تهمينه ميلانی: هنوز حتی يک برنامه قابل اجرا از دهان کانديداها نشنيدهايم
فرانک آرتا ـ روزنامه شرق: تهمينه ميلانی غير از فيلمسازی، دغدغههای ديگری نيز دارد؛ در غياب فضای مناسب برای فيلمسازی رمان مینويسد، نقاشی میکند و مهمتر اينکه سعی میکند وظيفه اجتماعی خود را در قبال مسايل روز جامعه ايفا کند. اين گفتوگو دغدغههای ذهنی او را بازتاب میدهد.
- شما غيراز فيلمسازی، دغدغههای مسايل اجتماعی داريد و معمولا به موضوعات روز توجه میکنيد. ضمن اينکه هميشه مسايل زنان برای شما مهم بوده. مجموعه اينها باعث شده سوالات زيادی پيرامون شما مطرح شود. ديگر اينکه شما در دولتهای مختلف هميشه مورد نقد بودهايد. به نظرتان به چه دليل حساسيت روی شما زياد است؟
شايد يکی از دلايل آن اين باشد که فيلمهايی میسازم و از زن امروز و نيازهای تغييريافته او حرف میزنم. زنانی که اغلب با نگرش سنتی همخوانی ندارند يا بسيار کم دارند. در مجموع فرد سنتی و سنتگرا به شيوه دلخواه هيچيک از دولتها نبوده و نيستم. معتقدم که سنت میتواند سکوی پرش به سوی نوعی انديشه متناسب با جامعه باشد. آنوقت، در تجربه فرهنگ ملی، سنت پالايش میيابد، تا جان فرهنگی آن باقی بماند. همانند بسياری از کشورهای پيشرفته جهان که به مدد کارشناسی دقيق، سنتهای خود را مطابق با نياز زندگی اجتماعی و اقتصادی رشد و حتی در مواقع لزوم، آن را در جهت حفظ منافع جامعه خود تغيير دادهاند. برای مثال ژاپن نمونه بسيار خوبی است، که در عين حفظ سنتهای پسنديده خود آن را با زندگی قرن بيستويکم هماهنگ کرده است. البته نبايد فراموش کرد که سنت همواره در مقابل تغيير ايستادگی میکند و ارتقای آن به سنتهای جديد، هميشه و همهجا با دشواریهايی روبهرو میشود، بهويژه در کشور ما که حاميان قدرتمندی دارد که حفظ آنها را برای بقای خود ضروری ارزيابی میکنند. اما همانطور که آنها مقابل تغيير اين سنتها که قطعا اين تغيير به نفع بسياری از مردم ايران است، میايستند وظيفه ما هم تغيير اين سنتهاست که ديگر کارکرد مناسب برای حل مشکلات اجتماعی ندارند. متاسفانه از آنجا که نوع نگرش من و آدمهايی شبيه من، بهدليل انحصاریشدن تريبونها، بهطور کامل و با ارايه دلايل مستدل بيان نمیشود، عقايد و نظريات ما بد معنی شده و طبعا در مقابل آن گارد گرفته میشود.
- تعريفتان از سنت چيست؟
مجموعه دستاوردهای ملی، فرهنگی، قومی، مذهبی، آيينی و... که در طول قرنهای متمادی به زندگی خود ادامه داده و البته گاه با اتفاقاتی نظير لشکرکشی، اشغال کشور و هجوم بيگانه و تحميل فرهنگ و سنت اشغالگران، از بين رفته يا تغيير شکل يافته است. ناگفته نماند که منظورم از نگرش سنتی، در جواب سوال قبل، ديدگاه و نگرش دولتمردان بود و نه مفهوم خود سنت. منظورم نگرش سنتی حاکم بر جامعه است؛ و گرنه، نهتنها مخالف بسياری از سنتهای پسنديده نيستم، بلکه معتقدم اين سنتها موجب يکپارچگی ملی ما میشود. همانند جشن نوروز که همه ايرانيان فارغ از قوميت، مذهب، زبان، لهجه و نژاد آنراگرامی میدارند، يا صلهرحم و نظاير اينها.
- پس به نگرش مبتنی بر شرايط روز اعتقاد داريد؟
اجازه بفرماييد برای جواب دادن به اين سوال، و توضيح دقيق منظورم، شما را به يک کتاب ارجاع میدهم. «عصر سنتگريزی» نوشته «چارلز هَندی». پيشنهاد میکنم کسانی که اين کتاب را نخواندهاند و به مسايل اجتماعی و مديريتی علاقه دارند؛ آن را بخوانند؛ بهخصوص مديران کشور. آقای هندی معتقد است که در همين لحظه که من و شما با هم صحبت میکنيم سنتهای جهان نسبت به چند دقيقه قبل تغيير کرده و اين حقيقتی است که نمیتوان آن را کتمان کرد. حقيقت اين است که همه چيز به سرعت در حال تغيير است. چه ما بخواهيم و چه نخواهيم! و طبعا همگام با اين تغيير، روابط انسانی هم تغيير پيدا میکند. با اين نگاه معتقدم يک جامعه پويا، بايد اين قابليت را داشته باشد تا با استفاده از متخصصان و کارشناسان واقعی، جامعه را بهروز نگه دارد، تا آسيبهای اجتماعی را به حداقل برساند. هدف من و همکارانم در فيلمهايی که بهويژه در مورد مسايل و نيازهای اجتماعی، روانی و اقتصادی خانمها میسازيم، نشان دادن همين نگرش است. به زبان ديگر، سعی داريم با به نمايش گذاشتن آسيبهای اجتماعی، جامعه را متوجه عواقب بدی که با نگرش سنتی و نامتناسب با زندگی امروز به آن دامن زده میشود و هر روز به دليل عقيمبودن اين نگرش، بدتر هم میشود، کنيم. مثلا در فيلم «واکنش پنجم» با هدف خير، به نقد قانون حضانت فرزند بعد از فوت پدر و حق مادری پرداختهايم، تا اين مقوله مهم به قضاوت عموم گذاشته و به بازنگری «قانون» بينجامد. متاسفانه برخی از قوانين، بهويژه قوانين مربوط به خانواده، حقوق زنان و... با کمتوجهی و گاه بیتوجهی به شرايط روز جامعه مصوب شده و چندان، متناسب با شرايط جامعه امروز ما نيست و جای نقد بسياری دارد و چون راه نقد هر روز تنگتر میشود، طبعا گشايشی نبوده و معضلات و آسيبهای اجتماعی افزايش میيابد.
- منظورتان اين است که در قوانين و اجرای آن، شرايط زمانی و مکانی پديدهها مورد توجه قرار گيرد؟
بله. قانون نبايد خشک و بدون انعطاف باشد. نفس به وجودآمدن قوانين حقوقی و اجتماعی برای کاهش مشکلات جامعه است و نبايد نگاه خشک و قالبی به آن کرد. بايد قوانين هر جامعهای متناسب با روابط اجتماعی و اقتصادی آن جامعه باشد. قوانين هر جامعهای اگر متناسب با روابط اجتماعی و اقتصادی آن جامعه نوشته و اجرا شود، طبعا جامعه را با آسيبهای کمتری روبهرو خواهد کرد. در فيلم «واکنش پنجم» حق مادری و سرپرستی فرزندان بعد از مرگ همسر مورد توجه قرار گرفته است و سعی شده تا يکسويهبودن و صدمات حاصل از اين قانون که سرپرستی فرزندان بیتوجه به توانايیهای مادر، به پدربزرگ و عموی آنها سپرده میشود، مطرح شود. چه بسيار مادران سرپرست خانوار که در همين اطراف ما با تکيه برتخصص و تلاش خود، فرزندان خود را چه پس از مرگ همسر و چه بعد از طلاق، نگهداری میکنند. البته منکر اين قضيه نيستم که در روزگارما هنوز هستند، بسياری از زنان خانهدار، که پس از مرگ همسرشان نمیتوانند فرزندانشان را سرپرستی کنند. بنابراين، با تغيير قانون و سپردن رای به قاضی، تکليف هر پروندهای میتواند مبتنی بر شرايط آن پرونده تعيين شود، نه اينکه با يک حکم و قانون کلی برای همگان تصميم واحدی گرفته شود. ما اين مسايل را در فيلمهايمان به چالش میکشيم و آسيبها و پيامدهای اين ناديدهگرفتنها را گوشزد میکنيم. اما برخی، بیتوجه به منطقی که ارايه میشود، به جای همراهی، مقابل ما میايستند و با تکيه بر اهرمهايی که دارند، برای اين قبيل فعاليتهای هنری و اجتماعی، مانع ايجاد میکنند.
- البته فيلمسازان اجتماعی ديگر هم آسيبها را نقد میکنند، ولی چرا شما بيشتر مورد انتقاد قرار میگيريد؟
خب من يک زن هستم که اين فيلمها را میسازم و همين به خودی خود موضوع را بغرنجتر میکند. يکبار از آقای صفار هرندی که وزير ارشاد بودند و ازساخت فيلم «تسويهحساب» انتقاد میکردند، سوال کردم شما از ساخت چه نوع فيلمهايی دفاع میکنيد؟ ايشان گفتند: مثلا «ميم مثل مادر». سوال کردم مطمئن هستيد که اگر به جای مرحوم ملاقلیپور من اين فيلم رامی ساختم، به جرم سياسیکاری و فمينيسم اين فيلم توقيف نمیشد؟ میبينيد، چون فيلم را يک مرد ساخته توجه زيادی به مضمون آن نمیشود. اما من حتی اگر «سوپر استار» هم بسازم به قول يکی از مسوولان، هفت لايه پنهان آن هم بررسی میشود!
- اگر منتقدی از شما سوال کند که شما فيلمساز خوبی برای بيان دغدغههای زنان نيستيد، چه پاسخی داريد؟
اين سوال برای من تازگی ندارد. اساسا کسانی که با عقايد من مخالف هستند، اغلب از همين روش برای مرعوبکردن من استفاده میکنند، اما خوشبختانه اين نوع برخورد، تاثيری روی من و راهی که پيش گرفتهام، ندارد. فراموش نکنيد من از جمله فيلمسازانی هستم که برايشان نفس «سينما برای سينما» مهم نيست و اگر سينماگر شدهاند برای آن بوده که حرفهايی برای گفتن داشتهاند. من هم فکر میکنم، حرفهايی دارم که نو و شنيدنی است. حرفهايی که با ايجاد موانع بسيار، جلوی آن گرفته میشود، غافل از اينکه همين موانع نشاندهنده برحق بودن، اين انتقادات منطقی است. البته ناگفته نماند، هنگام فيلمسازی روی کليه جزييات از جمله نور، صدا، دکور، دکوپاژ و بازی بازيگران دقت کافی بهکار میبرم، اما همه اينها فقط برای آن است که بخشی از حرفهای ناگفته را البته با گذشتن از هفت خوان رستم، به زيباترين شکل بيان کنم. به ياد دارم وقتی فيلم «دو زن» که کانديدای ۱۱ جايزه از جشنواره فجر شد را ساختم، انتقادها بهقدری زياد بود که نمیتوانستم باور کنم. خوشبختانه اين فيلم بيش از صدها نمايش جهانی داشت و دهها جايزه بينالمللی دريافت کرد، که خط بطلانی بود بر نظريه برخی از منتقدان. فيلم «دوزن» موضوع مهمی را بيان میکرد. برقراری روابط سالم و انسانی برابر در خانواده و احترام به هويت فردی انسان. طبعا برخی از آنانی که برای زنان، هويت خاصی قايل نيستند از ديدن اين فيلم ناخرسند شدند و شروع به انگزدن و حتی اتهامزنی کردند. تا آنجا که يکی از روزنامههای عصر برای از ميدان بهدربردن من مرا «فمينيست» هم ناميد! اما چون گوش من از اين حرفها پر بود، بیاعتنا به ايشان، راه خودم را رفتم.
- حالا چرا به شما «فمينيست» میگويند؟ آيا دغدغه شما انسان است يا فقط بحثهای فمينيستی؟
اين واژه را اولينبار يک روزنامه چاپ عصر در مورد من به کار برد. من اين را تاکتيکی میدانم که آنان برای خلعسلاحکردن من بهکار بردند. خود شما بهتر میدانيد که تمام «ايسم»ها بسته به جايی که کاربرد دارند، تغيير معنی میدهند. فمينيسم هم همينطور است. شکلگيری فمينيسم يک جريان راديکال و مترقی در دنيا بوده، حالا بسته به موقعيت مکانی، زمانی و جغرافيايی، تغيير مفهوم داده است. علت وجودی اين «ايسم» هم به دليل آن بود که در طول تاريخ زنان را ناديده گرفته و همچنان میگيرند و واکنشی منطقی به اين تبعيض جنسيتی است.
خب اصل فمينيسم از دل جريان چپ هم بيرون آمد. بله. گروههايی به وجود آمدند و گفتند ما بايد از حقوق زنها دفاع کنيم تا تعادل اجتماعی برقرار شود. حتی در مقطعی در جامعه آمريکا، به دليل اينکه در گذشته به سرخپوستان، سياهپوستان و زنان اجحاف کردند. دولتها اجبار کردند ۵۰درصد سهميه دانشگاهها بايد به اين سه قشر تعلق پيدا کند.گرچه در اين ميان، حق بسياری از مردان سفيدپوست که شايستگی بيشتری داشتند، از بين میرفت، اما از طرف ديگر، اجحاف و بیعدالتی به زنان و اقوام رنگينپوست از بين میرفت، تا جامعه بهطور نسبی متعادل شود.
- شايد هم مفهوم «ظلم علیالسويه، عدل است» را خواستند اجرا کنند؟
البته اين به آن معنی نيست چراکه ديگر در جوامعی که برای رفع تبعيض مبارزه میکردند، گرچه هنوز فاصله زيادی با عدالت واقعی دارند، اما تعادل نسبی برقرار شده است و سهميهبندی اجباری ديگر وجود ندارد. فمينيسم در دنيا طيفهای مختلفی دارد. گروههای افراطی فمينيسم در دنيا «ضد مرد» هستند و جامعهای بدون مرد میخواهند و گروههای ديگر عقايد معتدلتری دارند. شخصا با فيلمساختن درباره مسايل زنان، بهدنبال تعادل در جامعه انسانی هستم. اگر اين عمل، به نظر شما فمينيستی است، میتوانيد به من بگوييد «فمينيست». اما اينکه فکر کنيد عقيده من، برتری زن نسبت به مرد است يا زن بايد جايگزين مرد باشد يا حتی نقش او را بازی کند، اصلا اينطور نيست. اصولا با رييس و رياست مخالفم. چه رييس، مرد باشد و چه زن. رابطه همسری از نظر من، رابطه دو انسان در کنار هم، با حقوق انسانی برابر است، حتی اگر به لحاظ فيزيکی تفاوتهايی داشته باشند. . چون بايد ميان اين دو عشق حاکم باشد و نه زور. همچنين در خانواده و ميان اعضای آن. رابطه پدر و فرزندی، خواهر و برادری و... . خيلی وقت است که دوره رابطه «فرودست» و «فرادست» در خانواده به سرآمده. برای همين هم جامعه ما همواره در چالش است. چون عدهای همانند قديم، سعی در سروری بر زن و فرزندان خود دارند. ديدگاهی که متاسفانه با تغيير ساختار اجتماعی خانواده، آسيبهای جدی اجتماعی، در پی دارد. پديده دختران فراری، زنان همسرکش و گرفتن معشوقه در عين داشتن همسر و... از جمله اين آسيبهاست. بیشک بازنگری در قوانين و عرف اجتماعی به زنان، میتواند ميزان اين آسيبها را کاهش دهد. متاسفانه برخی مسوولان نهتنها هيچگونه تلاشی جدی برای کاهش اين معضلات نمیکنند و چهبسا گاه با ابراز عقيدههای نابجا و بیمنطق به آن دامن میزنند. مثلا يک قاضی درشهر مريوان کردستان، برای تنبيه افرادی که اراذل و اوباش میناميد به پوشيدن لباس زنانه کردی و چرخاندن متهمان در شهر، حکم داده بود!
- تعادل مورد توجه شما، چگونه در مرحله عمل ظهور و بروز پيدا میکند؟
احترام به فرديت هرکس شرط و لازمه اين تعادل است.
- جمله جالبی «فرشته» در فيلم «دو زن» میگويد که چقدر بد است کسی با لباسپوشيدنش طرز تفکرش مشخص شود. اين يعنی فرديت؟
بله. فراموش نکنيد فرديت، به معنی فردگرايی نيست. فردگرايی يک گرايش و فرديت، تشخص و هويت است. برای من اصل، احترام به تنوع و تفاوتهاست. من فکر میکنم اين حق شماست که مثل من فکر نکنيد، مثل من لباس نپوشيد و بهطور کلی مثل من زندگی نکنيد. حتی اگر عقيده من با شما متفاوت هم باشد، خودم را موظف میدانم به عقيده شما احترام بگذارم. به ياد دارم سال اول انقلاب يکی از اعتراضات من به گروههای مختلف فعال در آن دوره، همين بود که با ديدن ظاهر يک فرد در محيط دانشکده به سادگی گروهی که او از آنها طرفداری میکرد را حدس میزدند. چون همه طرفداران يک گروه شبيه به هم لباس میپوشيدند و... اين کار اشتباه است. بايد اجازه داد هر انسانی مطابق با طبيعت و فرديت خود، تفکر و سليقه، احساس مناسب آن را برگزيند. به عقيده من اين حق هرکسی است انتخاب کند، چطور فکر کند، چه بپوشد و بهطور کلی، چطور زندگی کند. اين يعنی يک جامعه پويا. فکر میکنم بسياری از جوانان امروز، به دليل همين نگرش و برخی الگوهای تحميلی است که واکنشهای حاد و اغلب غيرمعمول در جامعه جهانی از خود نشان میدهند. جوانان ما شناخت از آنچه هستند ندارند، منظورم هويت فردی، هويت جنسی، هويت اجتماعی و هويت فلسفی است. بنابراين حتی بهدرستی نمیدانند که چه میخواهند. گرچه میدانند که چه نمیخواهند، اما اين کافی نيست.
متاسفانه هيچ نهادی که بهطور جدی به اين بحران هويت توجه نشان دهد، وجود ندارد وسوالات بيشماری که جوانان دارند، بیپاسخ میماند. جوان و نوجوان ابتدا بايد جواب سوالات خود را از جامعه بگيرد و هويت خود را پيدا کند، تا انسان تاثيرگذاری در محيط اجتماعی خود باشد. اگر بگويم اغلب جوانان جامعه ما در کشور خودشان گم شدهاند، پربيراه نگفتهام!
با اين تعاريف نمیتوان انتظار داشت که جوانانی که هويت خود را نمیشناسند، بتوانند عنان زندگی خود را به دست بگيرند و در ادامه همين بحران هويت، قادر نيستند تشکيل خانواده دهند، پدر و مادر شوند و...
- در مورد بحث تعادل زن و مرد در جامعه بيشتر توضيح دهيد.
خب! اين قصه سر دراز دارد. برای ايجاد تعادل، ابتدا بايد تبعيض از هر نوع را از بين برد. اما متاسفانه تلاش جدی از طرف برخی مسوولان برای رفع آن ديده نمیشود. اگر تغييری در رفتارهای اجتماعی میبينيم، به دليل پيگيری مطالبات اجتماعی، بهويژه از طرف نسل جوان جامعه است که البته چون مشاور خوبی ندارند، گاه به بيراهههای خطرناکی میروند. بخشی از اين بیاخلاقیها که گاهی شاهد آن هستيم، نتيجه ناديدهگرفتن نياز نسل جوان کشور و بیتوجهی به فرديت آنهاست. سوالی از شما دارم آيا هيچ فکر کردهايد که چرا هميشه زن بايد حافظ آبرو باشد؟ چرا مردان قادر نيستند آبرو را ببرند؟ اميدوارم حرف مرا بد تعبير نکنيد. منظور من نمونهای از تبعيض اجتماعی است. اساسا چرا در يک رابطه خانوادگی يکی بايد فرودست و ديگری فرادست باشد؟ آيا نمیتوان تعريف جديدی از خانوده ارايه داد که در آن همه با هم دوست باشند؟ من مطمئنم که با يک عزم ملی و تربيت صحيح، به سادگی میتوان عشق و محبت را جايگزين رابطه مبتنی بر قدرت کرد. آيا هيچوقت از خودتان میپرسيد که چرا آمار زنان همسرکش رو به ازدياد است؟ يکی از دلايل مهم آن، اين است. آنها در موقعيتیگير افتادهاند، که برطبق قوانين، بهسادگی نمیتوانند از همسر خود طلاق بگيرند و اگر هم موفق به اين کار شوند، حقوق مادی زيادی به آنها تعلق نمیگيرد. بنابراين در اغلب موارد با کشتن همسر به دست معشوقشان، با اين اميد که هم سر خانه و زندگیشان بمانند و هم از مردی که دوست ندارند، رها شوند، اقدام به اين عمل میکنند! حالا اگر قوانينی بهوجود بيايد که طلاق را برای زنان واقعبينانهتر کند و همچنين کسی که سالها با همسرش زندگی کرده، در صورت طلاق نيمی از درآمد و دارايی همسرش به او تعلق گيرد، آن وقت ميزان همسرکشی کاهش پيدا خواهد کرد.
مطمئن هستم که با يک عزم ملی و تربيت صحيح، بهسادگی میتوان عشق و محبت را جايگزين رابطه مبتنی بر قدرت کرد و جلو بسياری از آسيبها را گرفت. اما برای رسيدن به اين عزم ابتدا بايد با کارشناسی دقيق صورت مسايل را مطرح کرد، نه اينکه با انکار آنها، زمينه را برای آسيبهای بيشتر فراهم کرد!
- برخی از حقوقدانان معتقدند مشکل از قوانين نيست، بلکه تفسير قوانين محل مناقشهاند. نظرتان چيست؟
من نظر قطعی و دقيقی در اين مورد نمیتوانم بدهم. اما تصور میکنم نگرش بعضی قانونگذاران مهمترين دليل اين تناقض است. خيلی به روز نبودهاند. زمانی که به دبيرستان میرفتم، هنوز انقلاب نشده بود. ما در مدرسههايی درس خوانديم که هر نوع تيپ اجتماعی و اقتصادی در آنجا مشغول تحصيل بودند از مذاهب اسلامی، مسيحی ارمنی، يهودی، زرتشتی و... بهغير از کلاس دينی، بقيه کلاسهای ما با هم بود. دختر امامجمعه شهرمان چادر داشت، ديگری که دختر کاسب محل بود روسری بهسر میکرد و الی آخر. اما تفاوت ماهوی بين ما وجود نداشت و هرکسی مطابق عقايد و عرف جامعه، حجاب داشت و افراط وجود نداشت. اما حالا اوضاع طوری شده که هيچکس ديگری را قبول ندارد. آيا نبايد ديد کجای راه ايراد داشته است؟
- چرا تا امروز کمتر به حاشيه رفتهايد؟
خب. خوشبختانه چون معمولا با سختی فيلم میسازم و به ندرت مورد تشويق قرار میگيرم، عادت کردهام.
- چرا با اينکه دراين مدت فيلم نساختيد همچنان انگيزه داريد؟
اين طبيعت من است. به اين موضوع، در فيلم «ديگه چه خبر؟» پيش از اين پرداختهام. فرشته (ماهايا پطروسيان) در فيلم میگويد: «معتقدم هر انسانی بايد با طبيعت خودش زندگی کند.» طبيعت من طوری است که اگر مانعی سر راه من قرار گيرد، راه ديگری برای بيان عقايدم پيدا میکنم، منظورم اين است که خودسانسوری نمیکنم چراکه خودسانسوری را ميکروب فرديت میدانم. مثلا اگر نمیگذارند فيلم بسازم، کارهای هنری ديگری که هم با فرديت و هم با طبيعت من هماهنگ است را انجام میدهم. به اتفاق همسرم در شرکت مهندسين مشاورمان طراحی معماری میکنم. در حال نگارش يک رمان هستم. چند تابلوی نقاشی کشيدهام که قصد دارم با کشيدن چند تابلوی ديگر، در سال پيشرو آنها را به نمايش بگذارم. چيزی در درون من است که نمیتواند آرام بماند و پيوسته تلاش میکند تا بيرون بيايد. اگر بگويم همواره در حال زايش هستم اغراق نکردهام. اين طبيعت من است و البته تربيت من.
- داستان فيلمهايتان به اصطلاح «حديث نفس»تان نيست؟
خير. اصلا نيست. انسانی اجتماعی هستم و مشکلات ديگران را میبينم و نمیتوانم نسبت به آنها بیتفاوت باشم. خيلی هم احساساتی هستم. بیاغراق هرشب هنگام ديدن اخبار برای مردم سوريه، عراق، بنگلادش و... متاثر میشوم و حتی گاه اشک میريزم. که با واکنش دخترم که تلويزيون را خاموش میکند، روبهرو میشوم. در مجموع، همه انسانها و موجودات زنده کرهزمين را دوست دارم و دغدغهام فقط هموطنانم نيستند.
- بالاخره دلايل فيلم نساختنتان چيست؟
سه فيلمنامه نوشتم که رد شدند. اگر میگذاشتند «فری کثيف» را بسازم، مطمئن هستم که در جامعه تاثير خوبی میگذاشت. کانسپت فيلم روانکاوی اجتماعی فرهنگ فقر است. اينکه فقر چه نکبت و مصيبتهای فرهنگی عميقی با خود میآورد و دامنه آن محدود به فقر اقتصادی يک طبقه خاص نيست. موضوع فيلمنامه به نوعی همدلی با انسانهايی که ناديده گرفته شدهاند، پرداخته است؛ انسانهايی که از آنها بهعنوان اراذلواوباش ياد میشود! فکر میکنم که اگر با اين آدمهای ناديده گرفته شده همدلی شود، کينهها و دردهای آنها تا حدود زيادی التيام پيدا میکند. و در ادامه جرايم هم کاهش چشمگيری پيدامیکند. معتقدم بسياری از ناهنجاریهای اجتماعی حاصل ناديده گرفتهشدنهاست. بهياد دارم بيشترين بينندگان فيلم «دو زن» خانمهای خانهدار بودند. زنانی که موقعيتی شبيه فرشته (نيکی کريمی) داشتند؛ زنان فراموش شده و ناديده گرفته شده. زمانی که اين خانمها، خودشان را روی پرده سينما میديدند، احساس میکردند جامعه به آنها توجه دارد و همين توجه کوچک مرهمی بود بر دردهايشان.
- نظرتان در مورد همکاران فيلمسازتان که فضای کار ندارند، چيست؟
اجحاف بزرگی به جامعه ما شده. ما الاندرصد بسيار بالايی فيلمسازان متفکر در ايران داريم. فيلم آقای عياری را نديدهام. اما ايشان يکی از فيلمسازان مورد علاقه من است. ايشان فيلمی به نام «خانه پدری» ساختهاند که دوستانی که ديدهاند عقيده دارند فيلم بسيار خوبی است. آقای عياری يک نخبه است که ما خودمان را از ايشان محروم کردهايم يا مثلا آقای ناصر تقوايی. آقای بيضايی هم که از ايران رفت. خانمهای فيلمساز و جوانان مستعد ما که هريک میتوانند خون جديدی به سينما تزريق کنند بيکار مانده و خانهنشين شدهاند! نمیدانم چرا هيچ گروهی پديده بيکاری در سينما را بررسی نمیکند. چرا پيامدها و خسارات وارده ارزيابی نمیشود؟ چرا هيچکس جوابگوی اين همه تخريب در هنر سينما نيست؟ آيا حقيقتا افرادی که به اين تخريب فرهنگی دست میزنند، نيت خير دارند؟ اگر هم دارند، آيا با نگرش يکبعدی خود صدمه جدی به پيکر هنر سينما ی وطنی نزدهاند و خيل تماشاگران بالقوه ما را پای نمايشهای سطح پايين و گاه سخيف سريالهای ترکی نکشاندهاند؟ «خانه سينما» را با دلايل غيرمنطقی و صرفا برای تحميل سليقه گروهی میبندند! با دلايل سطحی و گزينشی سر راه هنرمندان، مانع ايجاد میکنند. امکانات فيلمسازی را در اختيار افرادی که اغلب برای اهالی سينما نامآشنا نيستند، میگذارند. با بودجههای چندميلياردی فيلمهای ضعيف و سطحی میسازند و با اين حال آقای پناهی با وجود همه موانع فيلم «پرده بسته» را میسازد. اين يعنی فيلمساز خلاق. در هر حالت يک فيلمساز خلاق بهجا میماند. تنها يک سوال باقی میماند، چه کسانی مردم جامعه را از نخبگان خود محروم و با چه منطق کارشناسی شدهای اين کار را میکنند؟ و آيا روزی جوابگوی اين همه صدمه جدی خواهند بود يا با تغيير دولت، آنها به سر خانه و زندگیشان خواهند رفت؟ خوشبختانه دوستان و همکاران هنرمند ما تا جايی که میدانم، از وضعيت پيش آمده، نااميد نيستند و اغلب کسانی که به نظر میآيد کار نمیکنند در خلوت خودشان در حال نوشتن هستند.
- به نظرتان مديرآينده سينما بايد چه خصوصياتی داشته باشد؟
لطفا مانع کار ما نشوند. تفکر و تصور خودشان را بر ما تحميل نکنند. اميدوارم مسوولان جديد از ميان کسانی که فيلمسازان بدی هستند، انتخاب نشوند که حقيقتا اين انتخاب ويرانگر است. هنرمند باهوش نبايد توسط کسی هدايت شود که هماندازه او نيست و ممکن است همين امر، موجب نابسامانیهای عرصه هنر شود. که حسادت ويرانگر يکی از آنهاست.
- آيا از شما برای ساخت فيلم تبليغاتی کانديداهای رياستجمهوری درخواست شد؟
چند نفر از کانديداهای مطرح، پيشنهاد ساخت فيلمشان را دادند که عرض کردم، ساختن فيلم تبليغاتی حرفه و تخصص من نيست.
- از نظر شما چه موضوعی برای انتخاب رييسجمهور آينده مهم است؟
ياد گرفتهايم که برنامهها و قولهای شفاهی کانديداها خيلی مهم نيستند و تنها بايد به سابقه و خوشنامی ايشان اعتماد کرد. با اين همه هنوز حتی يک برنامه سياسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی قابل اجرا از دهان هيچ يک از ايشان نشنيدهايم تا در مورد اجرايی بودن يا نبودن آنها، برای انتخاب تصميم بگيريم.