علی خامنهای خیلی زود به جان حسن روحانی افتاده است. او باید یک سالی صبر میکرد تا مردمی که به روحانی رأی دادهاند به دلیل عدم تحقق وعدههای انتخاباتیاش دلسرد شوند و از او قطع امید کنند و ضربهپذیری روحانی بالا رود و بعد حملات علیه او را تشدید کند. این تعجیل ممکن است چند علت داشته باشد:
۱ - خامنهای از نتیجه انتخابات اخیر بسیار دلخور شده است. او البته انتخاب مجدد روحانی را قطعی میدانسته و احیانا از دید او مطلوب نیز بوده است (از کارنامه روحانی در سیاست خارجی و به خصوص برجام - بر خلاف اظهارات ضد و نقیضش - راضی است و ادامه آن را برای حفظ نظام لازم میداند). منتها با توجه به اینکه مانند همه مردم میداند که رأی به روحانی عمدتا رأی علیه شخص خود او است تفاوت آرا بین روحانی و رقیب اصلیاش رئیسی برای او و اعتبارش در جامعه اهمیت فوق العاده دارد. به عبارت دیگر، او میخواسته روحانی با تفاوت اندکی انتخابات را ببرد تا اعتبار او در جامعه خیلی شکسته نشود، ولی تفاوت فاحش رأی این دو او را وحشت زده کرده است.
تفاوت آرا چه قدر بوده است؟ آمار رسمی از ۱۶ میلیون رأی رئیسی در برابر ۲۴ میلیون رأی روحانی سخن میگویند. ولی شنیدهها حاکی از آن است که رأی رئیسی بسیار کمتر از اینها بوده است. جنایات رئیسی امروز بیش از هر زمان به اطلاع مردم ایران رسیده است، و برای من شخصا تصورپذیر نیست که این همه ایرانی با علم و اطلاع از سوابق یک جنایتکار بزرگ تاریخ معاصر به او رأی داده باشند. از این رو، معتقدم که گزارشهای حاکی از اینکه رأی واقعی رئیسی ممکن است حتی کمتر از نصف تعدادی که اعلام شده باشد بیشتر مقرون به واقعیت است - و نه فقط ارقام اعلام شده به اعتبار خامنهای در جامعه ضربه زده و بلکه ارقام واقعی که بسیار رسواتر بوده او را وحشتزده کرده و به واکنشهای دیوانهوار زودهنگام واداشته است.
۲ - خامنهای از وضع جسمی و سلامت خود نگران است. او که از سرطان پروستات رنج میبرد نمیداند که در یکی دو سال آینده در چه وضع و شرایطی خواهد بود و نگران ادامه حیات جمهوری اسلامی پس از خود است. او به خصوص شاهد رشد سریع عرفیگرایی (سکولاریزاسیون) در جامعه ایران است و آینده جمهوری اسلامی تحت کنترل روحانی و هواداران او را در خطر میبیند. البته او میداند که هدف روحانی نیز حفظ نظام است، ولی میاندیشد که روحانی به دنبال حفظ اسکلت و قالب جمهوری اسلامی تهی شده از محتوای مورد نظر او است.
۳ - خامنهای با حریف سرسختی روبرو شده است که به سادگی از میدان بیرون نمیرود. او از خرداد ۱۳۷۶ که سنت شرکت در انتخابات به منظور «نه گفتن به خامنهای» باب شد، با حریفان ضعیف یا دونرتبهای سر و کار داشته است که یا مانند خاتمی به صورت مبهم گله و شکایت کنند که هر ۹ روز برای او بحران آفریدهاند و یا مانند احمدینژاد قهر کنند و به انزوا پناه برند. روحانی، اما، نشان داده است که او به سادگی سر خم نمیآورد و تسلیم نمیشود و این بسیار تحقیر کننده است. خامنهای که به تسلیم و اطاعت عادت کرده است نمیتواند ببیند که رییس جمهور نظر او را در صحنه عمومی نقض کند و به چالش بکشد. و همین، او را به برخوردهای واکنشی و از موضع ضعف واداشته است.
دلایل محتمل دیگری را نیز میتوان برای این حملات شدید علیه روحانی، آن هم درست بلافاصله پس از انتخاباتی که روحانی با رأی بسیار بالا از صندوق رأی پیروز بیرون آمده، و حتا برای اولین بار گروه زیادی «رأی-اولیهای مسن» (کسانی که در سی و هفت/هشت سال گذشته برای اولین بار به پای صندوق رأی رفتهاند) به او رأی داداند بر شمرد. خامنهای بر خلاف بدیهیترین اصول اولیه نبرد، موقعی که خود در ضعیفترین شرایط و حریفش در قویترین موقعیت قرار دارد حملات تند خود را علیه روحانی آغاز کرده و به غلامان حلقه به گوش خود که اگر کلاه بخواهد سر میآورند فرمان «آتش به اختیار» داده است. او باید مدتی را صرف سازماندهی ارتش شکست خورده و تار و مار شده خود میکرد تا در این فاصله ارتش پیروز طرف مقابل (به عکس) به دلیل دلسردی از قولهای عملی نشده فرمانده به سستی گراید و تار و مار شود، و بعد حمله خود را آغاز میکرد. حملات امروز او یا از سر استیصال و ضعف است و یا اشتباه و ندانمکاری. در هر یک از این دو صورت، او که بیاختیار و دیوانهوار علیه روحانی آتش گشوده است یا پیروز این نبرد نخواهد بود و یا هزینه سنگینی بابت آن خواهد پرداخت.
مسخرهترین و کندترین حربهای که او در این نبرد به کار گرفته، شبیهسازی شرایط موجود با دوران بنیصدر و عزل او است. این شبیهسازی به دلایل مختلف بیمعنی است:
۱ - رأی به بنیصدر در سال ۵۸ عمدتا رأی مثبت به خمینی و نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود. رأی به روحانی در انتخابات ۹۶ عمدتا رأی منفی به خامنهای و نظام تحت کنترل او است.
۲ - اکثریت قاطع مردمی که به بنیصدر رأی دادند به نظام اسلامی رأی داده بودند و از خمینی حمایت میکردند. اکثریت قاطع کسانی که به روحانی رأی دادند به این نظام رأی ندادهاند و خامنهای را نفی میکنند.
۳ - در سال اول پس از انقلاب، اکثریت مردم شناخت چندانی از سران جمهوری اسلامی و از جمله بنیصدر نداشتتند و با این تصور که او مورد تأیید خمینی است به او رأی داده بودند. روزی هم که نظر خمینی از بنیصدر برگشت، اکثریت کسانی که به بنیصدر رأی داده بودند نظر خمینی را حجت میدانستند و میپذیرفتند. در سال ۹۶، مردم هم جمهوری اسلامی و هم سردمداران آن را تا حد زیادی شناختهاند، و وقتی نظر ولی فقیه از کسی بر میگردد محبوبیت آن فرد در جامعه بالا میرود.
۴ - بنیصدر آخوند نبود و از زدو بندهای جامعه آخوندی به دور و در سیاست تازهکار. از این رو، آخوندها توانستند این وصله ناجور را به راحتی کنار بزنند. روحانی آخوند است و با فوت و فنهای این جامعه آشنا، و بیش از ۳۰ سال در ارکان قدرت جمهوری اسلامی و به خصوص مشاغل امنیتی کار کرده و برای سالیان دراز نماینده شخص خامنهای در شورای عالی امنیت ملی بوده است. عزل او با میلیونها رأیی که در ضدیت با خامنهای کسب کرده از سوی رهبری که نفوذش به شدت پایین آمده کار سادهای نیست، و قیاس وضع او با بنیصدر اوایل انقلاب به شدت معالفارق است.
۵ - عزل بنیصدر پس از ۱۷ ماه از روی کار آمدن او صورت گرفت که تبهای انتخابات سرد شده و بنیصدر هواداران بسیاری را از دست داده بود. روحانی اکنون تازه از یک نبرد انتخاباتی با پیروزی بزرگی بیرون آمده و میلیونها هوادار را پشت سر خود دارد. و اگر حملات خامنهای ادامه یابد یا تشدید شود، همانند سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز، او میتواند از حمایت جمع بیشتری (از کسانی که به او رأی هم ندادهاند، نیز) برخوردار شود. و البته هم روحانی و هم هواداران او میتوانند با استفاده از تجربه سال ۸۸ تاکتیکهای مؤثرتر و کمهزینهتری را پیش گیرند و یا هزینههای سنگینتری را به خامنهای تحمیل کنند.
خامنهای در شرایطی که خود در یکی از ضعیفترین موقعیتها قرار دارد علیه رئیس جمهوری که از بیشترین حمایتها برخوردار است بیاختیار و دیوانهوار آتش گشوده است. ادامه این نبرد برای او بسیار پر هزینه خواهد بود.