یک استاد دانشگاه، درس دادن اش همراه با «انسجام» است. انسجام یعنی این که کلام، ابتدایی داشته باشد، میانه ای و پایانی، و هیچکس -حتی کسی که اهل فن است- نتواند در این کلام «چرایی» بیاورد که استاد نتواند به آن پاسخ بگوید.
فرق یک استاد تازه کار با یک استاد «واقعا تمام» در میزان انسجام گفتارش است. وقتی استاد تازه کار تدریس می کند، سوال یک دانشجو هم می تواند انسجام گفتار او را در هم بریزد و رشته ی کلام اش را به طور کامل از هم بگسلد، به گونه ای که استاد نتواند پاسخی در خور به سوال شاگرد بدهد.
ولی حتی یک استاد تازه کار، حد اقلی از انسجام، در درس هایش هست!
وقتی من صحبت های صادق زیباکلام را گوش می کنم، گهگاه فکر می کنم که آیا اصولا این شخص، واقعا استاد دانشگاه است یا یک ماشین پس دادن محتوای کتاب، آن هم به شکل در هم ریخته و بی ارتباط!
امروز در همین جا، فایل صوتی زیباکلام که در آن از موضوع درد و درمان و نسخه برای جمهوری اسلامی سخن می گفت منتشر شد که واقعا مرا متاسف کرد. دانشجو نه سواد و نه جسارت آن را دارد که رو به استاد کند و بگوید:
«جناب استاد! شما چرا در یک مثال ساده همه چیز را با هم قاطی می کنید؟ از دکتر و فرد بیمار سخن می گویید، بعد به درمان جمعی می رسید، بعد دکتر را جای بیمار می نشانید و بیمار را جای دکتر، و آش شله قلمکاری طبخ می فرمایید که نه شله است نه قلمکار! شما در یک کلام در حال مغالطه اید، و پدر اعصاب ما را با این شیوه ی حرف زدن تان در می آورید! یک موضوع ساده را اینقدر می پیچانید که خودتان هم «گاو گیجه» می گیرید و سر و ته کلام از دستتان به در می رود...».
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
حال ما این جسارت را می کنیم و همین ها را به اطلاع جناب زیباکلام می رسانیم. من فایل صوتی او را در اینجا می گذارم تا به همه ی آن گوش بدهید و نقل قول نمی کنم که بگویند سر و ته جملات استاد را شهید کردی!
لُب کلام این است که زیباکلام می گوید:
-فرد با جمع فرق دارد.
-جمع، روحی مجزا از روح فردی دارد.
-فردی که بیمار می شود و به نزد پزشک می رود، حال و حوصله ی شنیدن داستان دکتر در باره ی ریشه ی بیماری را ندارد و می خواهد دکتر هر چه سریع تر به او دارو بدهد و او را معالجه کند.
-اما بیماری جمعی چنین نیست و نمی توان نسخه ی یکسان تجویز کرد و جمع، خواهان دانستن علت هاست.
-در جامعه ی بیمار ایران، برای درمان درد، ابتدا باید به علل درد پرداخت.
همین چند جمله، که خلاصه ی بحث زیباکلام را تشکیل می دهد، نشان می دهد که حرف این شخص چقدر بی سر و ته است، و مستمعینی هم که شنونده ی صحبت او هستند، سوال های مغشوش تر از استاد مطرح می کنند.
استاد می فرمایند، که درمان درد ایران، با شناخت علت درد آغاز می شود. منظور ایشان هم از شناخت، خواندن نوشته هایی مثل نوشته های من که هر آدمی با هر سطح از سواد می فهمد نیست، بلکه نوشته هایی ست که «آکادمیک» و حاوی واژه های علمی و فوق علمی و غیر قابل فهم برای عوام، و قابل فهم برای خواص باشد! به عبارتی «از کلماتی استفاده کن که کسی نفهمد چقدر بی سوادی! کلماتی که مخاطب را مرعوب کند و بگوید که تو لخت نیستی بلکه لباسی فاخر بر تن داری!»
ان شاءالله اگر زمان به من یاری برساند و سوادم کمی بیشتر شود، برای زیباکلام با مطالعات تجربیِ مبتنی بر آبسرویشن، و با عنایت به آموزه های دورکهایم و دنده عقب گرفتن تا ابن خلدون، علل به بدبختی افتادن مردم ایران را بیان می کنم ولی علی الحساب دو سه جمله در پاسخ به مبحث فوق پیچیده ی صادق خان عرض می کنم که البته ایشان آن ها را سخیف و غیر علمی و عوامانه ارزیابی خواهند فرمود!
-علت بدبخت شدن مردم ایران بعد از پیروزی انقلاب:
فریب خوردن مردم ایران از مشتی آخوند کلاش و سپردن حکومت جدید به دست آن ها برای ایجاد فردایی بهتر برای ایران و مردمان آن.
-راه درمان این بیماری:
نابود کردن ویروس «آخوند» در ایران!
-سخن روح فردی:
ای مرده شور این حکومت رو ببره!
-سخن روح جمعی:
رضا شاه روح ات شاد!
اصولگرا! اصلاح طلب! دیگه تموم ماجرا!
فلسطین رو رها کن! فکری به حال ما کن!
جناب زیباکلام!
شما فعلا به ایراد سخنرانی های زیبا، مثل اسلحه به دست گرفتن در مقابل مردمی که خواهان سرنگونی حکومت اسلامی هستند و جایزه ی دویچه وله گرفتن مشغول باش تا من هم مقاله ی جامع علمی ام را با بهره گیری از تز های سوشال اوُلوشن و چگونگی تبدیل آن سوشال روُلوشن بنویسم و خدمت تان تقدیم کنم اگر تا آن زمان دلار ۱۰۰۰۰ تومانی، بدون این بحث ها، کمر حکومت عدل علی را شَتَرَق نشکسته باشد!