Wednesday, Jun 5, 2019

صفحه نخست » شخصی بودن سیاست در حکومت جمهوری اسلامی، حمید آقایی

Hamid_Aghaei.jpgقتل میترا استاد توسط همسرش محمد علی نجفی و توجه بسیار گسترده رسانه ها به این واقعه، بار دیگر نشان دادند که سیاست در ایران تا چه اندازه امری شخصی است. اگر محمد علی نجفی یک سیاست مدار و کارگزار برجسته دولت های جمهوری اسلامی نبود، قطعا این قتل توجه خاصی را جلب نمی نمود؛ و اگر وی از جناح اصول گرا بود، مسلما اخبار این جنایت بگونه ای دیگر منتشر می گردیدند. گزارشاتی نیز در رسانه های داخل و خارج درباره توطئه های دستگاه های امنیتی برای گستردن دامهای فریبنده بر سر راه افراد مطرح اصلاح طلب، از جمله نجفی، منتشر شدند، که بازهم نشان آشکاری است از شخصی بودن سیاست و مبارازات سیاسی بین رقبای داخلی در حکومت جمهوری اسلامی.

شخصی بودن سیاست در نظام جمهوری اسلامی اما پدیده جدیدی نیست. علاو بر پیش زمینه های بسیار مزمن تاریخی-فرهنگی در عدم موفقیت جامعه ایران در نهادینه کردن دمکراسی حزبی و پارلمانی، انقلاب اسلامی به رهبری یک مرجع تقلید شیعه نیز، که از موقعیت یک رهبر فرهمند در نزد پیروانش برخوردار بود، و همچنین ماهیت ایدئولوژیک این انقلاب نه تنها فرایند شخصی شدن سیاست در ایران را متوقف نکرد بلکه بر شتاب آن نیز افزود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی انقلابیون و روحانیونِ همراه خمینی یک شبه سیاست مدار شدند و ارکان و ابزار اداره و مدیریت کشور را بدست گرفتند؛ و پس از تثبت جمهوری اسلامی و در طول چهار دهه گذشته این همواره افراد شاخص و یا لیستی از کارگزاران بوده اند که بجای احزاب نقش تعیین کننده ای در سیاست گذاری و تشکیل نهادهای دولتی بازی می کرده اند. به همین علت، فراز و نشیب افراد شاخص، یا به دلیل عقب نشینی از مواضع پیشین، یا خلف وعده و یا افشا شدن تخلفات اداری در جعل مدارک و سواستفاده های مالی سریعا خود را در اوج و فرود جریان وابسته به این افراد نیز منعکس می نموده است.

پدیده شخصی شدن سیاسی اما محدود به ایران نیست، این پدیده در کشورهای اروپایی نیز کاملا قابل ردیابی و مشاهده است. با این تفاوت که پدیده شخصی شدن امر سیاست در ایران به هیچ عنوان از نظر پیش زمینه های شکل گیری و کارکرد آن قابل مقایسه با نمونه های اروپایی و غربی آن نیست. پدیده ای که فرایند رشد و تکامل خود را چندین دهه است که در کشورهای اروپایی و امریکا آغاز نموده است.

امروزه در کشورهای اروپایی حزبی می تواند مورد توجه عموم مردم قرار گیرد و آرای بیشتری جذب نماید که رهبری آن از نظر شخصی فردی توانا در سخنوری، تبلیغ و فعالیت های انتخاباتی باشد، و با حضور فعال و جذاب حداکثر استفاده را از قدرت و امکانات رسانه های عمومی اینترتی از جمله توئیتر و ایستاگرام، ببرد. به همین دلیل نیز امروزه بسیاری از احزاب اروپایی بسوی رهبران جوان و پر انرژی و آشنا با امکانات رسانه های جمعی اینترنتی روی می آورند.

اگرچه ممکن است این فرایند با توجه به نقش اینترنت و رسانه های جمعی، که عمدتا در اختیار کاربران اینترنتی است، و با رشد روز افزون فردگرایی در جوامع اروپایی، طبیعی بنظر آید؛ اما با نگاه دقیق تری متوجه می شویم که هر اندازه در این کشورها امر سیاست شخصی تر شده، به همان اندازه از قدرت نهادهای حزبی که بطور تاریخی نقش بسیار تعیین کننده ای در تعیین سیاست های راهبردی و راهکارهای سیاسی داشته اند، کاسته گردیده است. نهادهایی که قاعدتا باید از جامعه مدنی، دمکراسی حزبی و پارلمانی پاسداری کنند، اما با شخصی شدن سیاست، بتدریج نقش تاریخی و اصلی خود را از دست داده اند و جای خود را به "دمکراسی عمومی" و بعبارتی نئولیبرالیسم یا مدیا پوپولیسم، که در یک طرف رهبر حزب و در طرف دیگر توده مردم قرار دارند، سپرده اند.

شاید ردپای پروسه شخصی شدن سیاست در کشورهای دمکراتیک غربی از اروپا تا امریکا را حتی در قرن گذشته نیز بتوان یافت، اما بنظر نگارنده این پروسه از آغاز قرن بیست و یکم شتاب فزاینده ای پیدا کرده است. برای مثال برخی از احزاب مدرن و سنتا دمکراتیک اروپایی سعی می کنند از مدل امریکایی در سیاست ورزی که پس از انتخاب دونالد ترامپ بشدت شخصی شده است، الگو و کپی برداری کنند و رهبرانی را انتخاب نمایند که از فن سخنوری، نمایش و ظهور جذاب در دنیای اینترنت برخوردار باشند. امروزه سیاست در این کشورها به اندازه ای شخصی شده است که رهبر حزب عملا بعنوان شاخص و سمبل تمام عیار حزب و ایدئولوژی حزب خود شناخته می شود. به همین دلیل نیز گاه با عوض شدن رهبری حزب گرایشات ایدئولوژیک حزب مزبور نیز دچار تحول می شوند و تمایلات راست و یا چپ تر تقویت می گردند. سیاست ها، وعده ها و مواضع اعلام شده توسط رهبری حزب نیز رنگ و لعاب سیاست های پوپولیستی و تبلیغاتی بخود می گیرند، حتی با وجود اینکه این نوع از رهبری، رسما بعنوان رهبری پوپولیستی شناخته نمی شود.

اگرچه، همانطور که در ابتدای یادداشت آمد، سیاست در نظام جمهوری اسلامی یک امر کاملا شخصی است، اما یک تفاوت بسیار بنیادی و آشکار بین دو پدیده شخصی بودن سیاست در ایران و شخصی شدن سیاست در غرب وجود دارد. در دنیای غرب و بویژه در شرایط کنونی، پدیده شخصی شدن سیاست در حالی بروز پیدا کرده است که دمکراسی از طریق فرهنگ غنی و نهادهای دمکراتیک ریشه دار، نهادینه شده است و تحزب و تشکل های سیاسی و صنفی و اجتماعی سوابق پربار و بسیار طولانی دارند. در حالیکه جامعه ایران فاقد چنین پیش زمینه های تاریخی و فرهنگی است. تنها می توان به یک زمینه نسبتا مشترک اشاره کرد و آنهم وجود بحران های سیاسی و اجتماعی هم در ایران و هم در کشورهای غربی است، بحرانهایی که البته ماهیتا متفاوت با هم هستند و اگر در غرب مقطعی و کوتاه مدت هستند در ایران مزمن و طولانی مدت می باشند.

تاریخ دوران مدرن اروپا نشان می دهد که سیاست زمانی جنبه شخصی بخود می گرفته است که ملت های این جوامع اعتماد خود را نسبت به اراده کافی و توانایی لازم در نهادهای دمکراتیک سنتی برای خارج کردن کشورشان از بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ناشی از جنگ، و یا بیکاری های گسترده ناشی از رقابت های بین المللی که در اثر جهانی شدن سرمایه ابعاد بسیار عمیق و گسترده ای پیدا کرده اند؛ و یا موج جدید پناهندگان به قاره اروپا و امریکا که در مقاطعی شدت می گیرد، از دست داده اند. شرایطی که زمینه های مناسب روانی برای ظهور رهبران پوپولیست و یا رهبران فرهمند که سعی می کنند شخص خود را تنها نماینده امید و اعتماد مردم معرفی کنند، فراهم می آورند.

در ایران اما بحران های سیاسی و اجتماعی، بر خلاف جوامع اروپایی، یک واقعیت کاملا ساختاری و ریشه دار است. جامعه ایران پس از ورود به دوران مدرن، که با انقلاب مشروطه رقم خورد، بحرانها و بدنبال آن بی ثباتی و جنبش های سیاسی گوناگونی را پشت سر گذاشته است. بحرانها و در پی آن بی ثباتی هایی که فقط توسط کودتا (برای مثال توسط رضا خان و یا محمد رضا شاه پهلوی و یا یک انقلاب ایدئولوژیک توسط خمینی) و سپس تمرکز قدرت در وجود رهبر و سرکوب های گسترده سیاسی قابل کنترل بوده اند. بحرانهای ساختاری و استبداد و دیکتاتوری ناشی از آن که موانع اصلی شکل گیری جامعه مدنی و نهادینه شدن دمکراسی حزبی و پار لمانی بوده و می باشند.

در واقع امر اگر وجود بحرانهای سیاسی-اقتصادی و در پی آن رشد پوپولیسم و بنابراین شخصی شدن امر سیاست در غرب یک استثنا در برابر قاعده کلی جامعه مدنی، دمکراسی و تحزب است، در ایران اما تحزب و دمکراسی یک استثنا بسیار نادر، و بحران و بی ثباتی و شخصی شدن امر سیاست با تمرکز قدرت در وجود یک فرد و یا جستجوی یک رهبر فرهمند برای خروج کشور از بحران، همواره یک قاعده بوده است.

بنابراین در چنین فضایی بسیار طبیعی است که اختلافات و تصفیه حساب های سیاسی که در یک جامعه مدرن و دمکراتیک باید از طریق مبارزات و رقابت های دمکراتیک بین احزاب و نهادهای سیاسی رقم بخورند، سریعا به تصفیه حساب های شخصی، تخریب افراد و توطئه چینی برای رقبای سیاسی تبدیل می شوند. در چنین فضایی زمانی یک سیاست مدار به اوج برده می شود و زمانی دیگر به بدترین شکل موجبات سقوط او فراهم می گردند. داستان محمد علی نجفی تنها یک نمونه کوچک از شخصی شدن سیاست در جمهوری اسلامی است. داستانی که سرانجامی تلخ برای یک زن که او نیز قربانی و وسیله ای در جهت هر چه شخصی کردن سیاست در جمهوری اسلامی بود، داشت.

https://haghaei.blogspot.com



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy