مسیح را امروز به عنوان پیامبر صلح و دوستی می شناسیم.
در دوران سیاه قرون وسطا اما چنین نبود. مسیح در آن زمان به مدت چند صد سال، پیامبر زدن و کشتن و سوزاندن و جهل و خرافه بود. گفتار او که در کتاب مقدس گرد آمده بود، ابزار نفی مسلمات علمی بود.
روحانیون مسیحی، سده ها با نام پیامبرشان هر بلایی توانستند بر سر مردم آوردند.
مردم جاهل را البته خیالی نبود که این روحانیت بر گرده ی آن ها سوار است و به نام دین و به نام مسیحیت، آن ها را در جهل و فقر نگه می دارد.
این اندک شمار اهل علم و دانش بودند که واقعیات جهان و زندگی را می دیدند اما جرات دم بر آوردن نداشتند.
آن ها هم که می فهمیدند و فهم شان از جهان و زندگی را بیان می کردند، یا آواره سرزمین های دور دست می شدند یا گرفتار گزمگان حافظ دین می گشتند و بعد از سخت ترین شکنجه ها در آتش سوزانده می شدند.
اما در نهایت این سخنِ همین اندک شمار انسان های انسان مدار بود که بر کرسی نشست.
این زمین بود که بر دور خورشید چرخید و این زمین بود که نه عمر شش هزار ساله بلکه میلیون ها ساله پیدا کرد و این قوانین حاکم بر زمین بود که به جای قوانین آسمانی نشست.
آدم و حوا دود شد و به هوا رفت و جای آن را تکامل گرفت.
هفت طبقه ی آسمان و خداوند ی که در بالای آن بر امور بشر ناظر بود و فرمان قتل و جنایت می داد محو شد و انسان چند میلیارد سال نوری هم فراتر رفت و خدایی ندید، و به مسوولیت انسان در مقابل انسان و «آزادی» رسید. اگر چه نه کامل، اما دستکم بر روی زمین و نه در بهشت دروغینِ وعده داده شده توسط روحانیت مسیحی.
وقتی دین مسیح از زمین به آسمان و کلیسا برگشت، همه چیز حالت عادی به خود گرفت.
سدّ ی که در مقابل استعداد بشر برای کشف جهان، به دست روحانیت مسیحی ساخته شده بود در هم شکست و استعداد بشر در آزادی شکوفا شد.
آزادی سکوی پرشی شد به طرف پیشرفت غیر قابل تصوری که در خیال مردمان گذشته هم نمی گنجید.
از همه مهم تر، دین کشتار، دوباره تبدیل شد به دین صلح و دوستی.
کشیش ها که به کلیسا برگشتند -گیرم نه به طور کامل و هنوز دست اندر کار دستکم در حوزه ی اقتصاد- صدا و کلام شان نرم شد و دین جنایت تبدیل شد به دین رحمت.
آن عده ای هم که دوست داشتند در قرون وسطا باقی بمانند، و زمین را همچنان مرکز جهان بدانند، بر اعتقاد خود در فضای آزادی، باقی ماندند و کسی با حق «جاهل بودن» و «جاهل ماندن» آن ها مخالفتی نکرد.
ناقوس کلیساها همچنان به نواختن ادامه دادند اما بدون ایجاد مزاحمت برای کلیسا ناباوران و وسیله ای شدند برای فهمیدن ساعات روز بدون آزار و اذیت دیگران.
و این درس بزرگی ست برای ما ایرانیان که امروز «دقیقا»، در ایام گذر از قرون وسطای اسلامی به سمت دوران روشنگری و روشنایی، یعنی سال ۱۳۹۸ اسلامی هستیم.
غربی ها یک شبه از شر آخوندهای مسیحی و دستگاه کشتار آن ها خلاص نشدند. شانسی که ما آورده ایم این است که تجربه ی آن ها را پیش رو داریم و نیازی به صد ها سال جنگ و مبارزه نداریم. آن ها بدون هیچ تجربه ی پیشینی، همه چیز را خود ساختند، ولی ما می توانیم از آن ها الگو بگیریم و مسیر آزادی و پیشرفت را آسان تر طی کنیم.
برای این که اسلام هم مانند مسیحیت تبدیل به دین رحمت و شفقت شود باید از حکومت جدا شود. کتاب اش باید در اختیار عده ای باقی بماند که روزهای جمعه در مسجدی گرد هم آیند و از آیات مهر و محبت اش -چه وجود داشته باشد چه نداشته باشد- سخن بگویند.
و مردمان اهل فرهنگ به هر جای گیتی که خواستند دست بیندازند و در ۱۴ میلیارد سال نوری فضایی که در اختیار آن هاست، به هر سمت و سو که خواستند بروند و به پیش بتازند.
این سرنوشت ماست. این سرنوشت بشر است.
آثار کشتار آبان در میان طرفداران خامنه ای
دعوای ایران و کویت بر سر گروههای تجزیهطلب عرب