سهيل نفيسی: موسيقی جنوب در من جاری است
روزنامه شرق ـ مرجان صائبی - عکس از رامين صديقی - نوجوانیاش را در منطقهای سپری کرد که موسيقی در رگ و پی آن جريان دارد: بندرعباس، شهر آواز و دهل که در آن موسيقی برای هر رويدادی نواخته میشود؛ از انداختن تور ماهيگيری در دريا تا نواختن موسيقی برای درمان بيماریها. شهری که سالها رفتوآمدهای جاشوان و بازرگانان باعث شده فرهنگهای مختلف موسيقايی بهخصوص موسيقی هند، آفريقا و آمريکای لاتين با موسيقی بومی آن منطقه در هم تنيده شود. زندگی در اين فرهنگ تاثير خودش را بر موسيقی «سهيل نفيسی» باقی گذاشت بهخصوص نشست و برخاست با «ابراهيم منصفی»؛ کسی که تا قبل از بازخوانی ترانههايش توسط نفيسی، اندک کسانی از طريق انتشار شعرهايش در مجله «خوشه» يا بازیهايش در فيلمهای «حسن بنیهاشمی»: (فيلمساز سينما آزاد دهه ۵۰) او را میشناختند.
«نفيسی» گزيدهکار است و بیحاشيه. در خلوت و تنهايی خودش موسيقی میسازد و دوست دارد همين خلوت و تنهايی را به مخاطبش منتقل کند. در کارهايش به چنان صميميتی با گيتار رسيده که به جز مواردی، از ساز ديگری استفاده نکرده است و خودش را ادامهدهنده مسير «قوالهای» قديمی ايران میداند که با ساز و شعرهای پرمغز روزگار را سپری میکردند. سنتشکنیهای نفيسی در ادای کلمات و نگاه او به ضرباهنگ واژگان شنونده را آزاد میگذارد تا محصور به ريتم، وزن و ضرباهنگ از پيش تعيينشده نباشد. چند آلبوم پرفروش او، انتظارها را از مردی که سالها تلاش کرد آلبوم اولش به بهترين شکل ممکن منتشر شود، بالا برده است. اين مصاحبه حاصل گپ و گفتی صميمی بعد از کنسرت اخير نفيسی در تهران است که در آن با ساز محبوبش و بدون جلوههای تصويری و صوتی، خلوتی گرم و ساده را با تماشاگران سهيم شد.
* موسيقی شما ادامه منطقی موسيقیای است که حوالی سالهای ۱۳۴۰ با موسيقيدانانی چون اسفنديار منفردزاده، فرهاد مهراد، کوروش يغمايی، فريدون فروغی و ديگران شکل گرفت؛ موازی با همان جريان ديگری که ابراهيم منصفی در موسيقی جنوب به وجود آورد و شما با يک وقفه شايد ۳۰ساله، يکباره در سال ۸۴ با انتشار آلبوم «ری را» و انتخاب اشعار نيما و شاملو و... عده زيادی از دوستداران موسيقی پاپ جدی را با خود همراه کرديد. به نظر افت موسيقی پاپ بعد از انقلاب هيچ تاثيری روی شما نداشت. انگار اين ۳۰سال در ذهن موسيقايی شما حذف شده بود. از اين وقفه و اتفاقاتی که منجر به انتشار آلبوم «ری را» شد، بگوييد...
- جای سبکهای زيادی از موسيقی در بازار فرهنگی ما خالی است، متاسفانه ما در سرزمينمان فقر تنوع موسيقی داريم. ما غالبا يک موسيقی را بهعنوان پاپ میشناسيم و در بيشتر اوقات تعريف سطحی از آن داشتهايم. موسيقی پاپ صرفا چيزی نيست که بهطور روزمره از رسانههای جمعی شنيده میشود. مردمیبودن موسيقی پاپ، ريشه در فرهنگ و تاريخ هر سرزمين دارد و جنبههای گوناگونی در بومشناسی و مردمشناسی آن جامعه پيدا میکند؛ وقفهای که به آن اشاره میکنيد در بيشتر گونههای فرهنگی رخ داد و البته در اين ميان موسيقی متحمل لطمههای بسياری شده است. به هر ترتيب اميد به آن داشته باشيم که توليدکنندگان موسيقی در راستای بالابردن سليقه شنيداری شنوندگان کوشاتر از هميشه باشند.
* در اصل میخواستم بدانم در اين وقفه و قبل از انتشار آلبوم «ری را» بهصورت شخصی برای شما در موسيقی چه اتفاقی افتاد؟
- در اين وقفه دوران نوجوانی من سپری میشده و عطشی برای آموختن و شنيدن موسيقی، خواندن شعر و مکاشفهای در حد توان. سليقه شخصی من از ابتدا به همين شکل بود، يعنی هميشه گمان میکردم صميمیترين شکل موسيقی يک ساز و يک نوازنده است؛ سادگی و صميميت اجرا در اين فرم معمولا برای شنونده از يک کار بزرگ ارکسترال و يک گروه بزرگ موسيقی تاثيرگذارتر است. در اين خصوص سرزمين ما در تاريخ خنياگری قدمت چشمگيری دارد. «گوسانهای» عهد پارت از نخستين نواگرانی بودهاند که سنت خنياگری را در ايران باستان بدعت میگذارند و پس از آن حضور کمرنگ يا گاه پررنگ آنان را با نام «قوال» و نامدارانی که حتی به افسانهها میمانند، مثل «باربد »و «نکيسا» و در ادامه بسياری ديگر...
* بالطبع شنونده موسيقی پاپ رايج هم نبوديد...
- معمولا خير. گاهی فقط برای آنکه خبری از اوضاع به دست بياورم. موسيقی برخورد غيرمستقيمی با شنونده دارد و روی طرز تفکر، شخصيت و احوالات شنونده تاثير میگذارد و اين يعنی همه نکته. بالطبع هر موسيقی را گوش نمیدادهام و نمیدهم.
* آلبوم« ری را» در زمان انتشار بسيار تاثيرگذار بود، چون مخاطب با يک موسيقی تازه روبهرو شد، اما آلبومهای بعدی به اندازه «ری را» توفيق نداشت. بررسی خودتان چيست و دليلش را چه چيزی میدانيد؟
- نظرتان را تصحيح میکنم و يادآور میشوم که خير، تمامی آثار کوچک من کم و بيش شنيده و نظر شنوندگانش را جلب کرده است و مضاف بر اين آلبومهای بنده رسوخ آرام خود را طی میکنند و در اين سالها شنوندگان بيشتری را گرد خود جذب کرده است.
بد نيست بدانيد که بعضی بنده را با آلبوم «ترانههای جنوب» شناختهاند و سپس به «ری را» يا «چنگ و سرود» رسيدهاند يا از هر آلبوم ديگر به آلبوم بعدی...
* کارهايی که روی اشعار حافظ انجام داديد تجربه تازهای در زمينه تلفيق اشعار کهن با موسيقی روز است. کمتر موسيقیای غير از آواز توانسته مخاطب را با اشعار کهن همراه کند. با توجه به اينکه شما از خودتان بهعنوان «روايتگر شعر معاصر» ياد کرديد، آيا میتوانيم بگوييم اينبار دست به روايت غزل زدهايد...
- اين هم برمیگردد به نوع خوانشی که برای غزليات حافظ در نظر میگيرم؛ يعنی شيوه برخوردم با شعر. به جای اينکه بخواهم غزليات را پشتسرهم که در موسيقی کلاسيک با آن برخورد میشود، دنبال کنم، سعی کردم با تاکيد روی واژهها و گذاشتن سکوت بين کلمات، کاری کنم تا شنونده به شکل ديگری با شعر درگير شود. نمیخواستم غزل را به ترانه تبديل کنم ولی سعی کردم آن را مانند ترانه بخوانم تا به گوش مخاطب امروز آشناتر باشد، مثلا در غزلی خواجه میفرمايد: «گويند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود وليک به خونجگر شود» من بين «گويند» با ادامه بيت فاصله میگذارم، با اين وقفهها و فاصلهها، معماری غزل را به شکلی طراحی میکنم تا طبع شنونده امروز، (بهخصوص نسل جوانتر) را با شعر کلاسيک آشتی دهم و البته يادآور میشوم که من به جستوجوی شعر ناب و خوب بودهام و افق نگاه من تنها شعر امروز ما نبوده است.
* در آواز سنتی گاهی کلمات طوری با تحريرها ادغام میشوند که مفهوم و بار معنايیشان گم میشود...
- دقيقا، خوانش درست شعر هميشه يکی از دغدغههای من بوده. واژه را بايد تمام و کمال تلفظ کرد. وقتی شما از واژهای مثل «ناب» استفاده میکنيد نبايد حرف «ب» خورده شود. واژه بايد همراه با معنی ارايه شود.
* چند کاری که از حافظ اجرا شد به نظرم تنظيم متفاوتتری داشت. آيا اين به خاطر وزن اشعار است يا چون اين کارها جديدتر است، تنظيم و آهنگسازی پيچيدهتری دارد؟
- بالطبع زمان میگذرد و هرکس تحت هر عنوانی سعی میکند در کارش بهتر باشد. بنابراين سعی من هم در اين آلبوم براين است که موسيقی و شعر به آستانه بالاتری ارتقا پيدا کند.
* نقش شعر در کارهای شما بسيار پررنگ است، حتی میتوانيم بگوييم کار شما شعرمحور است. چون در جايی هم گفته بوديد دوست داريد اشعار معاصر را معرفی کنيد، آيا درست است بگوييم در کارهای شما موسيقی در خدمت شعر است؟
- برای من هر دو عنصر همتراز است. در واقع شعر محوری است که فضا را میچرخاند و موسيقی ذهن شنونده را به اينسو و آنسو میبرد.
* تا به حال پيش نيامده که ابتدا آهنگی بسازيد و بعد شعر را انتخاب کنيد؟
- خيلی کم پيش میآيد. زمانی شما از شعر به سمت موسيقی میرويد يا برعکس. بعضی اوقات از روی قطعاتی که برای گيتار ساخته شده به شعر رسيدهام، ولی معمولا از شعر به سمت موسيقی میروم، يعنی موسيقی را در درون شعر و ريتم ذاتی کلمات جستوجو میکنم.
* بعضی وقتها از اشعار ريتميک و با وزن استفاده میکنيد، اما اغلب اشعاری را انتخاب میکنيد که گنجاندنشان در موسيقی سخت است. معمولا هم اين اشعار از شعرهای مهم معاصر هستند. آيا اين تلاشی برای موسيقايیکردن شعر معاصر است يا تلاشی در جهت بهروزکردن موسيقی با استفاده از شعر معاصر؟
- در واقع تمام سوال شما جواب من است. شعر و موسيقی به شکل امروزی درهم تنيده میشوند، مثلا فضای آکوردهای معاصر گيتار در کنار کلمات شاملو قرار میگيرند و در نهايت چيزی که متولد میشود يک رشته از تعامل و تلفيق موسيقی و فرهنگهای جهانی است. حالا يک زمانی ممکن است شعر فاقد وزن و ريتم غزل و ترانه باشد و گاهی ممکن است لحن ضربیتری داشته باشند. همه اينها در هم تنيده و يگانههستند و نمیتوان آنها را از هم مجزا ساخت.
* يکی از ويژگیهای شعر معاصر بعد اجتماعی آن است. در انتخاب اشعار، اين ويژگی چقدر برای شما اولويت دارد چون تجربههای ديگر در مورد تلفيق شعر معاصر با موسيقی خيلی موفق نبوده و بهنوعی مخاطبان (که قشری نيستند که با موسيقی مبتذل پاپ ارتباط برقرار کنند) از موسيقی شما چنين توقعی دارند چون مثلا در کنسرت اخير اجرای قطعه «پريا» خيلی مورد استقبال قرار گرفت...
- هدف من شناخت شعر معاصر به نسل جوان و حتی نسلهای قبل از خودم است که درواقع با اين اشعار بزرگ شدهاند و زندگی کردهاند. خواندن يک ترانه و آواز کار مهمی برای شناساندن شعر به مخاطب است. ما نبايد هر چيزی را بهعنوان ترانه قبول کنيم. تلاش من اين بوده که با شعر و معنی خوب، سليقه مخاطب را ارتقا دهم؛ بالطبع اين اشعار بعد اجتماعی دارند اما بعد اجتماعی شعر به معنای سياسیبودن آن نيست و معانی فراتری را در برمیگيرد: عشق به زندگی، صبوری، اميد و رنج و سرمستی... دوستتر میدارم شنونده شعر خوب را در کنار موسيقی خوب بشنود.
* معمولا اجرای زنده موسيقی تفاوتهايی با آلبوم دارد، مخصوصا از لحاظ بصری. در اجرای شما هيچ عنصر ديگری جز گيتار و صدای شما روی صحنه وجود نداشت. آيا نوع موسيقی شما چنين چيدمانی را میطلبيد؟
- من درحال ساخت موسيقی نيز همين هستم و کسانی که سالهاست موسيقی مرا دنبال میکنند درواقع بايد همين خلوت را ببينند، هيچ چيز ديگری در آن وجود ندارد. در اصل فکر میکنم مخاطبان عزيز ما بهدنبال همين خلوت هستند. اگر من در بعضی تنظيمات از سازهای ديگری استفاده میکنم، برای صدادهی در ضبط و ارايه «سیدی» است؛ حالا شايد در بين اين سالها دست به تجربههای ديگری بزنم يا با نوازندههای ديگری همکاری کنم، چون دوست دارم تنظيم و سازبندی را هم تجربه کنم، اما واقعيت، تنهايی و خلوت بين من و گيتار است و دوست دارم روی صحنه هم همين باشم. اين سبک فقط متعلق به من نيست در همه جای دنيا اين نوع موسيقی مرسوم است، ولی شايد ما کمتر به اين موسيقی عادت داريم. اينکه تصور کنيم بهتر است در کنار گيتار دو ساز ديگر هم باشد، برمیگردد به اينکه گوش ما به موسيقیهای ديگر عادت ندارد و فکر میکنيم بايد روی صحنه ۱۰ نوازنده ببينيم و يک حجم عظيمی از صدا.
* نقش ابراهيم منصفی (رامی) در موسيقی مدرن جنوب انکارناپذير است. با توجه به علاقه شما به منصفی آيا خودتان را ملزم به حفظ ريشههای موسيقی جنوب میدانيد؟
- به هر حال بيش از آنچه بخواهم خودم را به ريشههای موسيقی جنوب وفادار نگاه دارم، فکر میکنم موسيقی جنوب (تا حدی که آن را درک کردهام) در موسيقی من حضور دارد. خيلی از ريتمها و اتفاقاتی که روی ساز اتفاق میافتد، حاصلضربهای پرتنش جنوبی است. بنابراين اصراری به حفظ آنها ندارم، بلکه ريشههای موسيقی جنوب در من جاری است و چيزی را عامدانه در موسيقیام نگاه نمیدارم.
* يکی از مولفههای موسيقی جنوب تلفيقیبودنش است. آيا تلفيقیبودن موسيقی شما برگرفته از اين ويژگی موسيقی جنوب است؟
- من جنوبی نيستم و در تهران به دنيا آمدهام، اما بزرگشده جنوبم. ۲۳سال زمان مناسبی برای يادگيری زبان و فرهنگ يک منطقه است، مخصوصا اگر انس و الفتی با آنجا داشته باشيد. بالطبع از تاريخ موسيقی جنوب الهام بسيار گرفتهام. فرصتی مغتنم برای درک و معرفی آن بهعنوان يکی از نادرترين تلفيق و تعامل فرهنگها در تاريخ اين خطه. موسيقی تاريخیدار و چندمليتی که ایکاش به آن توجه بيشتری شود. در اين ميان ابراهيم منصفی و البته ديگرانی که ستارههای تابناک آن بودهاند.
* روند تاثير موسيقی جنوب را بر موسيقی پاپ چگونه میبينيد؟
- ساليان سال است که خيلی از موسيقيدانان تحتتاثير موسيقی جنوب هستند، اما بايد در نظر داشته باشيم چه چيزی از آن موسيقی بهرهبرداری و ارايه شده است. چيزی که معمولا در بازار آشفته موسيقی میشنويم، پرتنش است و سطحینگر. عمق اين موسيقی نگاهی ژرف به تاريخ جنوب را میطلبد.