Saturday, Sep 8, 2018

صفحه نخست » احسان یارشاطر، دانشمند کم نظیری که باید از نو شناخت؛ ف. م. سخن

A0AE09F0-5BA3-49E1-B2CA-091AD4E41B0F.jpegبه حضور محترم جناب محمدرضا شاهید تقدیم می شود. سخن

احسان یارشاطر در سن ۹۸ سالگی درگذشت.

سوال این است که این همه احساس خسارت برای از دست دادن مردی که عمر طبیعی اش را کرده و با به جا گذاشتن آثار بسیاری، وظیفه اش را نسبت به فرهنگ و مردم ایران انجام داده از چه رو ست؟

پاسخی که می توان داد این است:
احسان یارشاطر هنوز می توانست، یا ما انتظار داشتیم که بتواند، آثار گرانقدر دیگری در جهت شناساندن فرهنگ ایران زمین بیافریند.

انسان هایی هستند که عمری طولانی دارند و کم ترین بهره ای به جامعه نمی رسانند. اشخاصی که فقط به فکر خود هستند و امکانات مادی و معنوی شان تنها صرف خودشان و آشنایان و دوستان شان می شود. اینان، بود و نبود شان برای جامعه یک سان است و از دست دادن شان هیچ خسارتی به جامعه نمی زند.

اما انسان هایی هم هستند که از نظر کمّی، تعدادشان زیاد نیست اما «هر لحظه» از عمر شریف شان مصروف تولید اثری جدید که مفید به حال جامعه است می شود. از دست دادن این ها حتی در سنین بالا، خسارتی ست که جامعه با شمّ طبیعی خود وارد شدن آن بر پیکر خویش را احساس می کند.

در چند روز گذشته، آن چه فراوان از آن نام برده شد، «ایرانیکا»ی حاصل تلاش و مدیریت یارشاطر بود.

«ایرانیکا»یی که نسخه ی چاپی آن برای خریدن گران است ولی نسخه ی اینترنتی اش، به رایگان در اختیار جویندگان و کاوشگران در عمیق ترین لایه های فرهنگ ایران است. با وجود در اختیار بودن این اثر استثنایی و بی همانند، متاسفانه تعداد استفاده کنندگان و مراجعه کنندگان به آن بسیار اندک است و این بی دلیل نیست:
اول این که مفاد این کتاب به انگلیسی ست
دوم این که مفاد این کتاب، تخصصی ست.

به عبارتی مقالات این دائرةالمعارف به کار هر کسی نمی آید ولی متاسفانه به کار آن ها هم که می آید، رد و اثری از مراجعه شان به آن نیست.

تنها می توان گفت که دائرةالمعارف هایی مثل «دائرة المعارف بزرگ اسلامی» در مقالات اش از ترجمه ی مقالات ایرانیکا استفاده کرده و بدین نحو صحت و درستی مقالات ایرانیکا را مورد تایید قرار داده است.

اما احسان یارشاطر فقط خالق ایرانیکا نبود و این کار، یگانه کار مهم و با اهمیت او نبود.

کارهایی که یارشاطر انجام داده بسیار است ولی دو کار عمده توسط او صورت گرفته که متاسفانه در نوشته های سوگوارانه ی بعد از درگذشت اش، کمتر به آن ها اشاره شده است:
اول، تاسیس «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در سال ۱۳۳۳ است. این انتشاراتی منتشر کننده ی آثار درجه ی یک جهانی در قالبی حرفه ای و بسیار دلپذیر بود و پایه و مایه ای داشت برای انجام یک کار جدی و حرفه ای در زمینه ی ترجمه و تولید کتاب. در باره این انتشاراتی دیدم که در چند جا صحبت شده است و اشاراتی بدان رفته است.

دوم -که متاسفانه ندیدم در جایی درباره اش صحبت شود-، نقش یارشاطر در شناساندن اهمیت کتاب و کتاب خوانی، و تشویق مردمِ دوستدار فرهنگ به کتاب خواندن بوده است. این تشویق با معرفی کتاب های خوب و پر محتوا و نیز نگاه انتقادیِ به قولِ خودِ یارشاطر «دلیرانه» به کتاب های موجود بوده است.

این کار با به راه انداختن کلوب کتاب در سال ۱۳۳۶ -یعنی حدود ۶۰ سال پیش- آغاز شد که ادامه اش به انتشار نشریه ی «راهنمای کتاب» منجر گردید.

صاحب امتیاز این مجله ی مفید، و حتی نسبت به زمانه ی ما، مدرن، احسان یارشاطر بود که اگر چه به خاطر مشغله های علمی اش، مدیریت اصلی آن را به ایرج افشار سپرده بود ولی مقالاتی در این نشریه منتشر می کرد، که هنوز هم خواندنی و تازه است، به عبارتی اگر چند نام و تاریخ را از این مقالات حذف کنیم، انگار که این مطلب به وسیله ی نویسنده ای دانشمند و آینده نگر در زمان ما -در سال ۱۳۹۷- نوشته شده است.

اولین شماره ی راهنمای کتاب در بهار ۱۳۳۷ منتشر شد و در طول زمانی کوتاه به چنان شهرت و اعتباری رسید که تعداد صفحات آن چند برابر شد.

در تابستان ۱۳۳۷، و در دومین شماره ی مجله ی «راهنمای کتاب»، یارشاطر سر مقاله ای با عنوان «منطق فرسودگان» منتشر کرد و لبّ کلام را در باره ی کتاب و کتابخوانی و نقد، در این مقاله ی کوتاه بیان کرد:
«در انتقاد کتاب، پس از دانائی و انصاف، آنچه مایهء کار منتقد است شجاعتی است که ویرا بحقْ گفتن دلیر می کند. اما در کشوری که مردم آن از دیرباز حقْ گفتن را اگر موجب آزردن خاطری شود دور از خردمندی شمرده اند، کوشش در رایج ساختن انتقاد صریح، خود را بدشواری افکندن است. با آنکه در صفحات آثار ادبی ما، نام راستی و دلیری بلند است و سخن ریاکاران نیز از تشویق صراحت و حق گوئی خالی نیست، درسی که اجتماع ما می آموزد درس حق نهفتن و بزدلی است. این درس چنان در خاطرها جایگزین شده و منطق ما را در گرو خود کشیده است که بسیاری از مردمان «پخته و دانا» از آن فلسفه ای پرداخته اند و در خلوت، بیاران و عزیزان خود می آموزند، مبادا حکمت نیازردن دوستان و مدارا با دشمنان و گریز از گفتن چیزی که بر خاطری گران بیاید و خصومت بر انگیزد، پوشیده بماند و آن عزیزان در جائی که آتش شوق همت را تیز کند و زیبائی راستی اندیشه را بفریبد چیزی بگویند که شیوهء مردم خردمند نیست و آنگاه زیان ببرند....»

و بر این اساس، یار شاطر و ایرج افشار نشریه ای بنیان نهادند که همین راه و رسمِ دلیری را در طول حیات ۲۰ ساله ی خود مبنای کار ش قرار داد و از مردمان خواست تا بر خلاف آموزه های قدما که مایل به حقیقت گویی و دلیری به خاطر رنجش دوستان نبودند تجدید نظر کنند.

من دوره ی کامل این مجله را صفحه به صفحه نگاه کرده ام و مطالب بسیاری از آن را خوانده ام. این مطالب گاه چنان پر شور و جان دار بود که منِ خواننده از شدت هیجان، با صدای بلند آفرین می گفتم و تو گویی موضوعی در باره ی مساله ای امروزی می خوانم.

خوشبختانه، دوره ی کامل این نشریه ی گرامی، به همت «انتشارات سخن» منتشر شده و در اختیار علاقمندان است. بی هیچ اغراقی می توان گفت که ورق زدن این نشریه و مطالعه ی مطالب آن، هر اهل فرهنگی را به ذوق می آورد و امکان ندارد که تا جلد پایانی آن را ندیده، آن را از دست بگذارد.

آری. کار بزرگ یارشاطر و همراهِ کوشا و دانای او، ایرج افشار، آگاه کردن مردم از مسائلی بود که همین امروز هم برای ما از اهمیت درجه ی اول برخوردار است. اگر حرف های این بزرگان شنیده و فهمیده می شد، امروز به مصیبت و فاجعه ی تیراژ ۵۰۰ جلدی در کشور ۸۰ میلیون نفری مان برخورد نمی کردیم و سرنوشت کشورمان هم اینی نمی شد که اکنون هست.

احسان یارشاطر از خانواده ای بهایی بود، و به همین دلیل مورد غضب حکومت اسلامی قرار گرفت. چیزی که کمتر در باره ی یارشاطر می دانیم، قتل فجیع خواهر محترم او، نورانیه یارشاطر به دست متعصبان مذهبی در تابستان سال ۱۳۶۰ یعنی دو سال بعد از پیروزی انقلاب نکبت بار اسلامی بود که از نظر فجیع بودن کم نظیر بود.

58139DDD-A7FA-4CFF-9738-805DF01649C9.jpeg

با این حال احسان یار شاطر کمترین کدورتی از مردم و عوام به دل نگرفت و تا جایی که توانست در جهت آگاهی بخشیدن به همین مردم تلاش و کوشش کرد.

یادش گرامی باد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy