چندی پیش بیانیه گروهی از جوانان بنام"فَرَشگَرد" منتشر شد. در این باره نقدهایی نوشته شد و واکنشهای گاه تندی نیز به این بیانیه و گروه، نشان داده شد.
اگر قرار بر دمُکراسی است...
الف ـ اگر قرار بر دمُکراسی در ایران آینده باشد، چه ایرادی دارد که گروهی از جوانان با هر دیدگاهی که دارند، از هم اکنون گرد هم آمده و سازمانی برای خود به وجود آورند.
ب ـ نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که آینده ایران را جوانان خواهند ساخت و آنها حق دارند که در باره بهبود زندگی خود و میهنشان آنگونه که درست میدانند، کوشش کنند.
پ ـ من در میان امضا کنندگان، تنها با نام "نیما راشدان" آشنا بودم ولی مگر همه کسانی که در گذشتهها سازماندهی گروه تازهای را آغاز کردهاند برای همه شناخته شده بودند؟ این جوانان که چنین مینماید که همه دانش آموخته و اندیشه ورز هستند اگر نارساییها در برخوردها و سیاستی را که اعلام نمودهاند بر طرف ساخته و پخته تر رویدادهای گذشته و اکنون ایران را ارزیابی نمایند، میتوانند در پیشرفت آینده ایران سهم ویژه خود را داشته باشند.
نارساییها در بیانیه کدام بود؟
۱ ـ نام گزیده شده، نخستین ایراد بر این گروه است. این نشانی از شتابزدگی و کم تجربگی است زیرا نام یک گروه و یا سازمانی که ادعای روشنگری و آینده سازی دارد، در درجه نخست میباید برای همگان قابل درک و بسادگی پذیرفتنی باشد. من که اهل کتاب، خواندن و آموختن هر روزه هستم هرگز با چنین نامی که ریشه در فارسی پهلوی و در باورهای زرتشتی دارد، برخوردنداشته و حتا در خواندن آن دُچار اشکال بودم و نمیدانستم آنرا چگونه باید ادا کرد و خواند.
۲ ـ مهمتر ولی بر خورد با گذشتگان و نسل انقلاب است که نگارنده نیز یکی از آنها بوده است. دوستان جوان میباید توجه داشته باشند که "انقلاب میشود" و "انقلاب نمیکنند" به این معنا که تا زمینههای انقلاب در کشوری آماده نباشد (که این نیز در کوتاه زمان پدید نمیآید) در آن کشور انقلاب نمیشود. برای انقلاب نمیتوان از پیش دستور و برنامه نوشت و ساده کردن موضوع در "ارتجاع سرخ و سیاه" نه درست است و نه بار تاریخی دارد. به این نکتهها توجه کنید:
ـ خود محمد رضا شاه نه تنها خود را مذهبی نشان میداد که حتا به "امدادهای غیبی" ایمان داشت. به گفتهها و نوشتههای او میتوانید مراجعه کنید؛
ـ گذشته از آن، این آخوندها و مذهبیها بودند که بسیار آزاد تر از روشنفکران و باورمندان به اندیشههای چپ و کمونیستی، آزادی داشتند. آیا یک چپ اندیش سراغ دارید که در همآن دورهای که علی شریعتی در حسینیه ارشاد به آزادی سخنرانی میکرد و نوارهایش در بین هزاران جوان مذهبی، که بیشتر آنان در آینده به مجاهدین پیوستند، دست به دست میشد، توانسته باشد حتا در یک گروه کوچک آزادانه سخنرانی کرده و دیدگاههای سیاسیاش را تبلیغ کرده باشد؟
ـ انقلاب ایران و سرعت گسترش آنرا هیچ کس حتا آخوندها و خود خمینی نیز پیش بینی نمیکرد. من پیش از این نیز به این موضوع اشاره کردهام که همین آخوند خامنهای خود گفته است تا دو هفته پس از پیروزی انقلاب فکر میکرده است که خواب میبیند (نقل به مفهوم)؛
ـ همه کسانی که از آغاز تظاهراتهای اعتراضی را دنبال میکردند، میتوانند این موضوع را تایید کنند که در شروع اعتراضها نه خبری از مذهب، نه نامی از خمینی و نه دیگر آخوندها در میان بود تا زمان رفتن خمینی به پاریس و آن هیاهوها که براه افتاد.
رویدادهای پس از آن و امکان هایی که در اختیار خمینی قرار داده شد و خبرهایی که هر روزه خبرنگاران ورسانههای گروهی منتشر میکردند، نشان داد که غربیها دیگر پشت شاه را خالی کردهاند زیرا هم با پافشاری شاه بر گران تر کردن بهای نفت بشدت مخالف بودند و هم شاه را بیمار و ناتوان از اداره ایران مییافتند. از دیگر سو پس از بالا گرفتن و سراسری شدن تظاهراتها و به هم ریختن وضع ایران، غربیها که در جنگ سرد با بلوک شرق قرار داشتند، بهتر میدیدندکه مذهبیها به حکومت برسند تا کمونیستها که از دید آنان راه را بر نفوذ شوروی پیشین در ایران باز میکردند. این سهم غربیها در انقلاب ایران بود نه چیزی بیش از این زیرا تظاهراتها با در گیری مأموران شهرداری با حاشیه نشینها در تهران آغاز شد و به هیچ شکل نه غربیها در آن دخالت داشتند، نه آن را پیش بینی میکردند و نه در آغاز جنبه مذهبی داشت؛
ـ امکانهای آخوندها و پیروان و باورمندان به آنها در سراسر ایران را هیچ گروه و یا سازمان سیاسی دیگری نداشت و نمیتوانست داشته باشد چون این سازمانها آنزمان هم پنهان و زیر زمینی و هم بسیار کوچک بوده و امکان هیچ گونه فعالیت آشکاری نداشتند و این ایرادی است که باید به سیستم حاکم آن زمان گرفت که چرا چنین شده بود؛ چرا روشنفکران حتا نتوانسته بودند یک محفل کوچک و یا یک روزنامه و نشریه سیاسی آشکار داشته باشند؟ با گسترش یافتن تظاهراتها و رفتن خمینی به پاریس، با بهره گرفتن از خُرافههای مذهبی و باور نادرست بیشترین شمار مردم به درستکاری آخوندها و همچنین با بهره گرفتن از گروههای فشار و چماق دار که به تندی سازماندهی شدند، تظاهراتها هر چه بیشتر رنگ و بوی مذهبی به خود گرفته و نوارها و اعلامیههای مذهبی، به سادگی در مسجدها، تکیهها و هیئتهای گوناگون که زمینههای آمادهای به ویژه در میان بازاریان داشت، به سادگی تکثیر و تا دل دور دست ترین روستاههای ایران برود.
ـ نه حکومت شاه و نه مخالفان غیر مذهبی و از آن میان چپها که از هیچ گونه امکان سازماندهی آشکاری بر خوردادر نبودند، به این نکته توجه نکرده بودند که هیولای خُفته خرافهها و باورهای مذهبی همراه با فرصت طلبی و ریا کاری آخوندها، چگونه میتواند به شتاب سر برآورده و همه چیز را در اختیار خود گرفته و ویران کند. آخوندها انقلاب مردم را که در آغاز رنگی از دین و مذهب نداشت، دزدیدند و آنرا از آنِ خود کردند.
در نتیجه با یک جمله نمیتوان یک انقلاب را بررسی کرد. انقلاب ایران انقلابی هیجانی، بی اندیشه و برنامه بود و ما نیز که جزء درس خواندهها و در اصطلاح روشنفکرها بودیم نیز در این هیجان و گرفتاری که پیش آمد و تنها رفتن شاه را میخواستیم و به برنامه پس از آن به شکلی رویایی و خیالی برخورد میکردیم، سهیم بوده و هستیم. ولی دوستان جوان شما اکنون و پس از چهل سال در دنیای پیشرفته امروز با دسترسی ساده به انبوه آگاهیها وسیله اینترنت، موبایل و پارابول و بیش از همه تجربه دردآورِ چهل سال فرمانراوایی ستمگرانه و غارتگرانه آخوندها، حکم صادر میکنید. آیا هیچ از خود پرسیدهاید که اگر در وضع آن روز ایران بدون هیچ یک از این امکانها و آگاهیها و تجربه هایی که امروز شما در اختیار دارید و در فضای هیجانی سرسام آور آن زمان قرار میگرفتید، آیا در انقلاب شرکت نمیکردید؟ از شما میخواهم این را در میان خود به پُرسش بگذارید.
ـ اشتباهها و بر آوردهای نادرست از سوی روشنفکران و کوشندگان سیاسی چه چپ و چه نیروهای مذهبی چون مجاهدین، انکار ناپذیر است ولی حکومت شاه نیز آنچنان که شما میپپندارید، در پیدایش زمینههای انقلاب نه تنها بی سهم نبوده که سهم بزرگی داشته است. به کتابها و مقالههای روشنگرانه زنده یاد داریوش همایون به ویژه "گذر از تاریخ" او و تفسیر و تحلیلهایش از وضعیت آن روز سیستم حاکم بر ایران مراجعه کنید تا به کُنه حقیقت بیشتر پی ببرید. او تا آخرین دم زندگی یک مشروطه خواه بود و از این جهت دیدگاههایش میتواندبرای شما بسیار راهگشا باشد. در این جا من پادداشت کوتاهی را که سالها پیش پس از خواندن این کتاب در آغاز آن نوشتهام بی هیچ کم و زیاد در اینجا میآورم تا شما با دیدگاه یک هم میهن نسل انقلابِ خود که پیرو اندیشه چپ بوده است و تا سالها پس از انقلاب نیز مخالف اندیشههای زنده یاد داریوش همایون، بیشتر آشنا شوید:
"بحثهای این کتاب یک انبان طلا است. بیشتر آن، حقیقتهای غیر قابل انکار است. آیینهای است در برابر هر ایرانی، با زبانی روشن، رُک، بی پرده و بی رحم. همآن امری که ما ایرانیان به آن نیاز داریم. چیزی که ما را تکان دهد، به خود بیاورد و مجبورمان کند این چهره کریه وزشت خود را در آیینه ببینیم. "
و سرانجام آخرین مورد مهم:
دوستان جوان، به بیگانه نباید تکیه کرد. چگونه ممکن است بیگانگان جان و مال بدهند که ما را آزاد کنند ولی هیچ چشمداشتی نداشته باشند؟ ترامپ یک تاجر تمام عیار است. سیاست را در تجارت و سود دهی میبیند نه بشر دوستی و دلسوزی برای گرفتاریهای ما. او دنیا را تنها از این زاویه دیده با آن رشد کرده و با گریز از دادن مالیات (آنگونه که در رسانهها آمده) و تقلبهای دیگر، ثروت اندوخته است و تاجری کامیاب بوده است که به شکلی شگفت و ناباورانه به قدرت دست یافته است. او نه از سیاست شناخت درستی دارد و نه در اندیشه و رفتارهایش استواری قابل اعتمادی میتوان یافت. سخنان و موضع گیریهای نادرست و اشتباهش را با فشار مشاوران، پی در پی میباید دگرگون کند تا رسواییها را پوشش دهد. فردا اگر با آخوندها معامله کند (که هیچ دور نیست و با وجود همه مخالفت خوانیها، هر دو ویژگی هایی یکسان نیز دارند) آنگاه همه آنان که دل به او بستهاند، دچار سرگشتگی و پشیمانی از ساده انگاری خود میشوند.
برای من از نسل انقلاب، بسیار خوش آیند است که شما از جوانی، نیرو، دانش، تواناییها و عشق خود به مردم و میهن به شکل درستی بهره گرفته و با تیز هوشی در راه سربلندی ایران و ایرانی گام بر دارید و کمتر از ما نسل گذشته خود، دچار اشتباه شوید. با وجود اینکه با بخشی از دیدگاههای شما برای آینده ایران همخوان نیستم ولی برای شما آرزوی پیشرفت و سربلندی دارم.