خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
10 آبان» رونمايی از کتاب "صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران" اثر مسعود مهرابی، مهر
بخوانید!
20 تیر » فروغ فرخزاد پرمخاطبترین شاعر ایرانی در جهان عرب
20 تیر » کیمیایی: فیلمم 10 روز دیگر کلید میخورد 20 تیر » حريق گسترده ساختمان تجاری جان ۲ نفر را گرفت، احتمال افرايش تعداد تلفات 20 تیر » رضا کيانيان از سينما و حراج هنری میگويد 19 تیر » شوخی با مسیح و مریم مقدس در کلیسا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! رضا کيانيان از سينما و حراج هنری میگويداز پرده نقرهای تا پيشخوان قهوهای روزنامه شرق ـ پرويز براتی ـ تازه چانهمان گرم شده بود. متصدی گيت شماره ۳۲ فرودگاه دوبی توجهی به گرمشدن چانه ما نداشت. او از مسافران تهران میخواست زودتر سوار هواپيما شوند تا هواپيما پرواز کند. تعدادی از نيروهای پليس مستقر در فرودگاه کنجکاو شده بودند کسی که ضبط خبرنگاری جلو دهانش قرار گرفته کيست؟ مکان گفتوگويمان کنار نيمکتی مقابل اتاقک پليس بود. آنها شايد به واسطه چند بار رفتوآمد «رضا کيانيان» به دوبی او را میشناختند اما به روی خودشان نمیآوردند. شايد هم او را نمیشناختند. فرقی به حال ما نمیکرد. بازيگر مشهور ايرانی در حال گفتوگويی بدون تشريفات و ساده با يک روزنامهنگار بود؛ مقابل اتاقک پليس فرودگاه دوبی بیتوجه به نگاههای کنجکاو آنها. آنها قانونی برای ممانعت از انجام مصاحبه در محيط عمومی ندارند؛ اگرچه برای خوردن و آشاميدن در مترو جريمه ۲۰۰ درهمی در نظر گرفتهاند. «ديسيپلين اماراتی» با نوع متفاوت گفتوگوی متمايز و «ايرانی» لابد منافات داشت. کيانيان نه در مقام بازيگر سينما و تئاتر و تلويزيون که به عنوان يک حراجگذار به سوالاتم جواب میداد. دقايقی به گفتوگو ادامه داديم و نهايتا بعد از چند بار درخواست متصدی گيت برای سوارشدن مسافران، کيف و وسايلمان را برداشتيم و سوار هواپيما شديم. دو، سه ماهی از آن ماجرا گذشت... تيرماه بود و نوبت کيانيان برای قرار گرفتن پشت پيشخوان حراج تهران. او جمعه هفتم تير برای دومين بار چکش اين حراج را در دست گرفت و موفق به فروش ۶/۵ ميلياردتومانی اين حراج شد. کيانيان شب حراج تهران بعد از اتمام چکش زدن بر ۸۲ اثر هنری، از رازهای قرارگرفتن پشت پيشخوان گفت. * سال گذشته به فاصله کوتاهی بعد از حضور در حراج «کريستيز» دوبی، چکش اولين دوره حراج تهران را به دست گرفتيد. امسال برای دومين بار در مقام«حراجگذار» اين حراج را هدايت کرديد. برای مخاطبان ايرانی که احيانا شما را پشت پيشخوان حراج میبينند وجهه بازيگریتان مهم است. حتما برای شما هم حراجگذار (Auctioneer) بودن جذابيتی دارد؛ چون در غير اينصورت برای دومين سال پياپی چکش حراج تهران را به دست نمیگرفتيد. با اين نظر موافقيد؟ * سال گذشته که با شما در دوبی صحبت کردم، گفتيد آمدهايد تا از نزديک اين حراج را ببينيد تا با اين فضا آشنا شويد. بازديدتان از حراج در سال گذشته چقدر در اجرای شما در تهران تاثير داشت. پرفورمنس شما سرجای خود، ولی رفتار «يوسی پيلکانن» و حراجگذار کريستيز چه تاثيری در«حراجگذار» بودنتان داشت؟ * به نظرم شما به خاطر بازيگربودنتان، میتوانيد در پرفورمنسی که به آن اشاره میکنيد موفقتر باشيد. حراجگذاری قواعد و مشخصههايی دارد که فکر میکنم شما زير پا گذاشتيد، البته نکته جالب هم همين است، يعنی فکر میکنم حراجگذار بايد خريداران را سر شوق بياورد و تشويق و تحريکشان کند. اين اتفاق در حراجها نمیافتد و عموما فضای خشکی بر سالن حراجها حاکم است. با آقای«يوسی پيلکانن» که در اينباره صحبت میکردم، میگفت چون حراج اتفاق حساسی است من بايد وقتی پشت پيشخوان میروم جدی باشم. اما شما در تهران شخصيت سينمايیتان را چاشنی يک مقدار شوخطبعی و ژست خاصی که در بعضی فيلمهای کمدی داريد، کرديد که جالب بود... * فکر میکنم فيزيک چهره و استيلش، نوع نگاه و لباسپوشيدنش در اين اعتماد اثر دارد... * با شما موافقم. نکته خيلی مهم و جالب اين است که ايشان تحليلگر هم است. يعنی فقط چکش نمیزند و کاملا با هنرهای تجسمی آشنايی دارد. مشتريان را و بازار هنر را میشناسد و کيفيت کارها را تشخيص میدهد. از اينکه بگذريم میخواهم بدانم اين کار چقدر برای شما جدی است؟ - در واقع میخواهم همين را بگويم. چيزی که در وجود اين فرد است و او را متمايز میکند تحليلگر بودنش است، يعنی هم وجه هنری اثر را میشناسد و هم با فضای مارکت هنر بهخوبی آشناست. خُب، خريدار به او اعتماد میکند و میداند که او از اعتمادش نمیخواهد سوءاستفاده کند، چون شش ماه ديگر هم با او کار دارد. در مورد سوال شما درباره جدیبودن بايد بگويم که سالهاست کار عکاسی و مجسمهسازی و نقاشی و کاريکاتور انجام میدهم. اوايل انقلاب در بعضی از روزنامهها کاريکاتور میکشيدم. هنوز چند تا از پوسترهای من روی ديوارهای تالار وحدت و مرکز هنرهای نمايشی و جاهای ديگر هست. هيچوقت با هنرهای تجسمی بيگانه نبودهام و هميشه در کنار کارهای ديگرم پيگير هنرهای تجسمی بودم. همان اوايل يکسری نقاشی برای کتاب کودکان کشيدم و سالهايی که در دانشکده هنرهای زيبا درس میخواندم، بيشتر در کلاسهای تجسمی شرکت میکردم. مثلا آقای «تناولی» از آن زمان مرا به عنوان دانشجويی که به هنرهای تجسمی علاقهمند است، میشناسد. من سالهاست عکاسی میکنم اما در يک زمان خاص به جايی رسيدم که فکر کردم نمايشگاه بگذارم. يعنی به مرحلهای رسيدم که حامله شدم و بايد میزاييدم و زاييدم. منظورم نمايشگاه«عکسهای تنهايی» است. قبل از نمايشگاهگذاشتن با دوستانم مشاوره کردم که آيا نمايشگاه بگذارم يا نه؛ افرادی مثل دکتر سميعآذر. با تعداد زيادی کلکسيونر صحبت کردم و از آنها پرسيدم که اگر اين کارها در نمايشگاه باشد آيا شما حاضريد آنها را به عنوان يک اثر هنری بخريد يا نه؟! چون کلکسيونر کاری ندارد که اين اثر، کار رضا کيانيان است يا «رابرت دونيرو». کاری که میخرد بايد ارزش هنری داشته باشد. خيلی از کلکسيونرها گفتند ما اين کارها را میخريم ولی مشکوکيم به اينکه آيا تو اين کار را ادامه میدهی يا نه؟ چون اگر ادامه ندهی اين کارها منحصر به يک دوره تاريخی میشود اما اگر ادامه دهی، اين آثار رشد میکنند و ما میتوانيم روی آنها سرمايهگذاری کنيم. گفتم نمیدانم، شايد ادامه دهم و شايد نه. تصميم بر اينکه کارها را بخريد يا نه، با خودتان است. من به شرط ادامه دادن اين خط هنری، کارهايم را نمیفروشم. در نمايشگاه «عکسهای تنهايی» تعدادی از کلکسيونرها، کارهای من را خريدند ولی نه به خاطر اسم من. يکسری قبل از افتتاح نمايشگاه آمدند و خواستند کارها را ببينند و بخرند؛ از اينرو روز افتتاح بيشتر کارها لکه خورده بود. برای خودم هم جالب بود چون من نمايشگاه نگذاشته بودم که فقط کارهايم را بفروشم، بلکه چون فکر کردم بايد نمايشگاه بگذارم اين کار را انجام دادم. از همان فايلی که نمايشگاه اولم را گذاشتم همين الان حدود صد تا عکس باقی مانده که دوباره میتوانم به نمايش دربياورمشان؛ اما ديگر دوست ندارم، چون آن کار را قبلا کردم. دوست دارم کار ديگری انجام دهم و چيز ديگری خلق کنم. برای همين رفتم سراغ کار مفهومی که نتيجهاش شد نمايشگاه «قار سوم» که در موسسه «ماهمهر» برگزار شد. مدتها کار کردم و حس کردم اين نمايشگاه بايد يک چيدمان هم داشته باشد. من که کار چيدمان نکرده بودم. چند تا اتود زدم ولی خوب نبود؛ بنابر اين با معرفی دکتر سميعآذر رفتم سراغ «فاتک موسوی» چون کارهايش را دوست داشتم و از او برای چيدمان دعوت کردم و با معرفی فاتک از «مانی بيات» خواستم تا موسيقی نمايشگاه را بسازد. برخی گفتند چرا چيدمانش را کس ديگری انجام داده؟ الان هم واقعا حداقل سه نمايشگاه بالقوه عکس دارم که میتواند بالفعل دربيايد و همه آنها «فاين آرت»هستند. خُب آن کارها را قبلا انجام دادم و گهگداری هم در نمايشگاههای گروهی شرکت کردم، ولی الان دوست دارم اگر نمايشگاهی میگذارم يک چيز کاملا جديد و تازه ارايه دهم. * به هر تقدير خيلیها اين نگاه را ندارند. خيلیها دوست دارند خودشان را تکرار کنند. اين، هم میتواند خوب باشد و هم بد چون کسی هم که يک روش را دوباره تکرار میکند، جايگاه هنریاش امنتر است... * اين ورود شما به هنرهای تجسمی که در بالا به آن اشاره کرديد از منظر يک آرتيست و عکاس بوده. ولی اينجا ما بيشتر با وجهی از فعاليت شما روبهرو هستيم که به حراج ارتباط دارد. از فاصله تهران تا دوبی خيلی اتفاقات میافتد. نمیخواهم وارد مقولات سياسی شوم. میخواهم بدانم حس شما چيست از زمانی که از تهران حرکت میکنيد و به حراج کريستيز در دوبی میرويد و بازمیگرديد؟ چه چيزی برای شما جذابيت دارد و چه چيزی برايتان تلخ است؟ البته شايد اين بحث خيلی مستقيما به حراج ربط پيدا نکند ولی فکر میکنم اين حواشی هم با اصل ماجرا خيلی بیارتباط نيست... * در اين ميان زياد مشاهده شده که برخی از بازيگران نسبت به برخورد مردم گارد میگيرند... * الان اين باشگاه شما خيلی وسيع شده است. يعنی از يک طرف حراجگذار هستيد از طرف ديگر هنرمندی که کارهای مفهومی و تجربهگرايانه و فاينآرت انجام میدهد و از طرفی بازيگر. اصطلاحا به تيپهايی چون شما توتالآرتيست میگويند... * اگر در خارج از ايران کسی از شما بپرسد شما چهکاره هستيد، چه جوابی میدهيد؟ * حالا برای اينکه اين بحث را تمام کنيم باز به سوال اولم برمیگردم. اينکه بحث حراجگذاری در آينده چقدر برايتان جدی است. آيا دوست داريد اين کار را ادامه دهيد يا ممکن است يکباره رهايش کنيد؟ * آيا اين کار برای شما شغل است؟ Copyright: gooya.com 2016
|