شنبه 23 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
6 خرداد» اما و اگرهای جوايز جشنواره کن، محمد عبدی
22 فروردین» زکريا هاشمی؛ از خشت و آينه تا آخرين اعدام
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شهره آغداشلو؛ از کوچه‌های عشق تا ياسمن‌های زرد، محمد عبدی

بی بی سی ـ محمد عبدی ـ شهره آغداشلو موفق ترين بازيگر ايرانی در هاليوود است که يک بار تا پای اسکار هم رفت؛برای فيلم "خانه ای از شن و مه" ساخته واديم پرلمن که نام او را به عنوان تنها بازيگر ايرانی نامزد دريافت جايزه اسکار ثبت کرد.

شايد همين نامزدی اسکار او را واداشته تا کتاب خاطرات خود را به زبان انگليسی به چاپ برساند: "کوچه عشق و ياسمن های زرد" عنوان کتاب خاطرات شهره آغداشلو است که به تازگی توسط نشر هارپرکالينز به چاپ رسيده است.

کوچه عشق و ياسمن های زرد کتاب مفصلی است که در آن آغداشلو به زبانی ساده داستان زندگی خود را از کودکی تا به امروز باز می گويد.

نويسنده در اين کتاب مخاطب عام را هدف قرار می دهد و قصد دارد تا جای ممکن "قصه" تعريف کند؛ قصه های مختلفی از زندگی در دوران شاه در ايران تا ترک کشور در آستانه انقلاب و بعدتر شروع يک زندگی تازه در آمريکا.

شايد مشکل کتاب از همين جا آغاز می شود؛ کوچه عشق و ياسمن های زرد به شکل يک کتاب داستانگوی ساده در می آيد که به عمق نمی رود و توضيحات و جزئياتی را که خواننده جدی تر به دنبال آنهاست، ناگفته می گذارد. مثلاً آغداشلو درباره بازيگری، تکنيک های آن، کار با فيلمسازان مختلف و تفاوت های آنها، چيزی نمی گويد، اما به طور مفصل درباره ملاقاتش با شوهر قبلی و شوهر فعلی و جزئيات زندگی اش برای خواننده توضيح می دهد.

انتظار خواننده جدی تر اين است که آغداشلو مثلاً درباره کار با عباس کيارستمی در گزارش، شيوه کار اين فيلمساز، چگونگی حس کردن اين شخصيت و تفاوت بازی در سينما با کارهای تئاتری قبلی اش، نکات سودمند و ماندگاری را يادآوری کند، اما آغداشلو تنها به چند خط توضيح درباره مکان فيلمبرداری نزديک فرودگاه ( و توضيحات نه چندان مفيد ديگری از اين دست) بسنده می کند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


يا در مورد شيوه کار در کارگاه نمايش- يکی از مهمترين حرکت های تئاتری در ايران که قطعاً آغداشلو در زمان کار کردن در آنجا چيزهای زيادی فرا گرفته که تا همين امروز هم آنها را به کار می بندد- هيچ توضيح مفيدی نمی دهد و تنها به اشاره به چند نام بسنده می کند. او مثلاً اشاره دارد که از آشور بانی‌پال در کارگاه نمايش "خيلی چيزها" ياد گرفته است ( و جای ديگری هم از او به عنوان کارگردان محبوب خود نام می برد)، اما توضيح نمی دهد که شيوه کار او چگونه بوده و چه چيزهايی از او آموخته است.

هرچند ممکن است نويسنده اين موارد را برای خواننده انگليسی زبان بی اهميت تشخيص داده که اشاره ای به آنها ندارد (در عوض به طور مفصل درباره ملی شدن نفت و کودتای بيست و هشت مرداد يا جنبش سبز برای خواننده خارجی توضيح می دهد)، اما به گمانم توضيح جدی تر درباره فراگيری بازيگری و شيوه کار فيلمسازان مختلف برای هر نوع خواننده ای می تواند جذاب باشد.

از طرفی آغداشلو درباره کار در فيلم های هاليوودی هم به توضيحات ساده درباره چگونگی انتخاب و بازی در فيلم ها بسنده می کند و از حرف زدن درباره شيوه کار کارگردان، انتظار استوديوها و احياناً تفاوت کار در هاليوود و ايران ابا دارد.

با اين حال با روايت جذابی از زندگی يک زن روبرو هستيم که تن به شرايط نمی دهد و برای دست يافتن به زندگی بهتر مبارزه و تلاش می کند و موفقيت می شود. نويسنده چند جا از "رويای آمريکايی"- داشتن خانه و فرزند و ... - حرف می زند و سرانجام هم به آن می رسد.

کتاب در واقع به شرح اين سير اختصاص دارد و می تواند به خواننده عام- از نوع رويای آمريکايی- اطلاعات جذابی بدهد درباره زنی که از سوی ديگر آب ها به آمريکا آمده و راه خود را باز کرده است. به همين دليل شايد،کوچه های عشق و ياسمن های زرد با توضيح شب اسکار آغاز می شود؛ شبی که نويسنده "بزرگ ترين شب زندگی اش" می خواند.

فصل اول درباره شب اسکار پايان نمی پذيرد و نويسنده خواننده را در تعليق برنده شدن يا نشدن اش می گذارد، اما خواننده از توضيحات پشت جلد می داند که آغداشلو جايزه را نگرفته و تنها نامزد دريافت آن بوده است.

در انتها نويسنده به شب اسکار باز می گردد و شرکت در مهمانی های آن را هم تا حدی شرح می دهد، اما با آرزوهای خود برای ايرانی آزاد کتاب را تمام می کند.

در واقع ايران حضور پررنگی در تمام کتاب دارد و نويسنده حتی زمانی که از دوران زندگی در آمريکا حرف می رند، مدام به ايران باز می گردد و خاطرات آن را نقل می کند؛ نوعی نوستالژی که در عنوان کتاب هم هست.

نزديک به يک سوم کتاب، شرح آشنايی و زندگی شهره با آيدين آغداشلوست؛ اين که چطور آيدين در ديدارهای اول از سينما برای او می گفت و او که فقط نوزده سال داشت شيفته دانش او شد، تا ايده ترک ايران به تنهايی در دوره شلوغی های انقلاب که برای حفظ جان او ضروری به نظر می رسيد.

در اين راه نويسنده همه چيز را به شدت شخصی می کند؛ مثلاً نوع لباس پوشيدن آيدين و حتی رنگ آنها را برای خواننده تشريح می کند. غالباً از شيوه ای سينمايی هم برای توضيح چهره شخصيت ها استفاده می کند: درباره هر شخصيتی که حرف می زند، او را به يک هنرپيشه شبيه می کند و با اشاره به نام او، می تواند تصوير صورت شخصيت واقعی را به شکلی در ذهن خواننده بازسازی کند.

توضيح جرئيات زندگی شخصی - در راستای هدف کتاب- به توضيح لحظه زايمان هم تسری می يابد؛ چيزی که خود نويسنده "خصوصی ترين لحظه يک زن" می داند و حاضر نيست حتی آن را با شوهرش قسمت کند.

اين نوع روايت بی غل و غش اما شايد نقطه قوت کتاب را رقم می زند: نويسنده ابايی ندارد که همه چيز را - خوب يا بد؛ فارغ از داوری و قضاوت خواننده - صادقانه توضيح دهد. مثلاً در همان فصل اول اشاره دارد که در مراسم اسکار، زمانی که صندلی او در کنار صندلی نيکول کيدمن است، بسيار تلاش دارد سر صحبت را با او باز کند، اما حتی يک نيم نگاه کيدمن را هم نصيب نمی برد.

هر جا توضيحات شخصی به کار نويسنده و دنيای او هم ربط پيدا می کند، کتاب جذاب تر می شود: مثلاً تماشای فيلم برباد رفته برای اولين بار و تصميم جدی او برای بازيگر شدن در آن شب و انتخاب نام تارا برای دختری که "اگر يک روز بخت کافی برای داشتن اش داشت".

از طرفی برخی حس ها و نکته هايی که نويسنده اشاره دارد، جذابيت های خاصی را برای پيگيری کتاب در خواننده ايجاد می کند. مثلاً اشاره می کند که پس از تماشای تئاتری از بن کينگزلی در لندن به مادرش می گويد که وقتی خودش را بازيگر خواهد دانست که در کنار بازيگری چون کينگزلی بازی کند( و خواننده می داند که او سال ها بعد در فيلم خانه ای از شن و مه همبازی بن کينگزلی می شود).


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016