سه شنبه 28 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

آنچه مردم از قتل يک کارگر توسط ماموران شهرداری ديده‌اند

• «ديدم که يک نفر از ماموران [منسوب به] شهرداری که در درگيری لباسش پاره شده بود به سمت ماشين وانت مزدا رفت، ابتدا فکر کرديم می‌خواهد لباسش را عوض کند اما از پشت صندلی عقب خودرو چيزی را برداشت و بعد به سمت متوفی آمد و ضربه‌ای به سر او زد. شدت ضربه چنان بود که وی در جا زمين خورد و‌‌ همان موقع از دهانش کف و خون بيرون آمد.»

ایلنا ـ پس از درگذشت «علی چراغی» بر اثر جراحات ناشی از درگيری با ماموران منتسب به شهرداری، شاهدان اين حادثه در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا از مشاهدات خود گفته‌اند.

«فرزاد» که از کسبه محل است در مورد اين حادثه می‌گويد: حوالی ساعت ۱۰ روز پنجشنبه مرحوم چراغی را همراه پسرش در محل حادثه ديدم که با ماموران شهرداری سر و کله می‌زند.

وی ادامه داد: البته روزهای قبل نيز من او را در اين اطراف ديده بودم که سوار بر خودروی وانت پيکانش در اين اطراف می‌چرخيد و با بلندگو به خريد و فروش ضايعات از اهالی محل می‌پرداخت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به گفته اين شاهد عينی، در روز حادثه در وانت مرحوم چراغی اثری از بار ضايعات نبود، خريد و فروشی هم صورت نگرفته بود و حتی صدايی او از بلندگو شنيده نشده بود.

فرزاد ادامه می‌دهد: ابتدا فکر کرديم يک جر و بحث ساده است، نمی‌دانستيم دقيقا دليل بگو مگو سر چه چيزی است اما از حرف‌های آن‌ها جسته گريخته اينطور می‌شنيديم که راجع به بودن متوفی و کسب و کارش در اين محل جر و بحث می‌کنند.

«مهدی» يکی ديگر از شهود حادثه روز پنجشنبه نيز در خصوص مشاهدات خود می‌گويد: کسانی که در مغازه سرگرم راه‌اندازی کار مشتريان بودند تصور می‌کردند که اين سر وصدا به اهالی و همسايه‌های محل مربوط می‌شود و کسی گمان نمی‌کرد که اين سرو صدا به جر و بحث متوفی با ماموران [منسوب به] شهرداری مربوط می‌شود.

وی می‌گويد: بگومگو ادامه داشت که ناگهان درگيری شروع شد. از چهار مامور تقريبا سه نفر با مرحوم چراغی درگير شدند، وضعيت متوفی در مواجه با ماموران مغلوبه بود، در حضور پسرش که آن موقع داخل وانت پيکان نشسته بود هم ناسزا می‌شنيد و هم مشت و لگد می‌خورد.

وی نيز که از کسبه محل است افزود: دست آخر درگيری خاتمه يافت، متوفی از آن‌ها جدا شد آمد و چند متری فاصله گرفت و بعد شروع کرد با تلفن همراهش تماس گرفت. نمی‌دانم به کجا؟ اما احتمالا پليس بود چون می‌شنيديم که دارد نشانی محل درگيری را می‌دهد.

به گفته اين شاهد هنگامی که مرحوم چراغی مشغول مکالمه با تلفن بود «ديدم که يک نفر از ماموران [منسوب به] شهرداری که در درگيری لباسش پاره شده بود به سمت ماشين وانت مزدا رفت، ابتدا فکر کرديم می‌خواهد لباسش را عوض کند اما از پشت صندلی عقب خودرو چيزی را برداشت و بعد به سمت متوفی آمد و ضربه‌ای به سر او زد. شدت ضربه چنان بود که وی در جا زمين خورد و‌‌ همان موقع از دهانش کف و خون بيرون آمد.»

وی ادامه می‌دهد: ضارب بعد از اين واقعه به سمت ماشين حرکت کرد و دو نفر همکارش نيز اندکی بعد آقای چراغی را از زمين بلند کردند تا سرپا بايستد اما چون شدت ضربه به حدی بود که وی هوشياری‌اش را از دست داده بود دوباره نقش زمين شد.

دو نفر باقيمانده نيز با ديدن اين صحنه آرام آرام از محل حادثه به سمت وانت مزدا دور شدند، دراين زمان ديگر مردم دور مرحوم چراغی که به زمين افتاده بود جمع شده بودند بنابراين ماموران [منسوب به] شهرداری که خودروی آن‌ها در‌‌ همان خيابان ۱۹۶ پارک شده بود، با سرعت به سمت اتوبان شهيد باقری رفتند و محل حادثه را ترک کردند.

«محمد» يکی ديگر از شاهدان ماجرا که او نيز از کسبه محل است در تشريح مشاهدات خود می‌گويد: روی وانت دو کابينه مزدا آرم شهرداری بود اما دقيق نمی‌دانيم ماموران ضايعات بودند يا سد معبر اما هيکل درشتی داشتند تا آنجايی که يادم است لباس فرم تن آن‌ها نبود. موقعی که متوفی را می‌زدند پسرش داد می‌زد که پدرم را نزنيد وقتی ضربه به سرش خورد و به زمين افتاد پسرش به سمت ضاربين دويد و گفت او را کشتيد در اين بين او را هم کتک زدند و به کنار خيابان انداختند و در ‌‌نهايت موبايل متوفی را ماموران شهرداری برداشتند و با خود بردند.

«سعيد» نيز که در زمان حادثه شاهد ماجرا بوده است می‌گويد: پليس و اورژانس با تلفن کسبه از حادثه مطلع و پس از نيم ساعت تاخير در محل حادثه حاضر شدند، فرار ضاربين آنقدر سريع بود که شاهدان تنها توانستند شماره پلاک آن‌ها را بردارند و در اختيار ماموران نيروی انتظامی قرار دهند.

وی ادامه می‌دهد: در واقع همه ما غافلگير شديم، اصالا تصور نمی‌کرديم که اين دعوا چنين پايانی داشته باشد وگرنه کافی بود يکی دو نفر مداخله می‌کردند تا قتلی اتفاق نيافتد.

سعيد می‌افزايد: بعد از حادثه يک نفر که احتمال می‌داديم مامور شهرداری باشد آمده بود اينجا تا سر و گوشی آب بدهد، اين فرد ظاهرا حتی در مواجهه با اهالی و کسبه محل که شاهد ضرب و شتم آقای چراغی بودند پرسيده بود که «طرف (کارگر مقتول) پايش پيچ خورده و اين حادثه اتفاق افتاده است؟!»

وی می‌گويد: از بعد از حادثه تا به حال ديگر ماموران شهرداری را در اين منطقه نديده‌ايم. بعد از حادثه هم به عنوان شاهد جريان واقعه را به دستگاه قضايی شهادت داديم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016