پروین بختیار نژاد، نویسنده و فعال سیاسی و محقق امور زنان به دنبال یک بیماری صعب و طولانی در گذشت. او که از زندان «ج.ا.» به آزادی فرانسه گریخته بود، بعد از تحمل سختی های بسیار، ترجیح داد به ایران باز گردد.
داستان سختی هایی که او متحمل شد، داستان سختی های پناهندگی یا آوارگی در کشوری غریب نبود. داستان سخت تنهایی او بود... و داستان رنجی که در متن خانواده اش متحمل شد:
خانواده ی علیجانی.
خانواده ای که مرد آن رضا علیجانی، فعال ملی مذهبی بود. این رنج، به اندازه ای بود که پروین خانم عطای خانواده را به لقایش بخشید و ترجیح داد بقیه ی عمرش را در زندان بزرگ ج.ا. بگذراند.
زندگی یک نویسنده و فعال سیاسی تنها متعلق به خودش نیست؛ متعلق به همه ی مردم خاصه مخاطبان او ست.
اما در میان ما ایرانیان مرسوم نیست که در فاصله ای کوتاه از درگذشت عزیزی، بر نکاتی انگشت بگذاریم که آرامش فضای بعد از مرگ را بر هم بزند.
دوستان پروین خانم حتما در جریان دشواری زندگی او و نقش علیجانی در این دشواری ها بوده اند و از جریانات رنج آوری که این بانوی محترم ناچار به تحمل آن ها بود با خبرند ولی به هر دلیل هیچ اشاره ای به گذر از رنج های دوست خود نکرده اند و این قابل فهم است.
ولی وقتی دیده و خوانده می شود که در معرفی این بانو به عنوان همسر علیجانی یاد می شود به نحوی که گویا زن به واسطه ی شوهر در عرصه ی قلم مطرح است، و بد تر از آن به جناب همسر، تسلیت های داغ و سوزان از طرف کسانی که عامل زجرهای پروین خانم را می شناخته اند گفته می شود، این دیگر قابل فهم و توجیه نیست و باید هشداری به کنندگان چنین کاری داد که آن چه می کنید دور از انصاف و حقیقت است. همین و دیگر موضوعی برای ادامه دادن نیست.
برای روح بانو بختیار نژاد آرامش آرزو می کنم.