انصاف نیوز - میگوید اولین بار است که پا به یک رسانهی اصلاحطلب گذاشته است و بیشتر با رسانههایی مانند تسنیم و فارس مصاحبه داشته. با لحاظ کردن درصد احتمالی، علت دستگیر نشدن خود تاکنون را هم همین میداند.
در قسمت اول گفتگویمان با یاسر عرب [لینک] به زیست جنسی ایرانیان و چالشهای رو در روی آن پرداختیم.
اما در قسمت دوم این گفتوگو بیشتر بر شخصیت و افکار وی تمرکز شده است. البته این، آقای عرب بود که سر صحبت را باز کرد و از خود و خانوادهای که در آن پرورش یافته حرف زد. خوش بیان بود و با دیدن جمع ما که شاید برچسب اصلاح طلبی داشته باشیم سخن خود را با خاطرهای از اولین آشنایی خود با سید محمد خاتمی آغاز کرد.
او با روایتی خواندنی از تغییر رویهی فکری خود از خاستگاه اولیه (اصولگرایی) در این گفتوگو به تجربهاش از روی کار آمدن دولت اصلاحات و تاثیراتی که از این طیف گرفته است میپردازد. البته عرب که حالا با دیدی انتقادی به جریان اصولگرایی نگاه میکند، اما علاقهای به تعریف خود در چارچوب جریان اصلاح طلب هم ندارد.
یاسر عرب حرف از یک جریان سوم میزند. جریانی که خودش میگوید هنوز ساخته نشده و او هم تئوری پردازش نیست اما پیدایش این جریان را لازم میداند. البته در گفتار خود حدو مرز این جریان با دو جریان اصلی کشور یعنی اصلاحطلبی و اصولگرایی تبیین نکرد.
این مستندساز و فعال اجتماعی، همچنین براساس تجربیات خود از سالها فعالیت، پژوهش و فیلمسازی در عرصهی توسعهی روستایی و همچنین جنگ، در این گفتوگو به این موضوعات نیز پرداخته است.
بخش دوم گفتوگوی خبرنگاران انصاف نیوز با یاسر عرب را در ادامه بخوانید:
خبرنگار: احتمال میدهید بعد از مصاحبه با رسانههای اصلاحطلب مشکلی پیش بیاید؟
یاسر عرب: «بدی گاراژ این است که گاراژ است. ممکن است آقای فلانی خوابی ببیند و به این نتیجه برسد که باید محیط زیستیها را بگیرد. خوبی گاراژ هم این است که ممکن است شما ده سال هم کارکنید و کسی با شما کاری نداشته باشد و بتوان خیلی کارها را انجام داد.»
آقای عرب برای تأیید حرف خود مثالی میزند و از تفاوت برخورد باکارهای مشابه میگوید: «دکتر رنانی به من زنگ زد و گفت کارگاهی داریم و میخواهیم به کودکان برای مسایل جنسیشان آموزش دهیم. بندهی خدا خیلی باذوق و شوق میگفت؛ دکتر رنانی گفت که اول به ما گفتند در مکان فعلی نمیشود این کار را کرد و بعد ما جای دیگری را رزرو کردیم.
در آنجا هم صبح به ما زنگ زدند و گفتند یا خودتان کنسل میکنید یا نیروی انتظامی وارد میشود و همه را از سالن بیرون میکند. من پرسیدم مگر میخواستید برای خود بچهها آموزش برگزار کنید که در جواب گفتند که «نه، آموزش برای والدین بوده است». این برای من خیلی عجیب بود.
من یک مجموعهی ۲۱ قسمتی به نام یک پیشنهاد ساده را روی آپارات گذاشتم و تابه حال نزدیک به دو میلیون بازدید داشته است. مجموعهای که سلبریتی ندارد و ژانر آن آموزشی است و دربارهی همین مسایل جنسی است. اتفاقی هم نیفتاد. ولی شما میبینید وقتی یک کارگاه ۲۰ نفره میخواهد برگزار شود ممکن است خیلی اتفاقات عجیبوغریب بیفتد.
این از عجایب کار در کشور ماست که مشخص نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. اینجا است که ما باید به آن رندی تاریخی برگردیم و حافظ را خوب بفهمیم که «در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست و در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست». بعد باید بگوییم صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق. مثل امروز که هنوز ما را نگرفته اند.»
در ادامه آقای عرب از خانوادهی خود میگوید و اینکه در چه فضایی بزرگشده است؛ او میگوید: «برادر بزرگم در کردستان بود و با کوملهها درگیری داشتند که اسیر شد. مدت کوتاهی اسیر بود چون از دستشان فرار کرد.
برادر دیگرم در عملیات خیبر جانباز شد و دست راستش قطع شد. برادر دیگری هم داشتم که او شهید شد. من ماندم و گزینهی مفقودالاثری، یعنی خانواده همهی گزینهها را داده بود.
ما هم در یک بافت سنتی و مسجدی در شاهرود بزرگ شدیم. روحانی مسجد خیلی اتوریته داشت و نمایندهی ولیفقیه بود.
مسجد نماز مغرب را خوانده بودیم و ما هم در فضای خودمان بودیم و کاری به سیاست نداشتیم. ایشان یکدفعه وارد مسجد شد و گفت: برادران یکلحظه سکوت کنند. البته ایشان پیشنماز آن مسجد هم نبود و یکدفعه وارد شد.
بعد گفت: اگر یادتان باشد جنگ که تمام شد و ما برگشته بودیم یکدفعه گفتند که منافقین حمله کردند و عملیات مرصاد شروعشده. ما شبانه سوار شدیم و به سمت تنگهی مرصاد برای مبارزه با منافقین رفتیم.
با این شیوه ی شروع سخن و نفسنفسی که میزد گفتیم که حتماً جنگ شروعشده است. اما گفت: متأسفانه نظام مجبور شده فردی به نام سید محمد خاتمی را تأیید صلاحیت کند که بازماندهی جریان منافقین است و با لحن محکمی گفت ما نخواهیم گذاشت او رأی بیاورد.»
آمدن خاتمی در عرصه ی فرهنگ اتفاق خوبی بود
«این اولین باری بود که اسم سید محمد خاتمی را شنیدم و اصلاً نمیدانستیم اصلاحات چیست و سبز چیست و هنوز خردادی نشده بود. آمدن آقای خاتمی در عرصهی فرهنگ اتفاق خیلی خوبی بود.
ما کاری بلد نبودیم فقط میتوانستیم لگد بزنیم و یقه بگیریم. اینها کارهایی بود که بلد بودیم. این ظاهر ماجرا بود اما در پشت پرده از همین بچههای سبز به تدریج یاد می گرفتیم که این «تو بمیری» از آن تو بمیریها نیست. اینجا دیگر نمیتوانی کار خود را بابزن و بکوب جلو ببری و میزان رأی مردم است.
در ظاهر شاید رفتار به اصطلاح سوسولی اصلاحطلبان یا قلم به دستی و نشریه داشتن ایشان را مسخره میکردیم، اما در باطن یاد میگرفتیم که باید رفتارهای خشن را کنار بگذاریم و بنشینیم و بخوانیم و بنویسیم و کار فرهنگی کنیم.
بهعنوان بچههای مذهبی و حزباللهی در ظاهر رفتارهای فرهنگی را با عتاب و خطاب مسخره میکردیم اما در درون بشدت تأثیر میپذیرفتیم. مثلاً فهمیدیم باید چیزی داشت به نام میتینگ، پس باید حرف زد. پس باید چیزی خواند و سر آن مناظره کرد و اینجا دیگر بیمایه فتیر است.»
به خاستگاه خودم منتقدم
«الآن هم که منتقد بی رودربایستی و خیلی جدی دوستان اصولگرا و اقتدارگرایان و انسداد گرایان و صداوسیما و آقای علی عسگری و... هستم از خاستگاه اصلاح طلبی نیست! بلکه از خاستگاه خودم منتقدم و اتفاقاً حرف من این است که شما اصولگرا ها به معنای دقیق آن نیستید و مشکل من همین است. نقد من به دیروز این بود که قبل اینکه امثال من در سنتی مذهبی، اخلاقی، قدسی، همراه با معارف رشد داده شوند ناگهان در یک سنت حزب اللهی-سیاسی رشد داده شدند. و در عرصهی اجتماعی قبل از فهم ساختار، آنارشیست و ساختار شکن بار آمدیم. حالا اما وقتی میخواهیم با همان سنت که به ما آموخته شده با خود آن حضرات برخورد کنیم و انقلابی باشیم، دائم دم از سکوت و مصلحت و توجیه امور می زنند.
فرق شما با اصلاحطلبان چیست؟
«من بین آنها زندگی نکردم. کسی میتواند این فرق را بگوید که با آنها زندگی کرده باشد. اما با اصولگراها زندگی کردم. در یک خانوادهی اصولگرا به معنی مذهبی آن به دنیا آمدم و در مسجدی رفتم که بدون اینکه خودم بدانم با مساجد دیگر شهر متفاوت بود.
شاکلهی ذهنی و شخصیتی من در آن مسجد شکلگرفته بود و اتفاقاً نام دومین مستندی هم که ساختم «کدام مسجد» بود. راجع به اینکه چرا مساجد ایران امروز مثل یک قبرستان متروکاند و استفادهای از آنها نمیشود. منظورم این است که نمیدانم چقدر به آنها نزدیکم و چقدر دورم، چراکه درکشان نکردم. اما از جنبه سیاسی-اجتماعی خاستگاهی که خودم داشتم مقداری دور شدم.»
رضا امیرخانی به مجمع ناشرین حزب الله گفت من از شما نیستم
او از ریزش هایی که در دوگانه ی اصلاح طلبی و اصولگرایی اتفاق افتاده حرف می زند و میگوید: «نامهای که آقای رضا امیرخانی به آقای نیلی و مجمع ناشرین حزبالله نوشت چه بود؟ در این نامه نوشت من از شما نیستم لطف کنید عکس من را از آنجا بردارید. رفتاری که قبل محرم با حجت الاسلام زائری شد و میخواستند او را ممنوع المنبر کنند، مگر غیر از جریانی ایجاد میکند که در بستر انسدادگرایی به جریان اصولگرایی نزدیک است؟ جناب زائری به شدت اعتراض کرد اما به لحاظ گفتمانی تکان نخورد!
میخواهم بگویم در دوگانههایی که احساس میشد ریزشهایی اتفاق افتاده است و ما هم جزو ریزشهای آن جریان هستیم اما ریزشهایی بهعنوان یک جریان سوم که دنبال دایرهی هویتی خود هستند. و با مبانی انقلاب اسلامی سال ۵۷ عهد بسته اند. و احساس نمیکنند اگر این سمت چندان اصولگرا نبود آنطرف واقعاً اصلاحطلب است. نه گفتن به این سمت، به معنای بلهی به اصلاح طلبان و در بغل آنها افتادن نیست.
شعارهای ما داغتر از اصلاح طلبان است
البته شاید شما نمیخواهید باور کنید شعارهایی که شما میدهید همانهایی است که اصلاحطلبان قبلاً میدادند.
اولاً فکر میکنم شعارهای ما خیلی داغتر از اصلاحطلبان است. مثلاً آقای کاوه مدنی که رفت به تیر و طایفهی من چه ربطی داشت که انقدر اعتراض کنند. در کانالم صوتی به نام مبارزه با کوتولههای امنیتی گذاشتم و خیلی جاها چرخید و دردسر شد. کجا اصلاحطلبان جرات دارند با این ادبیات حرف بزنند. آنقدری که من دیدم اصلاحطلبان پای خوردن نمیایستند بلکه بهگونهای میروند و برای حفظ مسند و میز لابی میکنند. خواستگاه شعائر ما هم جامعه جهانی و دموکراسی و اینها نیست! ما بر اساس ادبیات الهی به حضور مردم و تکیه بر جمهوریت اعتقاد داریم.
شما تا الآن زندان رفتید؟
نه بهعنوان زندانی زندان نرفتم. اینکه اصلاحطلبان زندان رفتند را میفهمم و خیلی هزینهی بالایی است اما در دایرهی سیاسی هم متوجهام که تا کجا حاضرند نقد را تیز کنند. چرا الآن بخشی از مردم در حال عبور از این دوگانهاند؟
چرا آقای تاجزاده بعد از حوادث دیماه به این نتیجه رسیده که باید نوک انتقاداتش را به سمت رهبری تیز کند. چرا قبل از این آنقدر تیز نبود؟ چه چیزی اصلاحطلبان را هم به حرکت درمیآورد؟
من آدم سیاسی نیستم اما قطعاً هزینههایی که اصلاحطلبان دادند را ندادم. نمونهی آخر آن محمدرضا جلائی پور بود.
اما مساله دو چیز است. یکی اینکه زمانی من باور نداشتم باید به فلان موضوع و آدم اعتراض کرد و دوم اینکه افقی نداشتم. نسبت به یک افق مشخصی میتوان اعتراض کرد. ما الآن که خیلی حدت و شدت کردیم به افقهای سال ۵۷ برگشتیم، نه افقهای ۱۴۰۰٫
اینکه ۵۷ میخواستیم چه چیزی شویم و الآن چه شدیم. تازه بچههایی که قدرت پرسشگری داشتند یکخرده در و پنجره را باز کردند و بیرون زدند.
اما مساله بیشتر نظری است. مثلاً وقتی در شهرستان نشریهی حسین الله کرم را بدون اینکه حتی بخشهای زیادی از آن را بخوانیم، چه غلط چه درست علیه آقای خاتمی توزیع میکردیم، فردی توانسته بود برای ما افقی درست کند. نسبت به آن افق باورهایی داشتیم.
اما امروز برای کنشگری حتی در سطوح بالا هم افق سیاسی نداریم. من فکر میکنم درگیری آقای فیاض با مهران مدیری هم از این نوع بود که وقتی افقی نداری دائم با افراد درگیر میشوی.