سلطه جو بر زن شالوده خانواده را سست می‌کند. این سلطه جویی فقط به حفظ تملک بر زن خلاصه نمی‌شود. اگر زن مایملک اوست، پس می‌تواند به اراده خود بر این مایملک بیافزاید یا از شر آن خلاص شود!

محسن مالجو می‌گوید ما ازیک طرف از خانواده صحبت می‌کنیم، از خانواده‌‌ی مقدس. اما در کنارش مسئله‌ی صیغه و چند همسری را مطرح می‌کنیم. در واقع ما داریم جواز خیانت را در خانواده‌ها صادر می‌کنیم و این جواز خیانت باعث هزاران آسیب در درون خانواده می‌شود.

او که در زمینه "تجاوز به محارم" پژوهش کرده اضافه می‌کند:

"من در رابطه با تجاوز به محارم در داخل ایران تحقیق کردم. و این فرضیه من کاملا تایید شد که یکی از دلایل تجاوزهای پدر به دختر بیشتر مسئله‌ی همان ولایت است، مسئله‌ی قدرت مالکیت پدر، مسئله‌ی ریاست پدر و این که پدر هر کاری می‌تواند با دخترش بعنوان این که تحت تملک‌اش هست انجام بدهد."

آمدن زنها به صحنه = تنگ شدن عرصه برای مردها؟

آیا باز شدن فضای درس و کار و فعالیت، قلمرو مردان را تنگ می‌کند؟

آیا دخترها جای پسرها را در دانشگاه ها تنگ کرده اند؟

آیا اگر جلوی آنها را بگیریم، به معنای آن است به به پسرها شانس بیشتری داده‌ایم؟

اما شانسی که با زور بدست آمده، به چه درد می‌خورد؟

آیا زنها موقعیت های خوب را در بازار کار از چنگ مردها درمی‌آورند؟

اگر آری، چرا باید به زور بخواهیم آنها را از صحنه خارج کنیم؟

چرا نباید وارد رقابتی عادلانه و مساوی با آنها شویم؟

چرا باید از کمترین پیشرفت دخترها هم دچار هراس شویم؟

علی حسین نیا عضو کمپین ضد سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاه ها می‌گوید:

"سهمیه‌بندی جنسیتی نباید انجام بشود، برای این که همه حق دارند تحصیل بکنند. این خیلی راحت است. دختری که پشت کنکور ایستاده و دارد درس می‌خواند و اینهمه زحمت کشیده، باید یک وضع برابر، یک رقابت برابر برایش وجود داشته باشد. نباید او با رتبه‌ی ۲هزار بنشیند سرکلاسی که یک پسر با رتبه‌ی ۴هزار می‌آید می‌نشیند. این جوابهای بسیار زیادی برایش وجود دارد. ببینید، مثلا اگر این اتفاق بیفتد و سهمیه‌بندی جنسیتی را اجرا بکنند، که دارند اجرا هم می‌کنند، خب یکی از چیزهای خیلی خیلی ساده‌اش این است که سطح علمی دانشگاه به شدت می‌آید پایین. یعنی دقیقا وقتی ما نگاه کردیم و تحقیق که داشتیم می‌کردیم سر یک کلاسی بودم که رتبه‌ی پسرها و دخترها تقریبا ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ با همدیگر متفاوت بود. حداقل من اگر دانشجو باشم، دلم نمی‌خواهد سر آن کلاس بنشینم. این که مثلا من کنار دختری باشم که رتبه‌اش ۲هزارتا از من بهتر است."

مردها کم، کم دارند چیزهایی یاد می‌گیرند

وقتی صحبت از نگاه های متفاوت در برخورد با دفاع از حقوق زن می‌شود، یکی از کلیدی ترین مسایل نگاه مردها به آزادی جنسیتی زن است. مرد جوان ایرانی دارد به آهستگی یاد می‌گیرد که با دوست دخترش رابطه ای دیگر برقرار کند. یاد می‌گیرد که بعد از دوستی و نزدیکی با ده ها دختر، برای ازدواج به سراغ دختری که رویش را آفتاب و مهتاب ندیده نرود. دارد این را می‌فهمد که این دختر "آفتاب ندیده" توهم است، دل خوش کنک است. که بهتر است بجای کلاه گذاشتن سر خود، حق انسانی زن را بپذیرد، تا همسر آینده اش با "ده بخیه" سرش را کلاه نگذارد! مرد جوان ایرانی دارد یاد می‌گیرد از حق خواهرش هم مثل حق خودش در خانواده دفاع کند. اگر او آزاد است دوست دختر داشته باشد، خواهرش هم آزاد است پسری را برای دوستی انتخاب کند.

علی حسن نیا می‌گوید:

" ما برای تغییر قوانین باید بجنگیم ولی نباید بقیه‌ی چیزها را فراموش کنیم و تصور کنیم بقیه ‌چیزها با تغییر قوانین درست می‌شود، اینجوری نیست. به نظر من آن آگاهی که یک زن نسبت به جنسیت خودش باید داشته باشد، اگر به‌وجود بیاید، آن شکل‌وارگی‌اش از بین می‌رود و این آگاهی را کسب می‌کند که حالا بتواند برود درخواست بکند و خودش بگوید که این حق من را باید بدهید و دیگر کسی نمی‌تواند جلوش را بگیرد این چیزی بسیار بسیار مهم‌تر است از حتا مثلا همان بحث سهمیه‌بندی جنسیتی یا تغییر قوانین ریز مثل دیه و اینها. و به نظر من تلاش اول باید در این زمینه باشد که زنان نسبت به آزادی خودشان، نسبت به اصالت خودشان آگاه بشوند و وقتی این اتفاق بیفتد، مسلما بقیه چیزها خودشان به‌دست می‌آیند."

مردهای فمینیست ترجیح می‌دهند زنهای اطرافشان، همسر، همکلاس، دوست دختر، همسایه... اینقدر آگاهی داشته باشد که بتوانند به گفته علی حسین نیا:

"تو را هم به پیشرفت برساند، به تو حتا آموزش بدهد تو زندگی، این خیلی خیلی تاثیر مثبتی دارد تا این که کسی باشد که آفتاب و مهتاب را ندیده باشد و در خانه نشسته باشد."

و محسن مالجو اضافه می‌کند:

"وقتی بحث صیغه می‌شود، وقتی بحث طرح امنیت اجتماعی می‌شود، وقتی بحث حجاب زن می‌شود این توهین‌ به مردها هم هست. خیلی از این بی‌احترامی‌ها نه فقط نسبت به زنهاست، نسبت به مردها است. مگر من با غریزه‌ام زندگی می‌کنم، مگر من شعور انسانی ندارم. اینها مستقیما توهین به مردهاست. و من فکر می‌کنم اگر یک کمی آدمها باهوش باشند، می‌بینند که فقط لبه‌ی تیز این پیکان فقط به سمت زنها نیست."

اندر مشکلات مرد فمینیست بودن

مردهای فمینیست تجربه سختی در جامعه سنتی ایران می‌کنند، تجربه ای که تنها به برخوردهای تحقیر آمیز دوستان و آشنایان گرفتار سنت محدود نمی‌شود. بسیاری زن ها هم آنها را باور ندارند و به دیده شک نگاه می‌کنند. کاوه مظفری خطاب به زنها می‌گوید:

"من دلم می‌خواهد یک جمله هم به زنان جنبش زنان بگویم و زنهایی که درباره‌ی مسایل زنان دارند فعالیت می‌کنند. یک نقل می‌کنم: یکی از دوستان فمینیست می‌گفت، اگر مردها بخش بزرگی از مشکل هستند، باید بخشی از راه حل هم باشند. باید به وجود مردانی که در این جنبش دارند کار می‌کنند ما باور داشته باشیم. خانم‌های جنبش نباید با شک و تردید به مردهایی که ادعا دارند فمینیست هستند نگاه کنند. می‌دانید، برای یک مرد فمینیست شدن در این جامعه‌ی مردسالار واقعا آسان نیست. من سختی بسیار بسیار زیادی کشیدم. هر آدمی که به او می‌گفتم دانشجوی مطالعات زنانم، دنبال یک عیب و ایراد داخل من می‌گشت. بهرحال ما سختی‌ها را قبول کردیم. نه برای زنان، برای جامعه، برای کل‌مان، برای بچه‌هایی که در آینده می‌خواهند توی این جامعه بزرگ بشوند، چه پسر چه دختر."

فمینسیت های مرد می‌گویند تغییر مناسباتی که چندین هزارسال طول کشیده تا رسوب کرده، یکشبه امکانپذیر نیست. به زمان احتیاج دارد. کنداست و همزمان تند: به خاطر جوانان!

کاوه مظفری می‌گوید وقتی جوانان وارد عرصه‌ی عمومی می‌شوند، بخصوص بعد از دبیرستان و با وروود به دانشگاه، به شدت خواهان این می‌شوند که وضعیت نابسامان موجود را تغییر بدهند. این روحیه‌ی عملگرا و انگیزه‌ی بالای آنها به این تغییر سرعت می‌بخشد:

"پس لزوما برای تغییردادن این مناسبات چندهزار سال دیگر لازم نیست. اما یکشبه هم امکانپذیر نیست. من فکر می‌کنم این روند در چندسال آینده قطعا به نتیجه می‌رسد. ما می‌توانیم مثال‌های بارزش را ببینیم."

او می‌گوید در کمپین مردهایی هستن که اگر هم خودشان را فمینیست ننامند، اما دارند برای برابری تلاش می‌کنند:

" مصداق بارزش می‌توانم از امیر یعقوب علی نام ببرم که همین اواخر هم حکم برایش خورد، یکسال حبس از طرف دادگاه برایش در نظر گرفته شده، آن هم دقیقا به خاطر همین که برای این برابری تلاش می‌کند."

همگانی شدن برابری خواهی

مردهای فمنیست می‌گویند تغییری که نسبت به رابطه‌ی زن و مرد در جامعه‌ی ما اتفاق افتاده محدود به قشر محدودی نیست و پذیرش حقوق برابر زنان، موضوعی است که بسی از دایره‌ی نخبگان جنبش زنان فراتر رفته است. زنان و مردانی را می‌بینیم که در عرصه‌های هنری، در عرصه‌های فرهنگی، در پهنه‌های مختلفی از زندگی و حتا در خیابانها در مقابل طرح امنیت اجتماعی همراه و همپای زنان مقاومت نشان می‌دهند.

"همان اتفاقی که در میدان صادقیه تهران افتاد، یک مرد بود که حمایت کرد از دختری که مورد تعرض نیروهای امنیتی قرار گرفته بود. یا در واقع در داخل ترانه‌هایی را می‌شنویم که از سوی مردها سروده می‌شود در حمایت از حقوق زنان. می‌بینیم فراتر رفته است این گفتمان برابری‌خواهی از جمعیت محدود نخبگان. بنابراین می‌توانیم امیدوار باشیم در چندسال آینده تغییراتی در مناسبات مردسالارانه بوجود بیاید. مردسالاری در ایران و در دنیا درحال تنبل شدن و شکست خوردن است."

و محسن مالجو اضافه می‌کند:

"در ایران مردان فمینیست کم نیستند که دارند کار می‌کنند و دغدغه دارند. مطمئنا از جنبش زنان تاثیر گرفته. و من این را از یکطرف دیگر یک جهت تاریخی هم می‌دانم. ما بهرحال باید به سمت یک جامعه برابر همراه با عدالت پیش برویم؛ و مطمئنا پیش می‌رویم. ما جزیی از همین فرایند تاریخی هستیم."

مریم انصاری





















Copyright: gooya.com 2016