امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی
«نیمی از مردم ایران دوران محمد رضا شاه را لمس و درک نکردهاند. در نتیجه، بسیاری از ایرانیان، بهویژه جوانان، در مورد سلطنت پهلوی دچار شک شدهاند و رفتاری را که دشمن میخواهد، انجام میدهند.»
جملات بالا خلاصهای است از گزارش آسیب شناسانه سردار رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، درباره تظاهرات اعتراضی گسترده که بیش از ۱۰۰ شهر ایران را در برگرفت.
سردار شریف میگوید: «ما نتوانستیم کارکرد نظام در چهل سال گذشته را به خوبی نشان داده و چهره منحوس رژیم سابق را آگاهی بخشی کنیم.» سخنگوی سپاه میپذیرد که شنیدن فریادهای مردمی «رضاشاه، روحت شاد!» و «ای شاه خوبان! برگرد به ایران!» برای او و هم قطارانش دردناک بوده است.
البته ما نمیدانیم این شعارها در چه سطحی و با چه دامنهای بر قیام مردمی اخیر اثر نهاده است. اما خشم و تاسف سردار نشان میدهد که نظام کنونی، شعارهای مورد بحث را چیزی بیش از نماد یک فسوسان ملی میداند و حتی، احتمالا یک چالش سیاسی بزرگ و جدی به شمار میآورد.
پیام پوشیده سردار شریف این است که نظام خمینیگرا، در معرفی چهره راستین نظام پهلوی شکست خورده است.
بسیارخب، اما این شکست از چه ناشی میشود؟ به گمان ما ریشه این شکست را باید در شیوه برخورد رژیم خمینیگرا با جهان واقعیات جستوجو کرد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
خمینیگرایی مسلکی است که جهان واقعیات را آمیزهای از سپید و سیاه میداند و از رنگینکمان احتمالات زندگی انسانی بیخبر است. از دید این مسلک، آدمیان بر دو نوعاند: خودی و غیر خودی، و از دیدی گستردهتر، دوست و دشمن. بدینسان، دوران پهلویها - یعنی نیم قرن از زندگی ایران معاصر، به صورت پردهای از ظلمت مطلق رسم میشود که در آن کوچکترین نقطه روشنی وجود ندارد. مهم نیست که در نیم قرن سلطنت پهلوی دست کم سه نسل از ایرانیان، میلیونها انسان، سهیم بودند. مهم نیست که آنان در آفرینش فرهنگی، ادبی، علمی، اقتصادی و سیاسی، دستاوردهای بزرگ داشتند. آنچه برای خمینیگرایان اهمیت دارد، سیاهنمایی نیم قرن از تاریخ ایران و ترسیم یک ضربدر قرمز بر تمام دوران پهلوی است.
یکی از هدفهای اصلی نخستین حکومت اسلامی، دستکم تا پایان دوران خلفای راشدین، ترسیم کل تاریخ پیشین اعراب به صورت «دوران جاهلیت» بود. تنها ۱۴ قرن پس از آن، اعراب اندک اندک دریافتند که «دوران جاهلیت» مورد بحث، چیزی جز یک ترفند تبلیغاتی نبوده است. دریافتند که ادعای «زنده به گور کردن دختران خردسال» دروغی بیش نیست. در آن «دوران جاهلیت»، اعراب با ادیان گوناگون در کنار هم میزیستند و تنوع مذهبی و مرامی را پدیدهای طبیعی میدانستند. در شبه جزیره عرب «دوران جاهلیت»، مسیحیان با کلیساهای گوناگون، یهودیان، حنیفان و قبایل بتپرست، هر یک به نوبه خود، به ایجاد، حفظ و پیشبرد تمدن قحطانی-عدنانی کمک میکردند. شهر نجران، به تنهایی ۱۲ کلیسا، از جمله کلیسای جامع، داشت و یکی از مهمترین مراکز مسیحیت در آسیا به شمار میرفت.
اکتشافات باستانشناسی دهههای اخیر، به ویژه در نجران، یمامه و مدینه، آثار یک تمدن درخشان را پس از چهارده قرن سیاهنمایی در برابر چشمان ما قرار داده است. امروز به خوبی روشن است که عربستان «دوران جاهلیت»، یک مرکز مهم بازرگانی بینالمللی بود بین شبه قاره هند، شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم.
در همان دوران، شعر عرب به نقطه اوجی رسید که هنوز هم کسی از آن فراتر نرفته است. در همان دوران، زنان در همه زمینهها، از بلقیس، ملکه سبا، گرفته تا هند، که در نقش دیپلماتی ورزیده، مذاکرات صلح با پیامبر را رهبری میکرد، حضور داشتند. در داستان «عنتر و عبله»، قهرمان زن همان قدر آفریننده وقایع است که همتای مرد او.
در ایران خودمان، ساسانیان به محض رسیدن به قدرت، به تخریب پیشینیان خود، یعنی پارتهای اشکانی، پرداختند. اشکانیان با تهمت «یونان دوستی» (فیلُهلن) به صورت خائنان به هویت ایرانی ترسیم شدند. بیش از ۱۵ قرن بعد، تازه ایرانیان دریافتند که تبلیغات ساسانیان نه تنها متکی بر واقعیت نیست، بلکه آشکارا غلوآمیز است.
در تاریخ نزدیکتر به امروز، یکی از مضامین اصلی تبلیغات در دوران رضا شاه کبیر، تخطئه پیشینیان، یعنی قاجاریه و سیاهنمایی دو قرن سلطنت آنان بود.
نکته جالب اینجاست که ۹۰ درصد از رجال برجستهای که به رهبری رضا شاه، ایران مدرن را ساختند خود یا ریشه قجری داشتند یا در همان «دوران سیاه» قاجاریه تربیت شده بودند.
این روش تخطئه گذشته و سیاهنمایی پیشینیان، نشانهای از عقبماندگی سیاسی است و بدون رهایی از این عقبماندگی سیاسی، هیچ ملتی نمیتواند به پیشرفتهای پایا در زمینههای اقتصادی، علمی و فرهنگی برسد. در جامعه ای که قدردانی را تملق میشمارد و انتقاد را با تخریب و تخطئه یکسان میپندارد، هر پیروزیای که در هر زمینهای به دست آید، بیسرانجام و گذرا خواهد بود.
سردار شریف شاید نداند، اما به خوبی میتوان دید که اگر ایرانیان این جنبه منفی فرهنگ خود را اصلاح کنند، نظام آینده، به هر شکل که باشد، با دوران تسلط خمینی همانطور رفتار خواهد کرد که خمینیگرایان با دوران پهلوی کردهاند و میکنند.
آیا راه یا راههایی برای شکستن این دور باطل وجود دارد؟ آری. بی تردید.
مللی که به پیشرفت سیاسی رسیدهاند، از امکانات مقایسه، مناظره، پژوهش و انتخاب، برای ارزیابی گذشته، شناخت امروز و ترسیم نقشه راه آینده، بهره میگیرند. ملل مورد بحث، نهادهای لازم را برای پرداختن به چنین مسئله مهمی ایجاد کردهاند. احزاب سیاسی، اتحادیههای کارگری و صنفی، کانونهای فرهنگی، انجمنهای پژوهشی، پارلمانها و شبکه اداری دولتی. در کشورهایی که از چنین نهادهایی برخوردارند، مقایسه و بحث سیاسی و تاریخی در خیابانها انجام نمیگیرد. مردم نظرات مخالف را با گلوله و پرتاب سنگ به سوی یکدیگر شلیک نمیکنند. هدف در آن کشورها، خفه کردن مخالف نیست. هدف، قانع کردن مخالف است یا قانع شدن از سوی او.
اکنون، بیش از یک قرن پس از انقلاب مشروطه که برای مدتی کوتاه ما را در مسیر ساختن چنان جامعهای قرار داد، دوباره در نقطه صفر قرار گرفتهایم. آیا سردار شریف علاقهای به قانع کردن «جوانان» مورد بحث ندارد و سرکوب، یا حتی کشتار دسته جمعی آنان را راهحلی آسان تر میپندارد؟
امیدوارم که چنین نباشد، و با این فرض که چنین نیست، یک پیشنهاد «ناکجا آبادی»، یا به قول فرنگیها «اتوپیایی»، عرضه میکنم. اگر سردار بپذیرد، چطور است یک سلسله مناظره مقایسهای ترتیب دهیم و دستاوردهای دوران پهلوی را با دستاوردهای دوران خمینی در کنار هم بررسی کنیم؟
سردار میتواند چند تن از برجستهترین و قبراقترین مدافعان و مبلّغان مکتب خمینی را برای شرکت در این سلسله مناظرات به میدان بفرستند. میزبان این مناظرات، میتواند یک پژوهشکده غیرانتفاعی و بیطرف سوئیسی باشد تا شبهه «دسیسهای تازه» از سوی « شیطان بزرگ» پیش نیاید.
آیتالله خمینی، نهضتی را که به ایجاد خمینیگری و پیروزی آن در سال ۵۷ انجامید، بر اساس چهار انتقاد اساسی از استراتژی محمد رضا شاه بنیان نهاد: ۱- اصلاحات ارضی که تقسیم زمینهای اوقاف را هم در بر میگرفت. ۲- دادن حق رای به زنان و رفع بعضی نابرابریهای دیگر آنان با مردان ۳- شناخت «دفاکتو» (غیر رسمی) دولت اسرائیل، و به طور کلی، همراهی با جهان غرب در دوران جنگ سرد ۴- تشویق ایرانیان به اتخاذ الگوی زندگی غربی در بسیاری از زمینهها، با تبدیل رونق اقتصادی به توجیه نهایی تغییرات.
سلسه مناظرات پیشنهادی را میتوان در همان چهار بخش سازماندهی کرد و به مردم ایران امکان داد که با اطلاع بیشتر درباره انتخاب بین دو استراتژی ملی - یکی استراتژی ادامه مشروطه و دیگری استراتژی مشروعه - بیندیشند.
البته، در عالم آرزو، بهترین چیز این است که مناظرات مورد بحث در داخل ایران و در حضور عام برگزار شود و از راه وسایل ارتباط جمعی در دسترس مردم قرار گیرد. اما در عالم واقعیت، چنین امکانی در حال حاضر وجود ندارد، زیرا نظام خمینیگرا، مانند نظامهای مشابه، همواره ترجیح میدهد که تنها به قاضی برود و راضی برگردد.
نتیجه این روش، مطلوب ساختن ممنوعات است. جوانان ایرانی که سردار شریف را متاسف کردهاند، با یک انتخاب محدود روبهرو هستند. پذیرفتن خفت و خواری ناشی از زیستن در یک نظام متکی به دروغ از یک سو، و ترسیم تصویری رمانتیک از گذشته، از سوی دیگر.
به عبارت دیگر، زیستن بین یک «مرگ بر شاه» بزدلانه و یک جاوید شاه «رزمجویانه».
ریشه تراژدی امروز را شاید بتوان در این انتخاب محدود جستوجو کرد. در محدوده این انتخاب، بسیاری از ایرانیان، گذشته را بهتر از آنچه بود تصور میکنند، و حال را بدتر از آنچه هست، میپندارند. بازنده نهایی، نظامی است که سردار شریف یونیفورم آن را به تن دارد.
ارزیابی انتخابات ۹۸: چه خواهد شد؟
زلزله سیاسی در بریتانیا