جنبشهای سیاسی، مدنی و صنفی جاری در میهنمان بی اعتنا به تهدیدهای حکومتی و رهنمودها و فرمانهای " اصلاح طلبان حکومتی" در داخل و خارج کشور، و نیزخرده فرمایشهای خود رهبر پندارهای " اپوزیسیون" در خارج از کشور، در راه سرنگونی حکومت اسلامی پیش میروند. این جنبشها با شعار و رفتارشان نشان دادهاند با روشی مسالمت آمیز به برچیدن بساط این نظام کمرهمت بستهاند.
این جنبشها برای شیر فهم کردن محللهای سیاسیی به ظاهر بیزار از" خشونت"، که آشکار ویا در لفافه به دنبال بازگشت به آرمانهای امام خشونت و جنایت هستند، نشان داد هاند که از" اصلاحات تدریجی " و "مسالمت جویی" چگونه برداشت و تعریفی دارند.
۱
علیرغم تهدیدهای حکومت واندرزها و رهنمودهای بخشی از " اپوزیسیون " داخل و خارج کشور در باب پرهیز از سردادن ِ شعارهای ساختارشکنانه و سرنگونی خواهانه، آزادیخواهان و همه کسانی که برای تحقق رفاه، عدالت، آرامش و صلح مبارزه میکنند "شعارهای ممنوعه" را فریاد کردهاند. این جنبشها نشان دادهاند که تلاش اصلاح طلبان حکومتی و ابواب جمعیشان در خارج کشور برای ترساندن آزادیخواهان با لولوسازی از "رادیکالیسم " بیهوده و بی ارزش است. این جنبشها نشان داده اندکه با اتکا به تجربه و دانش در یافتهاند نظام ولایت فقیه و حکومت اسلامی از موانع اصلی دست یافتن به رفاه، آزادی و دموکراسیاند، بهمین دلیل با هدف بر چیدن این نظام، و منطبق با ارزیابیها و خواستهای مردم دست به تنظیم و تدوین شعار و رفتار خود بردهاند.
۲
فهم و درک درست از مسالمت آمیزی و مسالمت جویی نا دیده گرفتن حق شهروندی و حقوق بشری در دفاع از خود و مقاومت در برابر خشونتهای وحشیانه و تجاوزگرانه نیست
دفاع از خود و مقاومت، حق شهروندی و حقوق بشری ست
۳
از خشونت به عنوان یک پدیدهی چندسویهی روانی، اجتماعی و سیاسی تعریفها، توصیفها و تحلیلهای متعددی شده است. قصد من پرداختن به این تعاریف و توصیفها و تحلیلها، و طرح یک بحث علمی و روانشناختی و یا نشان دادن نقش خشونت و مقاومت در تاریخ و سیاست نیست.
در بارهی علل پیدایی خشونت نیزعوامل متعدد روانی و محیطی (اجتماعی) مطرح و مورد بحث قرارگرفتهاند، که در همین رابطه میتوان به اختصار به عوامل آموزشی و تربیتی در سطح خانواده و جامعه، نابرابریهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی (دینی و مذهبی) و جنسی، تفکر و نظام پدرسالارانه و مردسالارانه، الگوهای ارزشی در جامعه، سطح سواد در جامعه، فقدان قوانین ضروری برای جلوگیری از بروز خشونت - مهار و نظارت- و... اشاره داشت.
ایران ما به دلایل تاریخی، فرهنگی و اقلیمی بستر مناسبی برای پیدایی انواع خشونتها بوده است، و اکنون نیز عرصهی حضور فعال همهی انواع خشونت هاست، به ویژه یکی از هولناک ترین آنها، که خشونت رفتاری و دولتی ست؛ خشونتی که به فرد یا گروه اجتماعی (سیاسی، قومی، مذهبی و...) آسیبهای شدید روانی و جسمانی (فیزیکی) وارد میکند. رابطهی " قدرت و قدرت طلبی" و خشونت نیز در جامعهی ما عریان تر از آن است که نیاز به برگرفتن حجابک از روی آن باشد.
در ایران از میان عوامل خشونت آفرین بیش از هرعاملی، عامل مذهب، به ویژه تشیع، نقش ایفا کرده است، مذهبی که یا خود قدرت سیاسی را در چنگ داشته و یا به قدرتهای سیاسی مشروعیت بخشیده است، نمونهاش همین حکومت اسلامی ست، حاکمیت مستبد دینیای که با پشتوانهی اهرمهای سرکوبگرانهی نظامی، ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی مولد و موزع و آموزش دهنده و بکار گیرندهی خشونت عریان مذهبی (دینی) و دولتی در جامعه است.
علیرغم سلطهی چنین حکومتی بر جامعه، شاخصهی جنبشهای سیاسی، مدنی و صنفی جاری در میهنمان گزینش راه و روش مسالمت آمیزو مسالمت جویانه بوده است، در این معنا که این جنبش بنا داشته و دارد که با روشی متمدنانه به سوی خواستهایاش گام بردارد و در برخورد با حکومت اسلامی ِ سرکوبگر و خشونت آفرین مقابلهی به مثل نکند. در همین رابطه بخشی از جنبش روشنفکری میهنمان (منظورم اصلاح طلبان حکومتی و محللهای سیاسیشان و سایر ابواب جمعی آنان در خارج کشور نیست) به عنوان پارهای از این جنبش به درستی مبلغ، مروج و مشوق " پرهیز از خشونت " و خشونت زدایی"ی احتمالی از این جنبش بوده و هست. این مجموعه با اشاره به نمونه هایی تاریخی، و تعاریف و توصیفها و تحلیلهای گونه گون از خشونت به تاثیرگذاری ثمربخش گذار مسالمت آمیز به حکومت و جامعهای دموکراتیک پرداختهاند. اما آنچه در این تبلیغ و ترویج و تشویق هنوز نا روشن و نامشخص است تعریف و توصیف خشونت مورد بحث است. به نظر میرسد مراد بسیاری از ا روشنفکران و کوشندگان سیاسی از طرح " پرهیزاز خشونت" در رابطه با جنبشهای سیاسی، مدنی و صنفی در ایران، تخریب و آتش زدن و ضرب و شتم و خونریزی و مبارزهی مسلحانه و به طور کلی سازمانگری قهر مسلحانه باشد، که اگر چنین باشد باز هنوز بحث ناقص و نارسا خواهد ماند، چرا جنبشهای جاری نشان دادهاند که خواستار اتخاذ این روشها نبوده و نیستند. گفتنی ست با برداشت این دست روشنفکران و کوشندگان سیاسی حتی شعارها نوعی خشونت زبانی یا کلامی خواهند شد که اینگونهاند اکثر شعارهای بدون" مرگ" ویا اقدامهای قهر آمیزی از نوع اعتصابها و راهپیماییها. و راستی فراموش نکنیم، حتی اعتصاب غذاهای اعتراضی و انقلابی هم نوعی خشونت و مقاومت خشن نسبت به خود و اطرافیان است.
بنابراین آموزشها و روشنگریها، و نیز اظهار نظرهای این روشنفکران و کنشگران سیاسیای که پرهیز از خشونت را توصیه میکنند، ناظر بر پرهیز از دست زدن به تخریب و آتش افروزی و ضرب و شتم و خونریزی و فعالیتهای مسلحانه است، که بی تردید جنبشهای سیاسی، مدنی و صنفی خواستار کاربُرد چنین روش هائی نبوده و نیستند. این نکته نیز بدنیست مورد توجه قرار گیرد که اصلاحات ناممکن درون حکومت اسلامی هم نتوانسته و نمیتواند بدون اعمال اشکالی از خشونت زبانی و رفتاری تحقق یابد، حتی شعار وخواست هایی که برکناری خامنهای را هدف دارد نیزنوعی اعمال خشونت است و از این بابت حواس اصلاح طلبان حکومتی در برخورد با پدیده خشونت و نصیحت مردم ستمدیده میهنمان میباید جمع باشد!
۴
ماهیت جنبشهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه، ترکیب نیروهای شکل دهنده و روشها و خواستها نمیباید جای نگرانی برای خشونت ستیزان و خشونت پرهیزان باقی بگذارد. این جنبشها نخواسته و نمیخواهند با سازمانگری قهری که به نوع آن اشاره شد با حکومت وحشی مقابلهی به مثل کنند. اما عنایت به این واقعیت ضروری ست که آنچه درمیهنمان جاری ست دو سویه دارد:
یک سو جنبش آزادیخواهانه وسویی دیگرحکومت اسلامی ست، حکومتی شکل گرفته از ائتلاف روحانیون مرتجع، جنایتکاران تحصیلکرده و دستجات لتوت و لشوش و اجامر و اشرار مسلمان است، حکومتی که رفتار سیاسی و اعمال قدرتاش نوعی " خشونت مقدس" یا " خشونت ایدئولوژیک" بوده و هست، حکومتی که رهبرش " خشونت جنایتکارانه " را با برچسب " خشونت قانونی " ترویج کرده و میکند، خشونتی که ذاتی تفکر و رفتار بانیان و گردانندگان این حکومت بوده است، حکومتی که به فرمودهی امام و ولی فقیهاش اعمال خشونت، یعنی شکنجه و کشتار دگراندیشان و مخالفان مجاز، وظیفه و تکلیف است، حکومتی که قوانین قصاص تجلی ِ تفکر حقوقی و قضایی، و ملکه فکرش تفکر جهادی ست، تفکری که "چه بکشید و چه کشته شوید" به بهشت خواهید رفت، تفکری که احکام الهی و قوانین کیفری به عنوان مصادیق خشونت، خمیر مایهاش هستند. آیت الله خامنهای به سال ۱۳۷۹، که پرونده جنایتهایاش سبک تر از امروز بود، در خطبهی نماز جمعه (۱۴ آپریل، ۲۶ فروردین) گفت و تأکید کرد که «خشونت قانونی نه فقط خوب بلکه لازم است» و اجراکنندگان این "قانون" را هم مشخص کرد: «جوانان، مؤمنین و متدینین ایرانی " که امروز گله وار به مردم و امکان دولتی و مردمی حمله میکنند.
بنابراین در میهن ما جنبشهای سیاسی، مدنی و صنفیِ آزادیخواهانه در یک سو و حکومتی وحشی و دینی و" النصر بالرعبی" در سوی دیگر قرار دارد، حکومتی با پشتیبانی لشکریانی که جنون وجنایت در رگ و قلب و " مغز" دارند.
دررابطه با این دو سویگی دو نکته و سؤال مطرح است:
الف: آیا شبیه سازی و مقایسه ایران امروز با هند ِ گاندی و افریقای جنوبی ِ ماندلا و...، و رونویسی از تجارب خشونت ستیزانهی آنها به عنوان مانیفست جنبشهای جاری در ایران که از سوی برخی از کنشگران سیاسی و فرهنگی، و روشنفکران و روشنگران مطرح شده است، نشان از بی توجهی به ویژگیهای حکومت اسلامی و جامعهی ایران ندارد؟ برداشت، تعریف و توصیف از خشونت، به ویژه در رابطهای مشخص با جنبش جاری در جامعه مان چیست؟
ب: در رویارویی جنبشی سیاسی، مدنی و یا صنفی با حکومتی وحشی و پیشا تاریخی و نابهنگام، جنبش از توسل به خشونت - در معنایی که به آن اشاره شد - حتی المقدور باید دوری جوید، که چنین نیز کرده است، اما سؤال این است: حق شهروندی و حقوق بشری آزادیخواهان میهنمان، یعنی دفاع از خود و مقاومت در برابر " خشونتهای مقدس و تجاوز گرانه"ی روحانیون مرتجع و جنایتکاران تحصیلکرده و لتوت و لشوش و اجامر مسلمان چه میشود؟ آیا دفاع از خود و مقاومت اعمال خشونت تعریف میشود و میباید از آن پرهیز کرد؟ چه تفاوتی میان حمله و دفاع، و تجاوز و مقاومت است؟
آیا ممنوع سازی شعارهایی که درهم شکستن ساختار جنون و جنایت را هدف دارد، ونیز اندرزهای خشونت ستیزانه اما مداراگرانه با خشونت آفرینان، آن گاه و آن جا که با واقعیتهای جاری در جامعه هم خوانی نداشته باشد به خشونت آفرینیی بیشتر بدل نخواهد شد؟
****
*این مقاله سال ۱۳۸۸ منتشر شد، با تغییراتی میشود.