بهروز ستوده - خامنهای و آیت الله هائی که بقول محمدنوری زاد از ریشهایشان خون میچکد، مردم معترض وجان به لب رسیدهای که دراعتراض به سه برابرشدن قیمت بنزین به خیابان آمده بودندرا آشوبگرخواندند! مفسرقرآن بیت رهبری مجازات اعدام را برای دستگیرشدگان خیزش ناچیزشمردوبه استنادآیات کتاب آسمانی فتوا به زجرکش کردن و بریدن دست وپای دستگیرشدگان را قبل ازاعدام داد! ویکی ازسرداران سپاه پاسداران حکومت اسلامی، خیزش سراسری آبانماه را به جنگ جهانی تشبیه کرد! این تراوشات مغزهای داعشی وضدبشری جانیان حاکم برایران است که ازفحوای سخن آنان میتوان به درجه شناعت جانیانی که امروزه برایران حکومت میکنند پی برد! حاصل"اسلام ناب محمدی"که خمینی و خامنهای و آیت اللههای خون آشام طی ۴۰ سال گذشته، پیاده کردنش را به مردم ایران وعده دادند، همین است که امروز درایران ویران شده شاهدش هستیم. واسلام نابی که خمینی و خامنهای وآخوندهای جنایت پیشه بدان باورداشته و دارند، اسلامی است که جان ومال وناموس، مخالفان را برلشکر اسلام که از نظرآنان همین بسیجیها و سپاه پاسداران و اراذل واوباش لباس شخصیهای مسلحاند حلال میداند!
آنچه که در زیر میخوانیدنامه یکی از جوانانی است که درخیزش آبانماه شرکت داشته ودستگیر شده، البته نه درخیابان ودرخلال تظاهرات بلکه همراه با تعدادی ازدوستانش بصورت فلهای در یک قهوه خانه بازداشت شده است، وپس ازیکروزضرب وشتم و به غنیمت گرفتن محتویات جیب و اشیأ قیمی از طرف "سربازان گمنام امام زمان"درخیابان رها میشود! چندی پیش نیزگرفتن پول تیر و درخواست پول از خانواده قربانیان درازای پس دادن جنازه کشته شدگان خبرسازشد. چنین بنظر میرسد که نقصان درآمدهای نفتی، حکومت داعشی خامنهای را برآن داشته است که هزینههای سرکوب را از سرکوب شوندگان بدست آورد، واین با"اسلام ناب"خامنهای واوباش پیرامون اوکاملامنطبق است، چراکه وقتی معترضان به گران شدن قیمت بنزین را یاغی وباغی و آشوبگر وضداسلام خوانده شوند، وسرکوب وکشتار مردم حق طلب وآزادیخواه را جنگ با "اشرارضداسلام وضدقرآن"تبلیغ میکنند، راه برای ارتکاب هرجنایتی به بهانه "دفاع از اسلام وامنیت مسلمانان" هموارمیشود.
لازم به توضیح است که بخاطر حفظ امنیت نگارنده نامه، نامها و زمان ومکان وقوع دستگیری تغییر داده شده است.
نامه: "یک روز بعد از تظاهرات که من وبرادرم هردو شرکت کرده بودیم شام که خوردیم مجید برادرم به من گفت: داداشی بریم قهوه خانه سری به بچهها بزنیم. من به اوگفتم تو برو من کمی دیرتر میام. نیم ساعت بعد وقتی جلو قهوه خانه رسیدم، قهوه چی با دیدن من گفت: گاردها ریختند و بچهها را بردند. برادرت مجید را هم بردند. من پرسیدم: کجا بردند؟ گفت احتمالا آگاهی انتهای خیابان نبرد! خودم را رساندم آنجا. هرکاری کردم جواب ندادند. گفتند اینجا نیاوردند. خواستم برگردم که دیدم، یک گاردی پشت بیسیم میگفت: حاجی حکم خونهها را بزن که داریم میریم اونجا! فهمیدم که احتمالا خونه ما هم بیایند. سریع خودم را رساندم خونه و چند شیشه مشروب را که در خونه داشتیم جمع و جور کردم. حدودا ساعت یک نصف شب ریختند خونه ما. پنج گاردمرد بود و یک زن. برادرم مجیدرا با چشم بند و دستبند آوردند خونه. گونی و چشم بند را از سر برادرم برداشتند و شروع کردن به گشتن. خونه را زیر و رو کردن. من کمی بهشون پرخاش کردم که چرا حکم نشان نمیدهید، به آنها گفتم: این کارها که میکنیدخلاف قانون است! یکی از گاردیها گفت: بچه خفه میشی یا تو را هم ببریم! من دیگه چیزی نگفتم ترسیدم مرا هم ببرند. هرچه گشتن چیزی پیدا نکردند و دوباره چشم بند و گونی سر مجیدکردند و رفتند. موقع رفتن من شماره ماشین هاشون را برداشتم! هرکاری کردیم که مجید را کجا میبرید، فقط گفتند: تا وقتی روشن نشده او میهمان ماست! فردا صبح زود دوباره رفتم انتهای نبرد و سراغ برادرم را گرفتم. دوباره جواب شنیدم: به اینجا نیاوردهاند. یک نفرگفت ممکن است برده باشندزندان جاده قم. رفتم جاده قم، وقتی رسیدم آنجا پنج شش تا اتوبوس پر آورده بودند. فکر کردم برادرم هم بین آنها باشه! ولی انها هم گفتند: برادرم آنجا نیست. تا ظهر علاف شدم و ناچار بر گشتم خونه. نصف شب بود که دیدیم مجید لت و پار آمد خونه. سفیدی یک چشمش پاره شده بود. پرسیدیم کجا بودی؟ گفت نمیدانم. تا چند ساعت پیش چشم بند به چشم و گونی به سر، شاید بیشتر از ده جا ما را بردند. از اینجا به آنجا وهر کجا هم که میرسیدیم، فقط میزدند! برادرم گفت: بعد ازدستگیری، ماشین وَن دمب ودقیقه میایستاد و ما متوجه میشدیم؛ افرادی را دستگیر میکنند و میچپانندتوی وَن. از دیشب چشم بند و گونی حتی برای یک دقیقه از سرم برنداشتند! حدودا یک ساعت پیش چند نفر از ما را میدان طالقانی پیاده کردند و گفتند: بروید گم شوید. چیزی از شما گیر نیامد. به یارو که نمیدانم بسیجی بود یا پاسدار گفتم: آقا موبایل، دسبند، گردنبد و کیف پولم که ازمن گرفتین چی میشه؟ گفت: خفه شو! تو چیزی نداشتی! من هم از میدان طالقانی تا خونه پیاده اومدم"
آیا براستی هیچ نیروی بیگانه ومتجاوزی با مردم سرزمین اشغال شده این چنین وحشیانه رفتار میکند؟ وقتی گفته میشود این اوباشی که اینک برسرزمین ما حکم میرانندبوئی از انسانیت و ایرانیت نبرده اندسخنی گزافه نیست. وقتی گفته میشود جمهوری اسلامی شیعه مذهب تفاوت چندانی با داعش سنی مذهب ندارد و آبشخور هردو مکتب یکی است سخنی بیهوده نیست. چراکه در مکتب "اسلام ناب" این دار ودستههای ضدانسان وضدانسانیت همه چیزِمخالفان خود حتی زنان ودختران قابل مصادرهاند و میتوانند غنیمت جنگی محسوب شوند.