سهراب پورناظری: موسيقی، خاص و عام ندارد
روزنامه شرق ـ «سهراب پورناظری» سال ۹۱ با بيش از ۵۰ کنسرت در داخل و خارج ايران، يکی از رکوردداران برگزاری کنسرت بود. او سال جديد را هم با برنامههای فشردهای آغاز کرده است. اين نوازنده و آهنگساز، اين روزها به همراه همايون شجريان تور کنسرتهای خود را در شهرهای اروپا آغاز کرده است. اولين شهر اروپايی که اين دوهنرمند به اجرای موسيقی پرداختند، فرانسه بود. اجرای آنها ۲۴ فروردين (۱۳ آوريل) در سالن تئاتر دولاويل (Théâtre de la Ville) شهر پاريس روی صحنه رفت. آنها در ادامه برنامههای خود به ديگر شهرهای اروپايی از جمله گوتنبرگ و استکهلم رفتند و ۲۶ ماه می (پنج خرداد) در دوازدهمين جشنواره موسيقی «الموازين- ايقاعات عالم» کشور مراکش روی صحنه میروند. سهراب پورناظری جوانترين عضو خانواده پورناظری است. او اگرچه نوازندهای چيرهدست است، اما آهنگسازی را هم خوب میداند و در شناخت و درک سازها و به کاربردنشان در ساختار يک قطعه، استعدادی شگفتانگيز دارد. گفتوگويمان را با او در ادامه میخوانيد.
- کنسرت «دلبر صنم» اولين همکاری شما با استاد محمدرضا شجريان بود. شما پيشنهاد اين همکاری را به آقای شجريان داديد؟
بله، يک شب قبل از خواب اين ايده به ذهن من رسيد. در حقيقت بيشتر ايدهها قبل از خواب سراغ من میآيد و هشتيا ۹ ساعت مرا درگير خودش میکند و امکان ندارد تا صبح بخوابم خلاصه اين موضوع را با تهمورس مطرح کردم و...
- البته همکاری با شجريان برای هر آهنگسازی خوشايند است و يک ايده خيلی خلاقانه نيست ...
در اصل من به فرم خاصی از همکاری فکر کرده بودم که نوعی ايدهپردازی بود، علاوهبرآن در شرايطی در يکبرهه خاص احساس کردم تفکراتم خيلی همسو با تفکر هنری استاد شجريان است و فکر کردم ما میتوانيم از اين نقاط اشتراک به ايدههای خوبی برسيم. در حالی که اصولا من هيچ وقت دنبال سوپراستارهای موسيقی نرفتم و با اينکه در خانواده و روابط کاریام سوپراستارهای زيادی بودند، اما من هميشه مسير خودم را ادامه دادم و با گروه «شمس» بالا آمدم و بعد هم با خوانندههای جوان همکاری کردم و سراغ خوانندههای تثبيت شده نسل اول موسيقی نرفتم.
- چرا؟
برای اينکه حضور در کنار اين افراد شرايط خاص خودش را میطلبد که معمولا با روحيات من سازگارنيست.
- منظورتان تطبيق با اين آدمهاست؟
بالاخره اگر من میخواستم با آنها همکاری کنم بايد پروسهای را طی میکردم که برای من جذاب نبود.
- همکاری با آنها سخت است؟
کار با سوپراستارها سخت است، مخصوصا اگر برای خودت اصول و معيارهای مشخصی داشته باشی.
البته به نظرم اين يکی از مهمترين دلايل افت موسيقی ماست. دوران طلايی موسيقی ما زمانی بود که اساتيد در کنار هم کار میکردند و بهمجرد آنکه هرکدام جايگاه خودشان را پيدا کردند، اين روند رشد متوقف شد و ديگر نتوانستند دوران اوج خودشان را تکرار کنند...
دقيقا، اما بحث من جدا شدن نيست. بحث من درباره تفاوت نسلهاست. من بايد بروم با کسی که همسن پدرم است کار کنم و امکان تغيير آن شخص خيلی سخت است. من و تهمورس از اينکه خودمان را محدود به ساختار خاصی کنيم هميشه پرهيز داشتهايم، اما در پروژه میخواستيم با کسی که شاخص ساختار است، همکاری کنيم.
- يعنی بايد برای اينکار تحتتاثير آنها قرار گيريد و از چيزی که هستيد دور شويد؟
هنرمندان که صرفا محدود به هنرشان نيستند. آنها انسانند و بالاخره شما با هرکس بخواهيد مراوده داشته باشيد بايد يکسری مسايل را بپذيريد و چون من در خانوادهای بزرگ شدم که با اکثر اين موزيسينها رابطه نزديک داشتيم، با اينکه به آثارشان علاقهمند بودم اما آنها هيچوقت از اندازه واقعیشان برای من بزرگتر نبودند و يک تصوير رويايی نداشتم. در نهايت برای من مهمترين چيز، شخصيت هنری و موسيقيايیام است که هيچوقت نمیخواهم از آن فاصله بگيرم.
- گفتيد که حسکرديد از نقاط مشترک با استاد شجريان میتوانيد به ايدههای خلاقی برسيد...
با اينکه در ظاهر امر ما درموسيقی نقاط مشترک زيادی نداشتيم، اما من به برآيند اين همکاری اميدوار بودم.
- يعنی تن به ساختار موسيقی ايشان داديد؟
ايشان نظراتی داشتند که به کار کمک میکرد و ما اعمال کرديم، ولی استاد هم هيچوقت دست ما را نبستند و بيشتر از آن چيزی که فکر میکردم با ما همراه بودند و ما هم سعی کرديم جايگاه هنری و ذهنيت مخاطبان ايشان را در نظر بگيريم. به نظرم استاد کاملا پيشرو هستند. قبلا فکر میکردم يک ذهنيت سنتی دارند، ولی اصلا از اين خبرها نيست، چون ايشان چندان پايبند سنت نيستند و اين قضاوت غلطی است.
- آهنگ يا شعر خاصی قبل از همکاری مد نظرتان بود؟
نه، بعد از اينکه من به آمريکا رفتم، تهمورس پيگير اين کارشد و چند آهنگ روی اشعار «نظامی» ساخت؛ کاری که نه ما انجام داده بوديم و نه آقای شجريان؛ چون اين اشعار دست آهنگساز را خيلی باز نمیگذارد، ولی چون تهمورس خيلی به ادبيات علاقه دارد، اشعاری پيدا کرد که در ادبيات دوره خودش ويژه است: اشعار قرينه که همانندش را خيلی نداريم:
دلبر صنمی شيرين/ شيرين صنمی دلبر؛ آذر به دلم برزد/ برزد به دلم آذر؛ چشمش ببرد دلها /دلها ببرد چشمش / و...
- استفاده از سازهای ابداعی استاد در همان ايده اوليه بود يا نه؟
نه، بعدا اتفاق افتاد. کنسرت ما چهار بخش دارد که يک بخش تار و کمانچه همراه با آواز است، در يک بخش من تنبور میزنم و ارکستر زهی مرا همراهی میکند و دربخش ديگر تهمورس با چند نوازنده ديگر با سازهای ابداعی بداههنوازی دارد و در بخش آخر هم ارکستر سازهای ابداعی است به همراه آواز.
- خيلیها به سازهای استاد شجريان انتقاد وارد میدانستند. چطور آنها را با موسيقی خودتان تطبيق داديد؟ واقعا آنها در موسيقی شما میگنجيدند؟
استاد با انگيزه به وجودآوردن اصوات جديد در موسيقی ايرانی، زمان زيادی را صرف ساخت اين سازها کردهاند و ما هم از آنها برای هدف موسيقايی خودمان استفاده کرديم. تهمورس آهنگهايی ساخت که حدفاصل موسيقی ما و استاد باشد، مثلا از تمهای خراسانی و مقداری از موسيقی مقامی استفاده کرد؛ چيزهايی که وجه مشترک ما بود.
- اين موسيقی که در آن از موسيقی مقامی و خراسانی هم استفاده کرديد را برای سازهای ابداعی ساختيد؟
نه صرفا برای آنها. در کنارش تار و کمانچه و دف و تنبک هم هست.
- سازهای ابداعی تکنوازی هم دارند؟
بله دو ساز به نام «باربد» و «شهر آشوب» هستند که سلو هم نواخته میشوند.
- چقدر به چيزی که مد نظرتان بود نزديک شديد؟
اتفاقی که میخواستم، بهخصوص در بخش چهارم کنسرت افتاد و بايد اضافه کنم که اين موسيقی بيشتر نشات گرفته از فکر و خلاقيت تهمورس است. همانطور که گفتم تهمورس چند آهنگ روی اشعار نظامی ساخت و يک آهنگساز آمريکايی به نام «ديويد گارنر» آنها را تنظيم کرد و تلفيق جالبی که اتفاق افتاد اين بود که يکسری نوازنده آمريکايی موسيقی را نواختند که روی اشعار نظامی ساخته شده بود که يک فرم تازه و جالب دارد.
- شما چه نقشی داشتيد؟
من هم آهنگسازی کردم و قطعاتی هم از من اجرا میشود.
- با استفاده از موسيقی مقامی و خراسانی؟
نه يک موسيقی خاص است. تهمورس قطعهای ساخته بود روی شعر سيمين بهبهانی که دستمايه شد برای ساختن قطعهای که خيلی جاها از آن استفاده کردم و بسط و گسترشش دادم و دو قطعه بیکلام براساس تصنيفی که تهمورس روی شعر سيمين بهبهانی ساخته بود. فواصل جالبی در اين کار به وجود آمده و با استفاده از چندريتم، توانستيم احساساتمان را نسبت به اين فضا در اين موسيقی ترجمه کنيم
- ديگر چه اتفاق تازهای افتاد؟
اصلا اين ترکيب اتفاق تازه ايست. نه لزوما اتفاق خوب، اما تازه است، قرار گرفتن تهمورس و سهراب کنار محمدرضا شجريان و اين سازها و اين نوع موسيقی با يک تنظيمکننده آمريکايی.
- چرا نوازنده خارجی اين سازها را مینوازد؟
چرا نوازنده خارجی آن سازها را نزند؟
- عجيب است، چون يک گوش غريبه ذهنيتی نسبت به يک ساز ابداعی ندارد.
جواب را خودتان داديد. ساز ابداعی ذهنيت سنتی پشتش نيست.
- در ششماه گذشته ۵۰ کنسرت اجرا کرديد؟
بله...
- ۵۰ اجرا خيلی عجيب است...
عجيب نيست جالب است و پيش میآيد.
- نه، در حالت عادی و شرايط موسيقی ما خيلی عجيب است...
خب در حال حاضر من در چند ژانرمختلف موسيقی فعاليت دارم و بيشتر از قبل شناخته شدهام و در ايران وخارج از ايران پيشنهادات زيادی دارم.
- فکر میکنم هيجان شما باعث شد مخاطب عامتر هم به اين موسيقی توجه کند...
عوام يعنی چه؟ چرا بعضی ازهنرمندان وقتی به جايی میرسند يکسری مخاطب پيدا میکنند و اسم آنها را عوام میگذارند. چرا يک هنرمند وقتی يکسری شنونده پيدا میکند و وقتی آنها دوست دارند همان چيزی را از آن هنرمند ببينند که به خاطرش به او علاقهمند شدهاند و هنرمند خودش را با آن صورت ارايه کرده و همه عاشق آن صورت شدهاند، حالا برود خودش را تغيير دهد و بگويد من نمیتوانم دلخواه مردم حرکت کنم. مسير مردم نداريم. هنرمند در قبال دروغی که به مردم گفته مسوول است. بايد پای دروغت بايستی. از کسی اين سوال را نپرسيد، چون چيزی به عنوان عوام نداريم. اگر من عام هستم همه سراغ عام میروند و اگر من خاص هستم (حالا به هرشکلی فرض کن من يک موسيقيدان کوچهبازاری معروف هستم) پس کسانی هم که سراغ من میآيند شنوندههای خاص هستند. عام کسانی هستند که کاری به اين هنرمند ندارند. به نظرم هنرمندانی که میخواهند عقايدشان را تحميل کنند سراغ اين تعريفها میروند: «هنر برای هنر»، «هنر برای مخاطب» اصلا اين حرفها را قبول ندارم.
- باز هم با همايون شجريان در حال همکاری هستيد، از جزييات اين همکاری بگوييد؟
ما سيزدهم آوريل در تئاتر دلاويل شهر پاريس با هم بداههنوازی و بداههخوانی داشتيم و بعد کنسرت آينهها را در سوئد سهشب اجرا کرديم. البته حسين رضايینيا و همايون نصيری هم در اين کنسرتها حضور داشتند.
- کليت اين بداههنوازی از قبل مشخص بود؟
اگر از قبل مشخص باشد که ديگر بداههنوازی نيست، خالیبندی است. من هيچ وقت از قبل نمیدانم چه چيزی اجرا میکنم. البته هميشه هرسازی که میزنم به صورت بداهه است و امکان ندارد که حتی يک دقيقه هم به آن فکر کنم. در هر کنسرتی هرسازی میزنم همان لحظه اتفاق میافتد. آهنگها مشخص است، اما در قسمتهای تکنوازی هر اتفاقی که میافتد برای همان لحظه است. در سوئد هم سهشب کنسرت «آينهها» را اجرا کرديم.
- چه فرقی با کنسرتی که ما ديديم دارد؟
گروه کوچکتر بود.
- رپرتوآر همان است؟
بله و با همايون شجريان و تهمورس قرار است در فستيوال «جاده ابريشم» هم برنامهای اجرا کنيم.
- در کنسرت «آينهها» با همايون هماهنگتر شديد که بعد از آن چندين بداههنوازی با هم داشتيد؟
طبيعتا هماهنگتر شديم، ولی اين پيشنهادات از طرف کمپانیها و فستيوالها بوده.
- بعد از ديدن کنسرت آينهها دعوت شديد؟
بله، وقتی فهميدند ما با هم همکاری داريم دوست داشتند که ما آنجا باشيم.
- آنها بيشتر پيگير موسيقی ما هستند و اشراف زيادی بر آن دارند.
بله، شنوندههايشان بینظير هستند. آنها ديدشان چيز ديگری است، البته بیانصافی نبايد کرد چون ما در ايران هم شنوندههای بسيار خوبی داريم، ولی داستانی که وجود دارد اين است که در ايران درصد قضاوت خيلی بالاست و خيلیها با پيشزمينه ذهنی به موسيقی ما گوش میدهند. بعد هم برايش معيار تعيين میکنند.