جمعه 26 آذر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از نوری‌زاد و الگوی‌ عاشورا تا شکايت امام حسين(ع) به شرکت مخابرات

کشکول خبری هفته (۱۴۰)
ف. م. سخن

در کشکول شماره ی ۱۴۰ می خوانيد:
- نوری زاد و الگوی عاشورا
- يزيد دست به کار شد
- آفرين به قمه‌زنان
- بدآموزی سريال مختارنامه
- کلمات ممنوعه در حکومت های استبدادی
- قدر آثار هنرمندان و نويسندگان اينترنتی را بيشتر بدانيم
- شکايت امام حسين(ع) به شرکت مخابرات



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




نوری زاد و الگوی عاشورا
"در ظهر عاشورا جنازه ام به دست عاشوراييان تشييع خواهد شد." «محمد نوری زاد»

لابد شما هم در بالاترين يا فيس بوک نوشته هايی با اين مضمون ديده ايد (پيشاپيش به خاطر اين نقل قول ها عذرخواهی می کنم): "تا کی می خواهيد سنگ يک عرب آدم کش را به سينه بزنيد؟ حسين ضد ايرانی بود. حسين و پدر و پدر بزرگ اش آدمکش بودند و خون های بسياری بر زمين ريختند. جای تعجب است که مردم برای مرگ عرب هايی که می خواستند ايران را نابود کنند سينه می زنند. تا زمانی که مردم به خاطر حسين بر سر و سينه می کوبند وضع ايران از اين بهتر نخواهد شد...".

نويسندگان اين گونه مطالب تلاش می کنند با آوردن فاکت و سند تاريخی، فکر حسين و علی را از سر ايرانيان بيرون کنند و به جای آن ها کورش و داريوش بنشانند. عين همين کار را می خواهند با زبان فارسی نيز بکنند يعنی به هر ضرب و زوری هست فارسی سره را به جای فارسی آلوده به کلمات عربی بر ذهن و زبان مردم بنشانند.

اما هر چه می کنند نمی شود. حسين حسين می ماند و کورش کورش. نه اين جای آن را می گيرد نه آن جای اين. در فارسی هم مردم هم‌چنان کلمات عربی‌نمای فارسی را به جای فارسی سره به کار می برند حتی همان ها که فارسی را خالصِ خالص می خواهند.

از نظرِ اين نظرنويسان جای تعجب است که عده ای از ايرانيان به پيروی از عقايد کسانی که عربِ ضد ايرانی ناميده می شوند به خاطر ايران و ايرانی تا حد مرگ مبارزه می کنند. نمونه ی اخيرش محمد نوری زاد. حتی کسانی که ماترياليست و کمونيست هستند و دين و مذهب را افيونِ جامعه می دانند، از تحسين و بزرگداشتِ اسلام‌گسترانِ ضد کفر خودداری نمی کنند. نمونه اش خسرو گلسرخی که در بيدادگاه نظامی شاه سخن اش را با گفته ای از مولا حسين، شهيد بزرگ خلق های خاورميانه آغاز می کند. هم چنين جای تعجب است که بزرگ ترين شعرا و نويسندگان ايرانی با کلماتی که ريشه عربی دارد ولی عربی نيست، فارسی را پاس می دارند و زيباترين آثارشان را با همين کلمات می آفرينند.

به نظر می رسد دوستان نظرنويس فيس بوکی و بالاترينی با مشکل بزرگی مواجه هستند. مشکلِ نفهميدنِ فرهنگِ عمومیِ مردم. مشکل درک نکردن افکار و باورهايی که طی سده ها ساخته و پرداخته شده و در روح و قلب مردم جای گرفته است. نکته ی کليدی اين‌جاست که مردمِ عادی و حتی اهل فرهنگ، فارسی سره را هر قدر هم درست نوشته شده باشد نمی فهمند و با آن ارتباط برقرار نمی کنند. همان طور که مردم نمی توانند و نمی خواهند چخيدن را به جای مجادله کردن، يوفانيدن را به جای عوض کردن، سافيدن را به جای رای دادن بنشانند، نمی توانند و نمی خواهند کس ديگری را جای حسين و علی بنشانند.

با همان کلمات و افکار به ظاهر عربی، حافظ زيباترين اشعار فارسی را می سرايد و با همان الگوی عاشورايی محمد نوری زاد در راه آزادی هم‌وطنان‌اش از چنگال دژخيم تا پای مرگ مبارزه می کند. مردم و اهل فرهنگ اين ها را می فهمند و قدردان و تحسين‌گرشان هستند.

يزيد دست به کار شد
"فاطمه ملکی، همسر نوری‌زاد، زينب، فائز و علی نوری‌زاد، فرزندان وی، پدر و مادر او و برادران‌اش به همراه فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر مصطفی تاج‌زاده که با آن‌ها جلوی زندان اوين بود توسط مأموران انتظامی با خشونت و بدرفتاری، بازداشت شدند." «خبرنامه گويا»

ايام تاسوعا و عاشورا باشد، مرد آزاده ای در زندان از شدت گرسنگی و تشنگی به حال نَزْع افتاده باشد، اعضای خانواده ی اين مرد نگران و هراسان در انتظار مرگ او پشت درهای زندان نشسته باشند، بعد سربازان حاکم جائر بر آن ها هجوم ببرند و آن ها را با خشونت و بدرفتاری بازداشت کنند، شما ياد امام حسين و خانواده ی او نمی افتيد؟

داستان امام حسين و فاجعه ی کربلا بر خلاف نظر آقای کروبی در همين جمهوری اسلامی مصداق پيدا می کند. همه ی پرسوناژها چه طرف ظالم چه طرف مظلوم بر ظالمان و مظلومان امروزی منطبق است. در هجوم به خانواده ی نوری زاد هم بايد گفت که يزيد دست به کار شد. جز اين هم انتظار نمی رفت.

آفرين به قمه‌زنان
"۴۰۰ نفر در خمينی‌شهر اصفهان قمه زدند." «سی ميل»

اوهوی! وقتی چيزی را نمی دانی چرا بيخودی اظهار نظر می کنی؟ نگران نشويد، با شما نيستم، با خودم هستم! همين جوری يک چيزی می بينيم و يک اظهار نظر الکی می کنيم فکر می کنيم خيلی می فهميم؛ خيلی روشنفکريم. خاک بر سر ما کنند با اين معلومات اندک مان. فکر می کنيم چی چیِ آسمان پاره شده، ما افتاده ايم پايين. خدا را بنده نيستيم. حکم شرع را به گوش نمی گيريم و فکر می کنيم اين احکام همين جوری کشکی نازل شده است. هر چه می کشيم از دکتر شريعتی می کشيم. آخه دکتر جون، دو ترم جامعه شناسی خوندی فکر می کنی خيلی بلدی؟ خدا رحمت ات کند ولی کارِت درست نبود. يعنی چه که نماز را با ورزش سوئدی مقايسه کردی. اصلا اين کجا و آن کجا. يا نوشته های شيخ عباس قمی را مورد تمسخر قرار دادی.

همين امروز يک عده مردم فهيم می آيند با قمه ی يک متری می کوبند تو فرق سرشان. مقداری خون می ريزد روی سر و رو و لباس شان و ما سوسول ها چندش مان می شود. بعد می گوييم: "اَه. چه کار زشت و زننده ای. اين قمه زن های بی فرهنگ نمی گويند فردا فيلم شان در شرق و غرب عالم پخش می شود و آبروی ما می رود؟" بعد فتوا می دهيم که اين کار ديوانگی و آُسيب زدن به خود است.

آخر نسناس، وقتی چيزی را نمی دانی مگر مجبوری حرف بزنی. چون تو از چيزی خوش ات نمی آيد پس آن چيز بد است؟ دِ نيست عزيزم، نيست. خيلی هم خوب است. حتی قمه زن خمينی‌شهر اصفهان خيلی بهتر از تویِ روشنفکرِ تهرانی می فهمد. باور نمی کنی بشين اين فيلم را نگاه کن؛ نگاه کن و زيپ دهان ات را بکش:

بدآموزی سريال مختارنامه
امروز نوشته ما عاشورايی شد پس بی جا نيست که در مورد آخرين سريالی هم که ديده ايم چند خطی بنويسيم؛ سريال مختارنامه. با بازی خوب فريبرز عرب نيا و مهدی فخيم زاده. حالا قصد ندارم در باره ی کمّ و کِيفِ اين سريال چيزی بنويسم و از خوب و بد سينمايی اش سخنی به ميان آورم. حرف من بدآموزی اين جور سريال هاست. بله. درست شنيديد. بدآموزی. بدآموزی که شاخ و دُم ندارد. حتما بايد حجاب کسی عقب باشد يا صورتِ کسی خوشگل باشد يا کارهای نقشِ منفی فيلم به نظر مثبت بيايد تا ما بگوييم بد آموزی؟ نه جانم همين تلويزيون پاستوريزه ی ما هم می تواند سريال های بدآموز نشان دهد، يکی اش همين مختار نامه.

به راستی کسی که به اين سريال نگاه می کند چه چيز ياد می گيرد؟ من که از مختار ياد گرفتم اولا در مقابل ظالم ساکت ننشينم. بروم در دفاع از مظلوم لشکری تدارک ببينم و آن ها را برای مقابله با دشمن تجهيز کنم. اين اگر بدآموزی نيست پس چيست؟ شما در حکومت اسلامی اين قدر بِهِتان ظلم می شود، برويد يک لشکر برای خودتان جور کنيد که در مقابل يزيدِ زمان بايستيد، کار خوبی کرده ايد؟ معلوم است که کارِ خوبی نکرده ايد. می گيرند می بَرَند پدرتان را در می آورند. همين جوری اش به خاطر حرف زدن خشک و خالی حکم محاربه می دهند و بطری نوشابه آن جايتان می کنند وای به روزی که جماعتی را دور خود جمع کنيد و شمشير هم بکشيد. بَه بَه بَه بَه!

دومين بد آموزی اين است که چشم ديدن دشمن را نداشته باشيد و از او به شدت متنفر باشيد. ما در طول سال های گذشته ياد گرفته ايم که به دشمن راست و چپ سلام کنيم و شاخه ی گل توی لوله ی تفنگ اش بچپانيم. اين سريال ياد می دهد که سلام و گل که هيچ، زهرِ مار هم نثار دشمن مان نکنيم حتی اگر فاميل ما باشد. در اين سريال مختار چشم ندارد شوهر خواهرش را ببيند و اين خيلی بد است. بد است آدم به شکل هيستريک از کسی متنفر باشد و بخواهد سر به تنش نباشد و اين را هم هر جا می رسد بازگو کند. گيرم شوهر خواهر آدم عمر بن سعد جنايتکار باشد. حالا فحش دادن را فاکتور بگيريم، اين که آدم هی بگويد اگر می توانستم سر از تن اش جدا می کردم با تئوری ضد خشونت ما اصلا جور در نمی آيد. ممکن است بگوييد ما ايرانی های دوره ی حاضر اين طور شده ايم و قديم ها اين طوری با دشمن رفتار نمی کردند. می گرفتند و می زدند و می کشتند. به هر حال ما در زمان حال زندگی می کنيم نه در زمان گذشته و اين جور حرف زدن ها عاقبت خوشی ندارد.

اين سريال بدآموزی های ديگری هم دارد که از بيان آن ها صرف نظر می کنم. فعلا منتظرم ببينم آخر کار شمر بن ذی الجوشن چه می شود و چه جوری آن را نشان می دهند. اگر آن چه را که واقعا اتفاق افتاده نشان دهند فاجعه است چرا که مختار دستور می دهد گردن او را بزنند و بعد هم بدن اش را در ديگ روغن بجوشانند. ووووووی. درست است که شمر بن ذی الجوشن از آن بی پدر و مادرها و جنايتکارهای درجه يک بود که آدم دل اش می خواهد تکه تکه اش کند، ولی ما که نبايد با ظالم اين جوری رفتار کنيم. حداکثر مجازات ما زندان است آن هم منطبق با حقوق بشر. شما چند نفر را در حکومت اسلامی ايران می شناسيد که بدتر از شمر عمل کرده اند؟ آيا بايد بلايی که بر سر شمر آمد بر سر آن ها هم بيايد؟ معلوم است که نه!

انگار نوشته ام خيلی نرم و ملايم شد. همه اش تقصير اين مبارزات بدون خشونت است. همه اش تقصير گاندی و ماندلاست. همين هاست که عرض می کنم سريال مختارنامه بدآموزی دارد. تا نظر شما چه باشد.

کلمات ممنوعه در حکومت های استبدادی
حتما به خاطر داريد که در دوران شاه، نويسندگان حق استفاده از کلماتی مانند گل سرخ را نداشتند و اداره ی سانسور اقدام به حذف چنين کلماتی می کرد. اصولا حکومت های استبدادی خطر کلمات و جملات را خوب می شناسند و به همين خاطر آن چه را که به ضرر خود می بينند به انحاء مختلف حذف می کنند. اولين و ساده ترين کار برای حذف کلمات، صدور بخشنامه است. در اين بخشنامه ها گفته می شود که چه چيزهايی بايد نوشته شود و چه چيزهايی نبايد نوشته شود. هر چه دامنه ی استبداد گسترده تر شود، تعدادِ کلمات و جملات ممنوع فزونی خواهد گرفت. نقاط ضعف حکومت دقيقا با کلمات و جملات ممنوع مشخص می شود.

در مقاله ی مُمَتِّع آقای دکتر محمد رضا باطنی که زير عنوان "زبان در خدمت باطل" در بخارای شماره ی ۷۶ منتشر شده است، اشاره شده به کتاب "نقش سياست در ارتباط" نوشته ی کلوس مولر امريکايی که در آن کلمات و جملات ممنوع در دوران فاشيست های هيتلری آمده است. دکتر باطبی نوشته اند: "وزارت مطبوعات [آلمان نازی] طی دستورهای روزانه ای که نخست «مقررات زبانی» ناميده می شد و بعداً نام آن به «راهنمايی های روزانه از سوی وزير مطبوعات» تغيير کرد، صريحاً به اين نوع امر و نهی زبانی می پرداخت." بخشی از اين کلمات و جملات را در اين جا می آوريم:
"- به جای اصطلاح «روز عزای ملی» اصطلاح «روز يادبود قهرمانان» به کار برده شود.
- اين يک دستور جدی به مطبوعات آلمان است: از اين پس، آدولف هيتلر فقط بايد به نام «پيشوا»خوانده شود و نه «پيشوا و صدراعظم».
- صفت «دلير» فقط بايد برای سربازان آلمانی به کار برده شود.
- کلمۀ «صلح» بايد از مطبوعات آلمان محو شود.
- ديگر نبايد از «سربازان شوروی» نام برده شود. حداکثر می توان آنها را «عضو ارتش شوروی» ناميد، يا صرفاً از آنها به عنوان «بلشويک»، «حيوان»، «درنده» نام برد.
- اصطلاح «فاجعه» [در اشاره به بمبارانهای هوايی] به کار برده نشود و به جای آن «اورژانس بزرگ» به کار رود." (صفحات ۷۹ و ۸۰ بخارا).

حال بايد منتظر شويم بخشنامه هايی که در حکومت اسلامی ايران خطاب به مطبوعات و ناشران صادر شده است روزی منتشر شود تا به ارزش واقعی کلمات به کار برده شده در اخبار و نوشته ها پی ببريم.

قدر آثار هنرمندان و نويسندگان اينترنتی را بيشتر بدانيم


کاری از مانا نيستانی؛ راديو زمانه

عيب بزرگ اينترنت اين است که سرعت انتشار مطالب و آثار نويسندگان و هنرمندان فرصت تعمق و تفکر به خواننده و بيننده نمی دهد. اين عيب، که هم‌زمان و به شکل متناقض حُسن اينترنت نيز هست قابل رفع نيست و جزئی از ماهيت آن به شمار می آيد. سی چهل سال پيش انتشار هر يک از نوشته ها و کارتون هايی که امروز به شکل روزانه در سايت های اينترنتی به چشم می خورَد رويدادی بزرگ و تحول ساز به شمار می رفت اما اکنون اين روند چنان عادی شده که اهميت آن اصلا به چشم نمی آيد.

شما به کارتونی که مانا نيستانی کشيده است چهار پنج ثانيه نگاه می کنيد و بعد يک کليک روی نشانی سايت بعدی. تمام. بدمان هم نمی آيد که هر روز يکی دو اثر اين چنينی را بر صفحات اينترنت ببينيم. اما ارزش اين کارتون ها و نوشته ها که هر روز و هر ساعت يکی از آن ها به سهولت در اختيار ما قرار می گيرد بيش از اين هاست. کمی دقت به ظرايف هنری، کمی دقت به محتوا، کمی دقت به ديدگاه های طراح و نويسنده که در لابه لای خطوط طرح و کلمات نوشته شده پنهان است، می تواند دقايق بيشتری را طلب کند که البته مفيد است و تاثير کار را بر مخاطب افزايش می دهد.

حُسن کتاب در اين است که در کتابخانه می ماند و صاحب کتاب هر گاه بخواهد به آن مراجعه می کند. آثار اينترنتی اما، يک بار ديده می شوند و به فاصله ی چند روز در ميان انبوهی از آثار جديد مدفون می گردند. اين آثار به همان آسانی که ديده می شوند و فراموش می گردند پديد نمی آيند. قدر زحمات هنرمندانی که آثارشان در اينترنت عرضه می شود بيشتر بدانيم.

شکايت امام حسين (ع) به شرکت مخابرات

شرکت محترم مخابرات
محترما به عرض می رساند اين جانب امام حسين (ع) چندی ست با مشکل مزاحم تلفنی رو به رو شده ام. آقايی که ادعا می کند دوستدارِ من است مرتباً به وسيله ی تلفن همراه خود مزاحم اين جانب می گردد و ضمن "تک" زنگ زدن های مداوم، اشعار اعصاب خرد کن می خواند و با وقاحت می گويد اگر جواب ام را ندهی، به تو پيامک خواهم زد. نامبرده با زدن پيامک -که دو تای آن ها را محض نمونه در زير می نويسم و مجموعه ی کامل آن ها در سايت های مختلف اينترنتی قابل مشاهده است- حماسه ای را که در کربلا آفريديم به ابتذال می کشد و باعث ناراحتی من و خانواده ام می شود. متمنی ست ترتيبی اتخاذ فرماييد تا به شخص نامبرده اخطار داده شود و جلوی مزاحمت وی به نحو مقتضی گرفته شود.
با تشکر
امام حسين (ع)

بخشی از پيامک های دريافتی که در آن ها موضوعات سخيف به من نسبت داده شده است:
"آبروی حسين به کهکشان می ارزد يک موی حسين بر دو جهان می ارزد / گفتم که بگو بهشت را قيمت چيست گفتا که حسين بيش از آن می ارزد."

"نام من سرباز کوی عترت است، دوره آموزشی ام هيئت است. پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار، سر درش عکس علی با ذوالفقار. ارتش حیــدر محــل خدمتم، بهر جانبازی پی هر فرصتم. نقش سردوشی من يا فاطمه است، قمقمه ام پر ز آب علقمه است. رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاکــی است، زينب آن را دوخته پس مشکی است. اسـم رمز حمله ام ياس علــی، افسر مافوقم عباس علی (ع)."

[وبلاگ ف. م. سخن]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016