Tuesday, Oct 16, 2018

صفحه نخست » پدرم زنده بود از قطار انقلاب پیاده‌اش می کردند؟

101618A_top.jpgمشکلات به وجود آمده در کشور بسیاری از کارشناسان اجتماعی و جامعه شناسان را نگران کرده است. عدم استفاده از راهکارهای منطقی در مواجهه با معضلات فعلی، موجب تشدید مشکلات مردم گردیده است.

دکتر علیرضا بهشتی فرزند شهیدبهشتی و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس است. او از جمله کسانی است معتقد است پاشیدن بذر نا امیدی درجامعه کاردرستی نیست اما شرایط به وجود امده نشانگر شرایط مناسبی برای آینده کشور نیست.

وی از بین رفتن اعتماد در جامعه را موجب بروز و تشدید مشکلات کشور می داند، که باعث بازگشت جامعه به مرحله پسا مدرن گردیده است. مرحله که دیگر در آن زندگی شهروندی معنایی ندارد و افراد برای بقا تلاش می کنند.

علیرضا بهشتی بی توجهی حکومت به مردم و تبدیل جامعه به سیاه لشگر انتخابات را از جمله آسیب های بی توجهی به جامعه مدنی می داند و براین باور است که رویه کنونی موج بی اهمیتی و بی تفاوتی در جامعه را تشدید خواهد کرد.

در زیر مشروح گفتگو عصر ایران با علیرضا بهشتی را می خوانید:

*در چنین شرایطی که مردم دچار بی پناهی در مقابل قانون شوند و مرحله ای پیش از جامعه مدرن بازگردند چه عواقبی برای جامعه و نظام پیش خواهد آمد؟

-عواقب این وضعیت چیزی نیست جز فروپاشی نظام و جامعه. چراکه نظام سیاسی و حکومت در زمانی معنا پیدا می کند جامعه مدنی شکل گرفته باشد. در نبود جامعه مدنی نظامی سیاسی معنایی ندارد و هرکس که زور بیشتری داشته باشد حرف اول و آخر را می زند.

*ما این نکته بی اعتمادی را در نگاه کارگزاران به جامعه شاهدش هستیم و این ابهام وجود دارد که مگر مردم ما، یک جامعه سرکش و ناهنجاری است که تا این حد از بالا به پایین نگرانی و بی اعتمادی وجود دارد و محدودیت ها و نگاه های امنیتی و سلیقه شکل می گیرد. علت این مسئله چیست؟

-رفتار ما دوگانه است. از یک طرف میگوییم تکیه گاه ما مردم هستند و از طرف دیگر به این مردم اعتماد نداریم!

ماجرای های انتخابات را ببینید، مردم به "سیاه لشگر ما" تبدیل شده اند. فرقی هم نمی کند که ما حزبی یا جناحی عمل می کنیم. تصور ما این است که تا انجایی که می توانیم باید مردم را تحریک کنیم تا احساساتشان را تهییج کنیم تا پای صندوق های رای بیایند.

بعد از این مرحله هم خود به خود آنها را به حال خود رها و با آنها خداحافظی می کنیم تا ایستگاه بعدی انتخابات. نه به وعده ها کاری داریم، نه قرار است کاری برای آنها انجام دهیم و نه حتی از آنها مشارکت می خواهیم و نه از آنها نظرشان را می خواهیم. ما صرفا کار خودمان را انجام میدهیم.

تاشهروندان ما شهروندی فعال را جایگزین شهروندی منفعل نکند اتفاقی درجامعه ما نمی افتد. انقلاب بزرگترین داعیه اش همین بود، یعنی کاری که امام کرد این بود که این باور که هر فردی اثر دارد در تعیین سرنوشت کشورش، را زنده کرد. ولی متاسفانه نتوانستند این باور را حفظ کنند.

*در بحث انقلاب برای رفتارهای انقلابی یکسری تعاریفی را خوب یا بعد مشخص کردیم و آنهایی که می خواستند خود را انقلابی نشان دهند، خود را با آن چارچوب منطبق می کردند. این رفتار باعث نوعی دوگانگی اجتماعی شد. در لایه های رسمی یک نوع رفتار را مشاهده می کنیم و در لایه های غیر رسمی زندگی نوع دیگری رفتار می کنیم. این رفتار غیر رسمی مورد پسند نیست، یا آن رفتار رسمی دچار ریاکاری شده است؟

-ما خودمان مروج نفاق درجامعه شدیم. دلیلش این است که همه حکومت ها قبل از این که هرکاری انجام دهند، باید تکلیفشان را با وجود الگوهای زیستی متنوع و متمول در جامعه مشخص کنند. الان بحث ها برسر این نیست که تحمل کنند تنوع الگوهای زیستی در جامعه را بلکه باید به رسمیت بشناسند. به این معنا که ما باید این را از فکر بیرون کنیم که می توانیم همه را یک شکل کنیم .

ما با این رفتارهای یکسان سازانه خودمان عملا نفاق را در جامعه تزریق کردیم. یعنی من یاد میگیریم که در خانه یک جور باشم، در پارک یک جور باشم، در خارج از کشور یک جور باشم و...

شما وقتی این مسئله را نادیده بگیرید شروع می کنید به خودی و ناخودی کردن و بعد برای شما این مسئله طبیعی می شود و حتی به آن افتخار هم می کنند که این قطار مثلا انقلاب که راه افتاده در هر ایستگاه یک سری را پیاده کرده است. این باعث نگرانی است نه افتخار!

باید نگران بود که چرا برخی افراد پیاده شده اند و یا آنها را پیاده کرده ایم. درحالی که افراد بیشتری باید سوار این قطار می شدند حالا ما خوشحالیم برخی از این قطار پیاده شده اند. اخرش چه می شود قطار خالی با لوکوموتیو ران به چه کاری می آید.

حکومتی موفق است که سیاست طرد را کنار بگذارد و سیاست شمول و جذب در دستور کار باشد. باید شهروند و جامعه خود را عضو حکومت بداند نه اینکه با این سیاست ها بی اهمیتی و بی تفاوتی را در جامعه ترویج کنیم.

* باشناختی که از افکار و رفتار شهید بهشتی داشتید فکر می کنید اگر امروز بودند از قطار انقلاب پیاده می شدند یا پیاده می کردند ایشان را؟

-(باخنده...) نمی دانم، اما اگر بودند یا پیادشان می کردند و یا احتمالا ریل گذاری این قطار را مورد تجدید نظر قرار می دادند. یک فیلسوف آمریکایی به نام "مارکوس باولز" نکته خوبی را در مقابل افلاطون مطرح می کند. افلاطون معتقد است اگر در یک کشتی درحال حرکت همه خواستند اظهار نظر کنند هرج و مرج ایجاد می شود. هرکس نظری خواهد داشت که از کدام طرف و با چه سرعتی یا با بادبان های بسته یا باز حرکت کنیم و ...! افلاطون می گوید کار را باید به دست ناخدا و کسی داد که جهت باد را بشناسند، جهت شناسی داشته باشد و دریا شناس باشد و ...

باولز در جواب افلاطون می گوید، حرف درستی است که سکان کشتی را به دست یک ناخدای ماهر داد، اما این مسافران کشتی هستند که تصمیم می گیرند که این کشتی به کدام سمت برود.

یعنی این افراد هستند که تعیین می کنند این کشتی به کدام سمت و جهت حرکت کند، و تنها وظیفه ناخدا و خدمه این است که به خوبی کشتی و مسافران را به سمت مقصد مشخص شده از سوی مسافران حرکت دهند . بنابراین تصمیم گیرنده برای جهت دهی حکومت، حاکمان نیستند بلکه مردم هستند. حاکمان تنها کارگزارند.

این که امام می گفتند مردم ولی نعمت ما هستند و ما خدمتگذار هستیم، معنایش این است که مردم ما می خواهند جامعه ای را داشته باشند با این ویژگی ها و ما باید تلاش کنیم این خواست مردم را محقق کنیم.

* اختلاف سلیقه امری طبیعی در هر نظام و چارچوبی است. درون انقلاب هم اختلاف سلیقه امری طبیعی است . اما چه می شود که این اختلاف بین یاران انقلاب به سطحی می رسد که عده ای در صدد حذف و تخریب عده ای دیگر بر می آیند. این شکل گیری حالت غالب و مغلوب میان انقلابیون چیست؟

-ما حاضر نیستیم تنوع و تکثر را به رسمیت بشناسیم. اگر متوجه این مفهوم بودیم، می فهمیدیم که قرار نیست این کیکی در وسط هست تنها سهم ما باشد. حداکثر ما سعی می کنیم که سهم بیشتری از آن برداریم. اما باید بدانیم که بقیه هم باید از این کیک بخورند. چون اگر نخورند و فقط ما زنده خواهیم ماند. و اگر ما فقط زنده بمانیم دیگر کسی نیست که این کیک را بپزد! متاسفانه جناح های ما قاعده بازی را بلد نیستند و همش به دنبال حذف یکدیگر هستند . بازی سیاست بازی حذفی نیست. بلکه مشارکتی است و نهایتاً شما سعی می کنید در مرحله رقابت سهم بیشتری برای خود داشته باشید. آن هم نه به عنوان اینکه شما قدرت بیشتری داشته باشید، بلکه برای اینکه بتوانید با اتکای به این امکانات، خواسته و اهداف جامعه را زودتر محقق کنید.

باید بدانید که این مجوز را نیز مردم به شما داده اند. یعنی مردم در انتخابات اعلام کرده اند که ما این سلیقه را برای مدیریت کشور می پسندیم.

*اخیرا شاهیدم که بر سر مسائلی همچون FATF اختلافات بسیاری به وجود آمده و جوسازی هایی شکل گرفته است و موجب افتراق میان مردم گردیده است. فکر می کنید این مسائل بدون آگاهی بخشی به مردم می تواند تصمیمات عقلانی برای کشور به همراه داشته باشد

-خیلی ها به مردم و شعورشان اعتماد ندارند. اختلاف سلیقه ها همیشه بوده و هست. این اختلاف عقیده ها باید در درون احزاب شکل بگیرد و هر حزبی باید نماینده یک گفتمانی باشد. ما در زمان غیبت معصوم چاره ای نداریم جز اینکه به عقلانیت جمعی رجوع کنیم. حتی اگر این عقلانیت جمعی در مواردی اشتباه کند . اما چاره ای نیست و باید به نظر مردم رجوع کنیم.

شما آگاهی سازی ها را درمورد موضوع انجام دهید و بعد به انتخاب مردم بگذارید نهایتش این است که یک رفراندوم برگزار کنید. آیا این رفراندوم هزینه ای برای کشور دارد. اگر این رفراندوم ها مشکل آفرین بود، حکومت سوییس الان باید از هم می پاشید! ممکن است تصمیمات خوبی هم نباشد، اما این نظرات مردم است و مردم خودشان تصمیم می گیرند که چه جهتی را دنبال کنند.

ما این سازوکارهای منطقی را کنار گذاشته ایم و سعی می کنیم با جو سازی ها، جنگ روانی راه بیندازیم و از راه انحرافی دنبال خواسته خود باشیم . این ها نشانه این است که ما واقعا قاعده بازی را بلد نیستیم. کار ما مصداق این است که ما در یک مسابقه فوتبال شرکت کنیم و در حین بازی احتمال دهیم که در بازی ببازیم و به همین خاطر توپ را برداریم و مسابقه را خراب کنیم. این کارها مارا به جایی نمی رساند.

ما قبول نمی کنیم که شاید مردم درست بگویند و نباید بی جهت انها را از روند تصمیم گیری حذف کرد. انتخابات های ما تبدیل به زورآزمایی جناح ها تبدیل شده و هیچ جریانی برنامه مدون و مشخصی برای مردم ندارند. هیچکدام نمی گویند چه کار می کنند که کشور توسعه یابد چون بعد از انتخابات در مقابل کسی پاسخگو نیستند.

وقتی هم از انها سئوال می کنید که چرا کاری پیش نبردید و چه شد آن وعده ها، خواهند گفت که تحت فشار بودند و یا نگذاشتند که کارشان را انجام دهند! ما با این روش ها ۴۰ سال است که ادامه داده ایم و راهی هم به جایی نبرده ایم. ۴۰ سال مدت کمی برای ارائه کارنامه نیست، کافی است خود را با کارنامه هم ردیفان خود در منطقه جهان مقایسه کنیم. می بینیم که آنها در کجا قرار گرفته اند و ما در چه وضعیتی به سر می بریم.

هیچ اشکالی ندارد که اگر کسی راه اشتباهی رفته است از مسیر اشتباه بازگردد. اما مشکل کار ما این است که خیال می کنیم اگر بگوییم و یا بپذیریم که اشتباه کردیم، موجب شکست ما خواهد شد یا مایه آبروریزی نظام خواهد شد! این باورها غلط است.

لذا افراد سعی می کنند به هر نحوی با لشگرشی حرف خود را به کرسی بنشانند. یکی فضای مجازی را دردست میگیرد، یکی راهپیمایی به راه می اندازد و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف استفاده می کنند. ما تمام انتقادمان به گروه هایی همچون مجاهدین خلق همین بود که از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف استفاده می کردند. دقیقا همین کار را ما خودمان استفاده می کنیم!

یعنی به فرد می گوییم که اگر FATF امضا شود آخرتش را به باد خواهد داد و ضد دین و ضد اسلام است!. تا این حد آگاهی را تنزل داده ایم. صدا و سیما و رسانه های ما به جای اینکه وظیفه خود بدانند که جوانب کار را برای مردم بازگو کنند و مردم تصمیم بگیرند، با بی اعتمادی به مردم حقایق را به گونه ای که خودشان می خواهند بازگو می کنند.

*مشکلات و معضلات مختلفی در کشور وجود دارد که نمی توان همه را مورد بررسی قرار داد اما با تمام این اوصاف آینده را چگونه می بینید؟

- آینده دست خود ماست که چطور می تواند باشد. اگر بخواهیم به همین منوالی که حرکت می کنیم، پیش برویم من آینده خوبی را نمی بینم. اینکه چه اتفاقی می افتد و چطور می شود، هیچ کس نمی تواند به طور قطعی بگوید. اما حدس و گمان هایی که وجود دارد جالب و مورد پذیرش نیست.

اما هنوز دیر نشده و بهترین کار برای ما این است که هرکس به جای خودش بازگردد و مردم احساس کنند مملکت مال آنهاست و اگر تلاش کنند و فضا برای حضورشان فراهم باشد بتوانند امورات بر زمین مانده را سامان دهند. الان تنها راه پیش پای مردم مهاجرت است که اموال خود را بفروشند و به کشورهای همسایه یا اروپا مهاجرت کنند.

اینکه نیروهای زبده و معمولی ما از کشور خارج شوند، نفعی برای کشور و حتی خود آنها نخواهد داشت. ولی با این روند کنونی آینده روشنی نمی شود تصور کرد. قرار نیست ما افراد را ناامید کنیم چون پاشیدن بذر نا امیدی در جامعه کار سختی نیست. و جماعت ناامید را هر بلایی می توان سرش آورد. اما باید مشکلات را دید، راه حل های کارشناسی را پذیرفت.

حداقل بگذارند یک گفتگوی ملی شکل بگیرد و آزادانه بحث های خود را مطرح کنند. من بعید می دانم در این ۸۰ میلیون نفر فکر و ایده خوب برای کمک به کشور وجود نداشته باشد. ممکن است در جمع مسئولین فعلی دیگر فکر و ایده جدیدی پیدا نشود، اما در این ۸۰ میلیون قطعاً افکار جدید و بروزشده وجود خواهد داشت.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy