عبارت «فلسفه ی اسلامی» را همه ی ما شنیده ایم. این دو کلمه چنان در اذهان جا افتاده است که مردم عادی، هرگز تصور نمی کنند که این عبارت، عبارتی از بیخ و بن یاوه و گمراه کننده است.
اصل اول فلسفه، «سوال کردن» است.
این سوال کردن، به هیچ مرزی محدود نمی شود. هر کس سوالی مطرح کند، چه منطقی چه غیر منطقی، چه دارای پاسخ قطعی چه بی پاسخ قطعی، وارد محدوده ی «فلسفه» شده است.
ما مردم عادی، موضوع فلسفه را بیشتر به طرح مسائل نامشخص و نامربوط به زندگی امروز بشر نسبت می دهیم.
این که آفریننده جهان کیست و آیا آفریننده ای وجود دارد یا خیر، در گذشته موضوع «فلسفه» بود، و بعدها موضوع «علم» نیز شد.
وقتی علم، قدرت توضیح مساله ای را نداشته باشد، فلسفه با وارد کردن دلایل استنتاجات عقلی و منطقی، که اصولا «ذهنی» است، سعی در یافتن پاسخ برای آن مساله می کند.
غرب، در دوران مدرن، سعی کرده است، به جای پرداختن به مسائل هپروتی، موضوعاتی را مورد سوال فلسفی قرار دهد که پاسخ به آن ها گره ای از کار بشر بگشاید.
اما آن چه فلسفه اسلامی خوانده می شود چیست؟
فلسفه ی اسلامی، در واقع ورود «فیلسوفان دروغین مسلمان» به عرصه ی فلسفه، برای «اثبات حقانیت اسلام» و «آموزه های آن» است.
به عبارت دقیق تر، فیلسوف اسلامی، که در واقعیت فیلسوف هم نیست، می خواهد به هر ضرب و زوری شده، ثابت کند که مثلا «خدا هست» و «ظهور اسلام» منطقی ست و تمام مواردی که اسلام به آسمان ها نسبت می دهد حقیقت دارد و صحیح است.
اگر در قرآن فلان نکته در باره ی «نظم» آمده، نظم، بر اساس فلسفه و صغرا کبرایی که «فیلسوف نمای اسلامی» می چیند واقعا وجود دارد.
به بیان دیگر، «فیلسوف نمای اسلامی»، طرح سوال نمی کند که پاسخ درستی برای آن بیابد، بلکه «فیلسوف نمای اسلامی» طرح سوال می کند تا ثابت کند که آن چه اسلام می گوید «درست است»، و سوال فلسفی را با «داده های اسلامی» پاسخ می گوید.
اما «فیلسوف نمایان» معاصر اسلامی، اشخاصی هستند مانند «مصباح یزدی». امثال مصباح یزدی، با بیان و زبان «آخوندی»، می توانند «فیلسوفان» واقعی را به سکوت وادار کنند و در مقابل هر منطقی که آن ها ارائه می دهند، منطقی «شبه مستدل» عرضه کنند.
«فیلسوف نماهای اسلامی» طی قرون، هزاران صفحه یاوه نوشته و پاسخ یاوه به سوالات یاوه داده اند و در این کار تخصص بسیار دارند. این یاوه ها، به اسم «فلسفه اسلامی» به خوردِ کسانی که به شکل های مختلف نسبت به موضوعات اسلامی شک می کنند داده می شود و در چنان قالبی هم ریخته می شود که فرد عادی جرات نفی آن ها را پیدا نمی کند.
یکی از عواملی که باعث عقب ماندگی ذهنی ما ایرانیان شده و می شود، یاوه هایی ست که آخوندها، به خوردِ جامعه می دهند و «خرافات مطلق» را در جامه ی زیبا و باشکوه فلسفه «مسلمات مطلق» جلوه گر می سازند.
به همین خاطر است که اسلامیون قشری، اصولا با فلسفه سر سازش ندارند و ورود به این عرصه را حتی برای «فیلسوف نما» شدن جایز نمی دانند.