"از عشق و زندگی و لذت میکروفن" گپی با سینا حجازی
دويچه وله ـ سینا حجازی با خواندن تیتراژ سریال "مسیر انحرافی" بر سر زبانها افتاد و سپس با ارائه ترانههایی شنیدنی محبوبیت زیادی کسب کرد. او اگر چه چندان اهل مصاحبه نیست، اما در گپی با دویچه وله از خود و ترانههایش میگوید.
دویچهوله: کار شما با خواندن تیتراژ سریال "مسیر انحرافی" رسمی شد، ولی از چه زمان سرگرم موسیقی هستید؟
سینا حجازی: من موسیقی را نزدیک به چهار، پنج سال است که به صورت جدی شروع کردهام. نمیدانم رسمی شدن را شما چه شکلی میبینید، ولی فکر میکنم از ترانهی "لیلی" به این سو، من یک مقدار رسمی شدم.
به نظر میآید که شما کمتر صحبت میکنید و بیشتر میخوانید. یعنی مصاحبه از شما کمتر دیده میشود. آیا این علت خاصی دارد؟
راستش آنقدر میخوانم، فکر میکنم بس است دیگر، کمتر حرف بزنم، بهتر است! در ضمن یک خواننده، تمام حرفهایش را در موزیکش و در شعرش میتواند بزند و بقیهاش اضافهگویی است. وقت کلمات را دیگر زیاد نمیگیریم.
به نظر کارشناسان موسیقی، شما صاحب یک سبک خاص هستید. موسیقی شما را کلاً باید در چه سبکی گنجاند؟
قالب اصلی کارهای من، قالب "رِگِه" (Reggae) است و سعی میکنم با لحنهای ایرانی، این قضیه را مقداری تعدیل کنم که زیاد مونوتن نشود و قابل هضمتر باشد.
کلاً چه پیامی در موسیقی شما پیدا میشود و چه حرفی میخواهید با موسیقیتان بزنید؟
پیامی را که من میخواهم در کارهایم بدهم، باید خود کارها داشته باشند. من هیچوقت زیر آهنگم سنجاق نمیشوم. شاید اصلاً دلیل اینکه کمتر حرف میزنم و بیشتر میخوانم، این است که هر کسی بر اساس ادراک خودش از ترانهی من، آهنگ و خواندن من برداشت کند. ولی این عقیده را دارم که انسانها در دنیا خیلی شبیه همدیگر هستند. هر کسی فقط کافی است خودش را ارائه بدهد و همیشه هزاران نفر، میلیونها نفر هستند که شبیه تو هستند و تو شبیه آنهایی و وقتی تو این مسئله را در کارت رعایت کنی، مطمئناً ثمربخش است.
فکر میکنید ایرانیها میتوانند به راحتی با این سبک ارتباط برقرار کنند؟
انشاالله که بتوانند! من تمام تلاشم را میکنم که به مخاطبم نزدیکتر بشوم و هرچه نزدیکتر بشویم، خوشبختتریم.
کلاً آثار چه اشخاصی در گرایش شما به این سبک تأثیرگذار بوده است؟
اگر منظورتان این است که چه موزیکی گوش کردهام، چه موزیکهایی روی من تأثیر گذاشته که این فضا را برای کارم انتخاب کنم، من به موزیکهای آمریکای جنوبی خیلی علاقه دارم، به فضایی مثل باب مارلی و جیسون مراز . ولی احساس میکنم در هر نسلی، هر موسیقیای زادهی تمام اتفاقات آن نسل است، یعنی از کوچه و خیابان و اتفاقهایی که دوروبر آدمها میافتد و هر کسی احساساتش را به شکلی در موسیقی بیرون میریزد. شاید محیط و اطراف من طوری بوده که من احساس کردهام که باید حرفهایام را به این شکل بزنم و حرفهایم را در قالب دیگری بزنم. نمیتوان با اطمینان گفت که فلان خواننده یا فلان موسیقی روی من تأثیر گذاشته که من این کار را کردهام. چون احساس میکنم موسیقی باید از دل جامعه دربیاید، از بین مردم دربیاید و نمیشود آن را به یک موسیقی یا خوانندهی خاص بسط داد. ولی خوانندههای مورد علاقهی من جیسون مراز و باب مارلی هستند و کلاً فضای موسیقی آمریکای جنوبی را خیلی دوست دارم.
در شعرهای شما، نگاه جالبی به عشق دیده میشود. آیا این نگاه تجربیات شخصی شماست؟ حرف دلتان است؟ یا چه هدفی پشت این شعرها هست؟
فکر میکنم بزرگترین معضل بشر، چه در گذشته و چه الان، معضل عشق است. یعنی عشق هیچوقت کهنه نمیشود و همیشه معضل بشر بوده است. اگر به بقیهی مسائل هم بسطش بدهیم، میبینیم خیلی از اتفاقهایی که میافتد و خوشایند ما نیست، در همهی زمینهها، به شکلی به عشق برمیگردد. چون اگر عشق باشد، آن حال خوب هم هست و اگر آن حال خوب باشد، مطمئناً اتفاقهای بد نمیافتد.
شعرهای ترانههای شما از کیست؟ خودتان مینویسد یا کسی آن را برایتان مینویسد؟
شعرهای من، به غیر از پنجشعر که چهارتای آنها کار آقای صفا است و یکی هم آقای شیرعلی، مابقی کارهای خودم است. یعنی از مجموعهی ۲۴-۲۵ کاری که دارم، تقریباً ۲۰ تای آنها از خودم است و چهار، پنجتا هم کار بچههای دیگر است.
آیا برایتان فرق میکند که کس دیگری برای شما این شعرهای عاشقانه را نوشته باشد و شما آن را بخوانید یا اینکه برایتان مهم نیست که چه کسی آن را نوشته باشد؟ منظورم این است که فرقی نمیکند که حرف خودتان را میزنید یا حرف دیگری را؟
به نظر من، هر خوانندهای در نهایت حرف خودش را میزند. یعنی وقتی ترانهای از یک ترانهسرا میگیرد و خودش آن ترانه را ننوشته، باز هم باید آن ترانه شبیه خودش باشد که آن کار را انتخاب کند و بخواند و وجهه مشترکی بین آن ترانه، ترانهسرا و کسی که میخواهد آن کار را بخواند باشد که یک اتفاق خوب بیافتد. فکر میکنم این همان نقطهی اشتراکی است که به آن اشاره کردم. یعنی خواننده و ترانهسرا در نقطهای به توافق میرسند که این ترانه شبیه جفتشان است و خواننده کار را میگیرد و میخواند. پس احساس میکنم در نهایت این اصلاً غلط است که تو بگویی من ترانهی دیگری را خواندهام و این فضای من نیست. چون باید باشد. حتماً که هست. چون همانطوری که شما میخواهی حرف بزنی، یک سری چیزها را نمیگویی، وقتی هم بخواهی بخوانی، حتماً یک سری چیزها را نمیخوانی.
آیا موسیقی به شما به ارث رسیده؟ یعنی در خانوادهتان اشخاصی بودهاند که با موسیقی آشنایی داشتند یا شما خودتان همینطوری کار موسیقی را شروع کردید؟
ما خانوادهی تقریباً هنریای داشتیم. یعنی همه به موسیقی علاقه داشتند، ولی اینشکلی نبود که کسی از اعضای خانواده آهنگساز باشد یا ترانهسرا باشد. ولی موج هنردوستی در خانهی ما بود.
کلاً چند آهنگ یا آلبوم بیرون دادهاید؟
نزدیک به ۲۴-۲۵ تا تک آهنگ دارم. البته قبل از این که اولین کارم را منتشر کنم، یک آلبوم کامل را آماده کرده بودم. ولی فکر میکنم آن چیزی نبود که میخواستم و در همان دوره استفاده نشد و ماند و هرگز پخش نشد.
آهنگهای شما مجانی در اینترنت در دسترس مردم است و خودتان هم کارهایتان را در سایتتان میگذارید. دلیل آن این است که میدانید ایرانیها در هر حال کپیرایت را رعایت نمیکنند؟ یا علتش چیست؟
علتش این است که من احساس میکنم که موسیقی هم مثل غذا میماند و بیات میشود و همیشه دوست دارم احساس آن روزم را همان روز ارائه بدهم و فکر میکنم منطقیترین و سریعترین راه همان اینترنت است و ترجیحاً كارهایم را از اینترنت پخش میکنم.
پس در واقع، موسیقی سرگرمی شماست؟ چون درآمدی از آن ندارید.
درآمد که نه، ولی این سرگرمیای که شما میگویید، همهی زندگی من است.
من خواندم که شما در بچگی یا نوجوانی دوست نداشتید که مردم شما را به عنوان پسر صدرالدین حجازی، هنرپیشهی سینما، بشناسند، بلکه به عنوان سینا حجازی. الان چطور؟
تا مرحلهای من دوست نداشتم این قضیه اتفاق بیافتد که از من به آن شکل اسم ببرند و به من به عنوان پسر صدرالدین حجازی بها بدهند. چون دوست داشتم خودم چیزی برای ارائه دادن داشته باشم و به شخصه چیزی باشم. ولی الان که دیگر اعلام کردهام، گفتهام و به این قضیه افتخار میکنم و خیلی میبالم به خودم که پسر آقای حجازی هستم.
آیا هیچ سعی کردهاید که به طرف هنرپیشگی هم بروید؟
نه، به تصویر زیاد علاقه نداشتم. با این که پدرم هنرپیشه بود، زیاد میلی به آن سمت نداشتم. شاید این نگاه، نگاه تندی باشد، ولی احساس میکنم بیشتر فرهنگ هر مملکتی را موزیسینها و شاعرهایش میسازند. چون من خودم شخصاً فیلمی را که خیلی دوست داشتهام، نهایتاً دو یا سه بار دیدهام. ولی موسیقیای را که دوست داشتهام، هزاران بار گوش کردهام و هزار بار آن ترانه را شنیدهام و تکرار کردهام و احساس میکنم که خیلی برایم لذتبخشتر است که پشت میکروفون باشم تا پشت دوربین.
آیا برنامهای هم برای فعالیت و حضور در خارج از کشور دارید؟
برای خارج از کشور که نه، هنوز برنامهی خاصی ندارم. ولی نمیدانم، شاید در آینده.
[برای شنيدن مصاحبه اينجا را کليک کنيد]