Friday, May 3, 2019

صفحه نخست » اسلام سیاسی و ریشه های اجتماعی و مذهبی قتل طلبه همدانی، سید محسن امینی

ma.jpgمحسن امینی - صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته نامه صدای غرب

این روز ها صدر اخبار و فضای سایبری و جامعه پر شده از اظهار نظر ها و ریشه یابی قتل طلبه همدانی هر کس از زاویه دید خود به مسئله می نگرد اما آنچه در میان اظهار نظر ها مغفول مانده ، ریشه های اجتماعی- مذهبی از منظر آموزه های دینی آن می باشد

  1. خشونت در هیچ جامعه ای پسندیده نیست زیرا می تواند آثار جبران ناپذیری در جامعه برجای گذارد از این رو جامعه ای پویا و سرزنده است که از این عارضه اجتماعی بدور باشد مبحث خشونت، موضوعی بسیار پیچیده، چند وجهی و پر ریشه است که برای توضیح، واکاوی، پیش بینی و کنترل وتغییر آن، لازم است که از جامعه شناسی و عوامل تاثیر گذار فرهنگی , و مذهب کمک گرفت. پدیده خشونت در ایران از حد یک مساله اجتماعی گذر کرده و به یک آسیب بزرگ اجتماعی تبدیل شده است. قتل، درگیری های خیابانی، خشونت علیه زنان در خانواده و محل کار، تنبیه بدنی دانش آموز و فرزندان، تجاوز به زنان و کودکان، دخترربائی، سوء استفاده های جنسی در محیط شغلی و غیره از یکسو و از سوی دیگر زندان، شکنجه، تجاوز، اعدام ها در نمایشهای خیابانی، دستگیری خودسرانه افراد سیاسی و هنرمند، دستگیری همکاران روزنامه ها، فشار و دستگیری زنان "بدحجاب"، هجوم به اعتراضات مدنی، هجوم به بامها برای تخریب گیرنده رسانه های تصویری و غیره، خشونت را به یکی از ارکان اصلی جامعه و حکومت مداری تبدیل کرده است. جامعه ایران در هراس است زیرا خشونت در اشکال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و روانی بشکل انبوه نیروهای جامعه را مورد ضربه قرار داده و امنیت حداقل و نظم مدنی آرامش دهنده را مضمحل ساخته است. جامعه ایران به سبب خشونت همه جانبه ملتهب و بیمار است حال آنکه باید قبول کنیم ریشه های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و محیطی و در راس آن آموزه های دینی که فرد در آن رشد یافته می تواند در تولید خشونت به اشکال مختلف موثر باشد. جنگ ۸ ساله بین ایران و عراق، خشونت های گسترده دهه ۶۰ درایران( کشتار زندانیان سیاسی) ، تجاوز و شکنجه در زندان و قتل هایی که در پس پرده می توان ریشه یابی کرد همه و همه از عوامل و ریشه های پرخاشگری امروزه جامعه می باشد و عملا چنین خشونت ها را مبتنی بربرداشت های شخصی ازکتاب آسمانی و حدیث و سنت تفسیر می کنندو آنها را الاهی قلمداد می کنند.. و برای کار گزاران آن پاداش های این دنیایی و آن دنیایی وعده می دهند. این گونه است که این خشونت ها را مقدس جلوه می دهند و تصور کنید یک فرد در چنین جامعه ای رشد می کند و از اینگونه اتفاقات الگوبرداری می کند و در رفتار اجتماعی خود به صورت پرخاشگری و خشونت بروز می دهد. به باور نگارنده در ایران نظام حکومتی در بنیاد خود طرفدار تبعیض و خشونت دینی و سیاسی بوده است و بطور مدام تنش و بحران ناشی از استبداد از خصوصیات مناسبات حاکم بوده است. سراسر عمر حکومت اسلامی با خشونت سیاسی عجین بوده و این خشونت وجه مشخصه توتالیتاریسم مذهبی موجود می باشد. طبقه حاکم اعمال خشونت مستقیم را وسیله اصلی بقا و ادامه قدرت سیاسی خود میداند و برای او سانسور و شکنجه و زندان و اعدامهای مکرر مخالفان بعنوان تنها راه کنترل جامعه بشمار می اید. در این نظام بسیاری از انسانها دارای اضطراب و نگرانی هستند زیرا خود را در امنیت نمی بینند. قدرت سیاسی در ایران منشا هراس است، حال آنکه در شرایط دمکراتیک قدرت مرکزی قدرت آرامش بخش و نظم دهند بحساب می اید. اقدام های خودسرانه برخی افراد که منتسب به نهادهای حکومتی و دولتی می باشند، تهدید های تبلیغاتی حکومتی، احتمال حملات نظامی خارجی علیه مراکز اتمی، خبر و نمایش اعدامهای فردی و جمعی در میدانهای عمومی و غیره، یک فضای سنگین ترس و نگرانی بوجود آورده و احساس تشویش فلج کننده را گسترش داده است. این احساس منفی زیر پوست اعضای جامعه رفته و تمایل به آفرینش و چابکی فرهنگی و اجتماعی را کند نموده است.

  2. عوامل اجتماعی در بروز خشونت را عوامل کسبی نيز ناميده اند. کسانی که عوامل محيطی (اجتماعی) را سبب بروز خشونت می دانند بر اين باورند که انديشه و رفتار انسان، بيش از هر چيز ساخته و پرداخته ی محيط اش و نهادها و ارگان های اجتماعی ست ( روسو، پرودون، انگلس، مارکس، مارکوزه ,...) و انسان يک "موجود طبيعی" و يک واحد بيولوژيک نيست يک "موجود اجتماعی" است و انسانيت وی از اجتماعيت او جدا نيست».

مهم ترين عوامل اجتماعی بروز خشونت اين ها هستند :

الف - مذهب : خشونت از پيامد های سلطه ی مذهب وايدئولوژی های مشابه اش , به عنوان سيستم عقايد و تصوراتی تغيير ناپذير و يگانه حقيقت بر فکر و رفتار فرد و يا گروه اجتماعی است. اکثر مذاهب و ايدئولوژی های مشابه خشونت ستا و خشونت پرور بودند, و هستند. برخی از مذاهب با تن دادن به پاره ای اصلاحات از ميزان خشونت ستايی , خشونت پروری و خشونت آفرينی شان کاسته شده است.

ب - عامل سياست: قدرت و ساختار سياسی غير دموکراتيک به عنوان تجلی و نماد نوعی از انديشگی سياسی به ذات خشونت آفرين است , که نابردباری، خودمحوری و خودخواهی نشانه های آن است , ويژگی هايی که در جامعه، انديشه و رفتاری خودکامانه را سبب می شود. شالوده ی قدرت سياسی و رفتار سياسی ی مستبد و مستبدانه خشونت را سازمان می دهد.

قدرت های سياسی در ايران، در اکثر مقاطع تاريخی، بيان سياسی « ذهنيت "انسان کوچک" به بندگی کشانده شده و مشتاق اقتداری ست که در عين حال دارای گرايش های طغيان گری نيز هست».انديشه سياسی و رفتار حاصل از آن که نه فقط در قدرت و ساختار سياسی حاکم در جامعه، در جريان های سياسی مخالف قدرت ها و ساختارهای مذکور نيزخودکامانه بوده است. هستند کسانی که ريشه های خشونت را در تفکر اسطوره ای ِ خير و شر کردن انسانی و جهانی , "استبداد شرقی يا آسيايی"، "قدرت مطلقه ی سياسی" , " آميزش سياست و مذهب " و... می بينند.

ج- عوامل اقتصادی و....: فقر، گرسنگی و بيکاری نقش پراهميتی در بروز خشونت دارند. مال پرستی نيز از سويی توانسته است عاملی خشونت زا شود.جامعه ای از هم گسيخته از نظر اقتصادی، جامعه ای خشن خواهد بود. نابرابری و بی عدالتی در عرصه اقتصادی زمينه ساز خشونت در جامعه است.

عوامل ديگری همچون عوامل جغرافيايی ( زندگی در فلات ) , عوامل ملی , قومی و نژادی ( ملی گرايی و قوم گرايی افراطی و.....) , حمله ی بيگانگان و.. در بروز خشونت نقش آفرين بوده و هستند

  1. برای پی بردن به نقش دين ( مذهب ) در خشونت آفرينی نيازی نيست به سراغ افسانه آفرينش و تبعيد انسان از سوی خدا و يا افسانه ی هابيل و قابيل رفت , نيازی به تورق تاريخ دور دست ها و تاريخ اديان و رجوع به تجربه های جهانی دور و نزديک نيست , بيش از چهل سال حکومت دينی (مذهبی) در ايران در رابطه با نقش مذهب در پيدايی و اعمال انواع خشونت ها , سندی زنده ,معتبر و ماندگار را برابرمان گذاشته است , چهل سال نمايش عريان ترين انواع خشونت ها , به ويژه خشونت ايدئولوژيک - دينی ( مذهبی) را. خشونتی که هم در کلام و گفتار رهبران اين حکومت و هم در کردار شان تجربه کرده ايم. مذهبيون حاکم بر ايران خود را منادی حقيقت مطلق و برتر و نماينده ی خدا، و صاحب حقيقت مطلق و يگانه، و پيروان ختم پيامبران و آخرين کلام می دانند و ديگران را نا حق و باطل, ديگرانی که هرگونه حق خواهی آن ها با خشونت پاسخ داده شده است.و اينگونه است که بر بستر نا آگاهی و فقر فرهنگی و اقتصادی و اخلاقی , عجيب الخلقه ای چون حکومت اسلامی زاده شده است. به همين دلايل در اسلام سياسی ای که ايران تجربه کرده است نهادينه کردن همه ی انواع خشونت ,هدف سياست و قوانين اش بوده است. اعمال خشونت نسبت به مخالفان اسلام سياسی مجاز، وظيفه و تکليف است که کشتار و خشونت آفرينی، اعمال خشونت نسبت به دگرانديشان " خشونتی قانونی و اسلامی " تعبير و تفسير شده است. عشق به خشونت عشق وکلام غثيان آلود سياستمداران و فيلسوفان اين حکومت نيز هست فيلسوف حکومت اسلامی , مصباح يزدی نمونه است: «اهانت گر به اسلام بايد خونش ريخته شود و محاکمه نيز نمی خواهد.» که البته برداشت " فيلسوف خشونت" از ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی ست، که مقرر می دارد: "توهين به مذهب منجر می شود به مجازات يک تا ۵ سال زندان و يا مرگ". تاريخ اسلام در ايران، , روايت اسلام خاص جمهوری اسلامی بوده و هست, اسلامی که تفکر جهادی " چه بکشيد چه کشته شويد , به بهشت می رويد " ملکه فکرش است , اسلامی که در آن " جنگ برکت است" , اسلامی که خشونت را نه فقط در تعزير و حبس و جهاد و قتل, که در دستوراتی همچون " امر به معروف و نهی از منکر" ش متجلی ساخته و تجويز کرده است . تاريخی سراسر انحصارطلبی، خودبرتربينی، و قشريگری، و سرکوب و کشتار دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان عقيدتی. اين ويژگی به ويژه بعد از قرن چهارم هجری که تنش ها و عصبيت های فرقه ای و اختلاف نظر ميان فقها بالا گرفت، هولناک تر چهره نماياند . امروز حکومت اسلامی ايران، بدترين نمونه از حاکميت فقيهان است.و اينگونه است که جامع و مانع ترين تعريف در بيان و توصيف خشونت دولتی و سياسی ( حکومتی ) وخشونت ايدئولوژيک - دينی (مذهبی) در هنگامه ی مدنيت و مدرنيت در جهان در دو کلمه جمع و جور شده است : "حکومت اسلامی"



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy