دوشنبه 22 اسفند 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آخرين ديدار با شهرزادی از نسل امروز، شرق

فرزانه ابراهيم‌زاده: «سحر نبود اما در راه که آمده بودسحر را ديده بود». وعده آخرين ديدار بود؛ يکی ديگر از همان روزهايی که سال‌هاست دلمان به آمدنش می‌لرزد و تمامی ندارد؛ يکی ديگر از روزهای وداع با چهره ديگری از فرهنگ و هنر و اين بار آخرين ديدار با زنی از تبار شهرزادهای اين سرزمين، داستان‌گوی دوست‌داشتنی چهار نسل از زنان اين مرز و بوم، سيمين بانوی داستان که همان سووشونش به تنهايی بار بخشی از ادبيات ايران را بر دوش کشيده است. اين بار سيمين بانو روی شانه علاقه‌مندانش آمده بود تا با مردم شهری که بيش از ۶۰ سال از زندگی طولانی‌اش خانه‌اش شده بود، وداع کند و به سمت خانه ابديش برود. سه روز از آن پنجشنبه‌ای که او بعد از سال‌ها بيماری و خانه‌نشينی مانند جلالش غروب کرد، گذشته و وعده ديدار آخر بيست و يکمين روز از اسفند ۹۰. سيمين دانشور مسير ميان دزاشيب برفی و خانه مشترکش با جلال آل‌احمد و اتاقی که شاهکارش سووشون و سه‌گانه جزيره سرگردانی را خلق کرده بود؛ تا تالار وحدت را از ميان خيابان‌ها و جاهای آشنا گذشته بود. از نزديکی دانشگاه تهران جايی که وقتی از شيراز آمده بود خانه‌اش شده بود، درس خوانده و استخدام شده و درس داده بود. از نزديکی ولی‌آباد که حالا خيابان هدايت شده؛ همان‌جا و همان تاريخی که هستی نوريان و توران جان داستان جزيره سرگردان‌شان را آغاز کردند، گذاشته بود و رسيده بود به يوسف‌آباد قديم نزديکی کالج دکتر جردن که اين روزها تالار وحدت است و خيابان حافظ. آمده بود تا به يادمان بياورد: «زندگی سرودی و زندگی سرودی است با محبت بخوانش، زندگی يک بازی است با سرود بازی‌‌اش کن، اما بدان که اصل زندگی سفر ميان زايش و مرگ است... .» و اين سفر را ميان اين راه تجربه کرد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




گروهی از علاقه‌مندان و دوستان دور و نزديک سيمين دانشور به تالار وحدت آمده بودند برای وداع با نويسنده‌ای که چهار نسل از اين سرزمين با داستان‌هايش بزرگ شدند و آنهايی که در کلاس‌هايش درس خوانده بودند. جای خيلی‌ها خالی بود. جای اين همه دانشجويی که در اين سال‌ها با سووشونش گريه کرده بودند. شايد به قول آن راننده اتوبوس چون در اين خانه دختری نيست، گريه‌کن ندارد. اما چهره های آشنايی چون سيمين بهبهانی بانوی غزل ايران، جواد مجابی، داريوش شايگان، احسان نراقی، بهمن فرمان‌آرا، احمد مسجدجامعی،‌ مصطفی رحماندوست، محمود معتقدی، هرمز همايون‌پور، رضا عامری، محمدعلی بهمنی، سهيل محمودی، سهراب هادی، مسعود جعفری، غلامرضا امامی و بسياری ديگر از نويسندگان، شاعران و مترجمان صاحب نام ايرانی برای تشييع پيکر بانوی داستان نويسی ايران به تالار وحدت آمده بودند. اين بار انگار همان جمله‌ای را که خودش روز هفتم جلال نوشته بود؛ روی گلی نوشته بود: «خودت گل و زندگيت گل».شبيه همه مراسم‌های بدرقه اين برنامه نيز با خاطرات سيمين بانو همراه شد. غلامرضا امامی از آخرين کسانی بود که در اين سال‌های پايانی عمر دانشور را فراموش نکرده بود و خواند: «توی اين شهر شلوغ در خيابان عشق در کوچه دل ميان بن‌بست ارض و سما خانه‌ای است که جلال ساخته است؛ خانه‌ای که جلال برای سيمين ساخته و هنوز اين خانه پايدار مانده است. سيمين اين خانه را رها نکرد اين خانه، خانه دل او و خانه دل ماست. اين خانه هنوز سخن می‌گويد، تاريخ ادبی و اجتماعی اين سرزمين در آن خانه نقش بسته است. اميدوارم اين خانه که خانه دل سيمين و خانه دل ماست برای اين سرزمين بماند.»
او خطاب به پيکر اين بانوی داستان‌نويس گفت: «او را هرگز نمی‌يابم که رفته باشد. سيمين سفر به خير، امروز به ديدن جلال می‌روی، جلال به پيشواز او بيا.»
وزير فرهنگ و ارشاد که در سفر اندونزی بود پيامی به اين مراسم فرستاده و در آن تاکيد کرده بود که سيمين دانشور هيچ گاه زير سايه جلال نبود. بهمن دری معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که به گفته خودش با تسليت از طرف مجموعه وزارت ارشاد، آمده بود يکی ديگر از کسانی بود که در اين مراسم صحبت کرد: « به من می‌گفتند اين اواخر سيمين دانشور کج‌خلق شده؛ ولی وقتی خدمتش رسيدم، اين‌گونه نبود. او کتابی به من هديه داد و وقتی به او گفتم امضايش کنيد، امضا کرد و توسط دوستی برايم فرستاد.»
دری با بيان اينکه سيمين دانشور در عرصه داستان‌نويسی حرف اول را می‌زد و فکر نمی‌کنم کسی بتواند در داستان‌نويسی به تبحر او برسد، عنوان کرد: او در زمان جوانی‌اش نيز کيفيت داستان‌هايش يک سر و گردن بالاتر از نويسنده‌های هم‌سن و سالش بود. سيمين دانشور همواره در کارهای خير شرکت می‌کرد. بعد از انقلاب و در بحبوحه انقلاب و جنگ، کمک‌های زيادی به رزمندگان می‌کرد. همچنين در زمان زلزله بم و رودبار، کمک‌های زيادی به مردم زلزله‌زده کرد. البته در حرف‌های دری يک وعده هم بود؛ وعده انتشار و تجديد چاپ آثار دانشور: «اگر کتابی از دانشور مانده يا اثری، بايد تجديد چاپ شود، مجموعه ارشاد تمام تلاش‌اش را خواهد کرد که اين آثار منتشر شوند. همچنين در نمايشگاه کتاب تمام آثار اين نويسنده در فرم خاصی منتشر و در يک غرفه به نامش عرضه می‌شود.» البته تنها اثر منتشر نشده از سيمين دانشور نسخه گمشده سومين بخش از سه‌گانه سرگردانی‌اش يعنی کوه سرگردان بود و داستان‌هايی که بيماری و کهولت باعث شد آنها را نيمه‌تمام بگذارد. علی دهباشی نويسنده و مدير مسوول نشريه ادبی بخارا به نمايندگی از خانواده دانشور گفت: «حضور وسيع شاعران و نويسندگان و مقامات فرهنگی نشان می‌دهد دانشور از چه جايگاهی در ادب معاصر برخوردار بوده است. سه نسل با رمان‌ها و آثار دانشور زندگی کرديم و هميشه دم گرم او و نگاه مهربانش آرامبخش حرمان‌های ما بود.»
نماز ميت را حجت‌الاسلام محمود دعايی خواند که به گفته خودش تا به حال کمتر از ۱۰ مرتبه نماز ميت خوانده‌ آن هم برای چهره‌هايی چون مرحوم فولادوند، طاهره صفارزاده و موذن‌زاده اردبيلی و برای دانشور هم نماز خواند.
سيمين دانشور که خيلی‌ها گمان می‌کردند در زادگاهش کنار همشهری‌اش حافظ آرام خواهد گرفت، در تهران نزديک خانه هميشگی جلال در مسجد فيروزآبادی در قطعه‌ هنرمندان شماره ۳۱، رديف ۱۵۰ قطعه ۸۸ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد و همسايه همکاران قديمی‌اش دکتر عبدالحسين زرين‌کوب، مهرداد بهار، شاهرخ مسکوب و فريدون مشيری شد و داستان‌های نيمه‌تمام ما را با خود برد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016