در همين زمينه
13 آبان» از فرمول منطقی دکتر عبدالکريم سروش تا آرامشی که آرامش دوستدار بر هم زد2 آبان» از مجاهدین خلق، هادی خرسندی، مرضیه تا میری سراغ میکربها پدرسوخته 21 مهر» از آپانديس اکبر گنجی و شيرين عبادی تا نيما زند کريمی در جمهوری اسلامی 13 مهر» از شاهبال خرد عبدالکريم سروش تا طرح عظيم استفن هاوکينگ 2 مهر» از حلول روح آقای خمينی در جسم حجةالاسلام کروبی تا احمدینژاد دشمنان را غيب کرد
بخوانید!
23 آبان » کتاب محمدعلی سپانلو منتظر پاسخ ارشاد است، ايلنا
23 آبان » امينالله رشيدی: کتابم را در دولت بعدی منتشر میکنم! ايلنا 23 آبان » محسن عمادی، برنده جايزه جهانی شعر وحشت: ما در هراس خود را کشف میکنيم، ايلنا 23 آبان » فرشيد مثقالی: گرافيک ايران جشنوارهای شدهاست، مهر 23 آبان » مقايسه قيمت و سرعت اينترنت در هشت کشور، قيمت های اينترنت در ايران، مهر
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از نصف شدن تفسير خبر آقای چالنگی تا نگاهی به کتاب زندگی و کارنامه مطبوعاتی ايرج افشارکشکول خبری هفته (۱۳۶) در کشکول شماره ی ۱۳۶ می خوانيد: پيش از شروع: نصف شدن تفسير خبر آقای چالنگی آقا ابتدا از طرف خودم تسليت، و از طرف آيت الله خامنه ای، محمود احمدی نژاد، و ديگر سران حکومت عربی-اسلامی ايران که چشم ندارند آقايان نوری زاده و سازگارا را هر هفته در جعبه ی جادويی ببينند تبريک عرض می کنم. تبريک و تسليت هم خطاب به مديران صدای امريکاست که آقای چالنگی می فرمايند اگر صدای مان را به گوش شان برسانيم خواهند شنيد و واکنش نشان خواهند داد. خدمت آقای چالنگی عرض می کنم، مديران صدای امريکا بايد خيلی سخت دچار ثقل سامعه شده باشند که صدای ما را نمی شنوند. صدا ديگر چه جوری بايد باشد که بشنوند؟ وقتی تفسير خبر چهارشنبه شب های سابق، جمعه های فعلی، اين قدر دوست داشتنی بود که زنان خانه دار هم در ساعت های برنامه می نشستند و به آن نگاه می کردند، اين صدا را اگر مديران نشنوند، يا بايد کر باشند يا خودشان را به کری زده باشند. الحمدلله در امريکا سمعک يک وسيله رايج است و به نظر نمی رسد آزمايش های اُديومتری، ضعف غير قابل علاجی را نشان دهد. می ماند خود را به کری زدن که آن هم حکايت موقعی ست که آدم دارد با موبايل با خانم همسر صحبت می کند، ايشان از آدم چيزی می خواهد که دوست دارد داشته باشد و آدم به دلايلی –مثلا داشتن رابطه با زنی ديگر يا بی پولی و امثال اين ها- دوست ندارد که خانم همسر آن چيز را داشته باشد. در اين جا، صدا ديگر به گوش نمی رسد، و آقای همسر داد می زند الو! الو! صدا نمی آد. مرده شور ايرانسل را ببره با اين آنتندهیش! در اين حالت اگر کسی که ناظر جريان است بيايد به خانم همسر بگويد شما دوباره و سه باره و چهار باره زنگ بزن، صدای تو را آقای همسر خواهد شنيد و واکنش نشان خواهد داد، کمی به شوخی و سرِ کار گذاشتن خانم همسر می ماند و نتيجه اش هم معمولا "نو ريسپانس تو پيجينگ" است. باری، مديران محترم صدای امريکا! اگر صدای ما را می شنويد، و روی صدای ما پارازيت نيست، عرض می کنيم که ما برنامه ی آقای نوری زاده و آقای سازگارا و آقای چالنگی را دوست داريم. خيلی ها دوست دارند صحبت های متين تحليل گر با دانشی مثل دکتر نوری زاده را گوش کنند. الو! الو! صدا میآد؟ بله. عرض می کردم، شما همه چيز را رها کرده ايد، زورتان به برنامه ی جمعه شب های آقای چالنگی رسيده است؟ چرا نمی گذاريد ته ديگ به ايشان برسد و تا بر آمدن آفتاب از فراز الوند و توچال، سهند و سبلان برای ما آرزوی فردايی بهتر کنند؟ الو! الو! انگار خط رو خط افتاده! صداها قاطی شده! چی؟ دکتر هوشنگِ چی چی؟ احمدی؟ امير؟ آقا قطع کن. اشتباه گرفتی. با کی کار داری؟ با پرزيدنت اوباما؟! آن ور خط احمدی نژاد است؟! چرا پرت و پلا می گی؟ نه؟ کی؟ رحيمِ چی؟ اسفنديار؟ آقا من با مدير صدای امريکا دارم صحبت می کنم، گوشی را قطع کن. من؟ من کی هستم؟ دائی جان ناپلئون؟! شوخی می فرماييد؟ يعنی چه؟ آقا مزاحم نشو... ملاحظه می فرماييد آقای چالنگی! خط های امريکا بدتر از خط های ايران روی هم می افتد و اتصالی می کند! آمديم با مديران صدای امريکا صحبت کنيم، خط روی خط وزارت امور خارجه امريکا افتاد و يک بابايی به نام هوشنگ نمی دانم چی چی می خواست با احمدی نژاد و پرزيدنت اوباما صحبت کند. به هر حال آن چه گفتنی بود را گفتيم. ببينيم مديران محترم که ما را خيلی خيلی دوست دارند و برای ما و حقوق بشر ما می ميرند چه جوابی خواهند داد! [راستی اين چرا به من گفت دائی جان ناپلئون؟!!!] شعر سبز محمد رضا شفيعی کدکنی اين شعر زيبا نياز به تفسير ندارد. اگر آن را چند بار با صدای بلند بخوانيم، تصويرش مثل تابلويی در ذهن مان نقش خواهد بست. بيت آخرش هم که گويای همه چيز است: آيت الله العظمی ها اين جوری قضاوت می کنند حالا اين داستان مهيج و پليسی را گفتم که يک موضوع ديگر را برای تان بنويسم. موضوعی که در شماره ی ۴ مجله ی مهرنامه منتشر شده و بسيار خواندنی ست. بعد از آن که آن را خوانديد شما هم مثل راننده ی فرضی ما خواهيد گفت، عجب مملکتی داريم. ببين کارِ ما دست چه کسانی ست: نگاهی به کتاب زندگی و کارنامه مطبوعاتی ايرج افشار پيش از آن که به معرفی اين کتاب بپردازم، بايد به نکته ای اشاره کنم. برخی نام ها، برای بزرگ شدن، نياز به تيتر و لقب دارند. هستند اهل علم و دانشی که اگر در مقابل اسم شان، دکتر و مهندس و دانشمند محترم و غيره نگذاريم، شخصيت علمی شان کامل نخواهد شد و شأن و منزلت لازم را نخواهند يافت. اما معدود دانشمندانی هم هستند که اگر در مقابل نام شان دکتر و مهندس و دانشمند محترم قرار دهيم، از ارزش و وجهه ی نام شان کاسته خواهد شد! به عبارتی تيتر و لقب نه تنها به آن ها چيزی اضافه نخواهد کرد، بل که از شأن و منزلت شان خواهد کاست. درست مانند اين است که شما به کسی که مقام سپهبدی دارد بگوييد جناب سروان! در عالم علم و ادب ايرانزمين هستند دانشمندانی که نام شان در خود همه تيترها و لقب ها را حمل می کند. ايرج افشار يکی از اين دانشمندان است که گذاشتن تيتر و لقب در مقابل نام اش چيزی به مقام علمی اش اضافه نخواهد کرد. اين که من گاه از لفظ استاد در مقابل نام ايشان استفاده می کنم، به خاطر چيزهايی ست که به عنوان خواننده از کتاب های ايشان آموخته ام نه تعيين مرتبه ای که به مراتب بالاتر از آن است. امروز هم که به قول ايشان دانشگاه های قارچی در هر سو می رويد (بخارای شماره ی ۷۶ صفحه ی ۸۳) و لفظ استاد از دهان مردم نمی افتد، همان بِه که به ايرج افشار بسنده کنيم. با ورق زدن کتاب ۱۲۰۰ صفحه ای سيد فريد قاسمی متوجه کار دشواری که ايشان به انجام رسانده است می شويم. تاليف کتابی چنين مفصل و پر مايه نيازمند مهارت و دانشی ست که در آقای قاسمی به عنوان متخصص تاريخ مطبوعات سراغ داريم. کتاب "ايرانشناس مجله نگار" کتابی نيست که به دَردِ هر کسی بخورد. بخش بزرگی از اين کتاب به فهرست مطالبی که ايرج افشار در مجلات و نشريات گوناگون نوشته است يا فهرست مطالب نشرياتی که ايشان آن ها را مديريت کرده است اختصاص دارد که بيشتر به کار اهل تحقيق می آيد. به طور مثال در صفحات ۱۶۲ تا ۴۸۶، فهرست کامل دوره ی بيست و يک ساله راهنمای کتاب درج شده است. بد نيست در همين جا انتقادی را مطرح کنم. من شخصا مخالف به کار بردن حروف ريز در چاپ کتاب هستم. با اين حال برخی کتب مانند دائرةالمعارف ها و فرهنگ ها بايد با حروف ريز منتشر بشوند. آقای قاسمی يا ناشر کتاب می توانستند فهرست هايی را که در خلال کتاب آورده اند، يا به صورت پيوست جداگانه، يا با حروف ريزتر منتشر کنند که هم صفحات کتاب را کم تر می کرد، و هم مطالبِ غير فهرست در ميان فهرست ها گم نمی شد. شرح زندگی و خدمات علمی ايرج افشار بسيار خواندنی و آموزنده است. دامنه ی فعاليت های فرهنگی ايشان آن قدر وسيع است که انسان از انجام آن ها در شگفت می ماند. تعداد مطالب و مقالات و کتب ايشان نشان دهنده ی عظمت کار ايشان است. در طول کتاب با صفات و خصائلی از ايشان آشنا می شويم که تا پيش از اين اطلاعی از آن ها نداشته ايم. از صفحه ی ۱۱۰۸ تا پايان کتاب، اختصاص به عکس ها و تصاويری دارد که پيش از اين کم تر ديده شده و يا اصلا ديده نشده است. در سرآغاز کتاب می خوانيم: "ايرج افشار بزرگمردی با کارنامه ی درخشان است که نام بلندآوازه ای در جهانِ ايرانشناسی و دنيای زبان فارسی دارد. او، کتابدار کتابشناس، تصحيح گر کاشف، نسخه شناس متن پژوه، سندپرداز مرجع نويس، گنجور مجموعه ساز، فهرستنگار دانش شناس، تاريخ نگار احياگر، سامانده نهادساز، نادره يار نامه نگار، شناساننده ی کمياب و ناياب، مُعرف کمنام و گمنام، منبع خاورشناسان، همنشين دانشوران، معاشر مشاهير، وارسته ی ناوابسته، دلسوخته ی ژرف انديش، جهانگرد ايران نورد، و گذشته پژوه آينده نگری است که يادگارهای ماندگاری در عرصه ی مطبوعات، کتاب و کتابخانه پديد آورد...". کتاب ايرانشناس مجله نگار، چاپ و صحافی پاکيزه ای دارد. قيمت چاپ نخست آن که همين امسال در تيراژ ۲۲۰۰ نسخه منتشر شده، ۳۵۰۰۰ تومان است. Copyright: gooya.com 2016
|