این روزها که به زمان برگزاری انتخابات در ایران نزدیکتر میشویم، تلاشهای حکومت برای ایجاد انگیزه و مجاب کردن مردم به شرکت و حضور گسترده در این رویداد مهم حکومتی برای نشان دادن مشروعیت مردمیاش به جهان، بیشتر میشود.
از یک سو سخنان شعاریِ زیبا و فریبنده حسن روحانی را میشنویم. از سوی دیگر سخنان افرادی همچون سید راضی نوری، نماینده شوش و عضو فراکسیون «نمایندگان ولایی» مجلس، که گفته است «قهر با صندوق رأی خواسته دشمنان ایران است. اگر پشتیبان ولایت فقیه هستیم باید با شکم گرسنه هم رأی بدهیم... ما انتخابات برگزار میکنیم تا ارزشهای انقلاب را زنده کنیم. ما در انقلاب و نظام اصولی داریم که تحت هیچ شرایطی از آنها بازنمیگردیم.»
این اولین بار نیست که مسئولان جمهوری اسلامی سخنان اینچنینی بر زبان میآورند. از نگاه حاکمان جمهوری اسلامی، اصول و ارزشهای انقلاب مهمتر از شکم گرسنه، جان و مال مردمند.
تفاوت افرادی همچون سید راضی نوری با اشخاصی مانند حسن روحانی در این است که متاسفانه یا خوشبختانه، اینان حتی برای فریب مردم نیز از مواضع خود کوتاه نیامده، واقعیت درونی خود را پنهان نمیکنند. از نگاه آنها تنها افرادی «مردم» به شمار میروند که پشتیبان ولایت فقیه و باورمند به حکومت اسلامی باشند. در غیر اینصورت در تعریف ملت و «مردم» ایران نمیگنجند و به آنها دشمن، ستون پنجم، فتنهگر و یا دیگر القابِ مشابه را نسبت میدهند.
نظام تئوکراتیک ایران پس از گذشت چهل و یک سال، هنوز مردم را به دو دسته «مردم خودی» و «مردم غیرخودی» تقسیم میکند. مردم خودی هوادارن و موافقان نظام هستند. و مردم غیر خودی، کسانی که با خواستها و عملکردهای حکومت موافق نیستند و با آنها مخالفت میکنند.
حکومت علیرغم اینکه از خواست اکثریت مردم برای تغییر در وضعیت حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعیشان آگاه است، اما تا کنون هیچ تلاش واقعی و سازندهای برای تغییر و اصلاح قوانین، بویژه قوانینی که در تضاد کامل با حقوق اولیه بشری و کرامت انسانی قرار دارند، انجام نداده است. در عوض به شدت و با خشونت هرچه تمامتر در مقابل این خواسته مردم مقاومت کرده و میکند.
حکومت پاسخ اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز شهروندان را با گلولههای جنگی میدهد. چرا که در واقع، آنها تنها کسانی را «مردم» میدانند که معترض و منتقد نباشند. و با مخالفان همان میکنند، که با «دشمن» میکنند.
علیرضا زاکانی، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی، در مصاحبهای که با «مشرق» داشت؛ میگوید که حضور مردم در مراسم تشییع قاسم سلیمانی نشانه حمایت آنها از انقلاب است و مردم کماکان پای انقلاب ایستادهاند. در نگاه این نماینده پیشینِ مجلس شورای اسلامی نیز مردم تنها افراد خودیای هستند که در مراسم خاکسپاری قاسم سلیمانی شرکت کرده بودند.
زهره الهیان، نماینده پیشین مجلس از طیف اصولگرایان، در مصاحبهای که روز سه شنبه ۸ بهمن ماه امسال با مشرق داشت، سخنان فریبنده روحانی پیرامون رفراندوم را بیهوده میداند چرا که به عقیده او مراسم خاکسپاری سردار سلیمانی نماد رفراندوم سراسری مردم بود.
از جمعیت هشتاد و دومیلیون نفری ایران حتی اگر، در بهترین حالت، سه میلیون نفر هم در آن مراسم شرکت کرده باشند (که جمعیت شرکت کننده به مراتب کمتر از این میزان بود)؛ هفتاد و نه میلون نفر دیگر، شرکت نکرده بودند. از نگاه حکومت اما، آن هفتاد و نه میلیون نفر «مردم» حساب نمیشوند. از دیدگاه اینان و دیگر مقامات جمهوری اسلامی «مردم» یعنی همان میزان اندک مردمانِ خودی، که با آنها و سیاستهای آنها همراه و همسو هستند. در واقع باقی مردم یا همان «مردم غیر خودی»، از نگاه حکومت دشمن و ستون پنجم محسوب میشوند. سخنان علم الهدی، پس از مخالفت مردم با لگد مال کردن پرچمهای آمریکا و اسراییل و رد نشدن آنها از روی این پرچمها، به روشنی همین نگرش را نشان میدهد.
وی میگوید «آنها، از روی پرچم آمریکا و اسراییل رد نشدند. آنها آمریکاییاند. آنها اسراییلیاند. آنها ستون پنجم دشمن هستند. در تمام دنیا با ستون پنجم چه میکنند؟ ما هم باید با آنها همین کار را بکنیم.»
در واقع این نگرش غالب حکومت به مخالفان است و از نگاه علم الهدی و تقریبا تمامی بدنه حکومت و طرفداران آنها، مخالفان و منتقدان حکومت «دشمن» و ستون پنجمی محسوب میشوند.
در این رژیم ایدئولوژیک، مخالف یا دگراندیش هیچ جایگاه و تعریفی ندارد مگر به عنوان «دشمن».
تا کنون مردم مخالف و منتقد، با امید به تغییر و اصلاح، بارها تلاش کردند تا از راه صندوقهای رای به خواستهشان برسند. اما نه دوم خرداد، نه جنبش سبز، نه حضور پر رنگ و پر از امید مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و پس از آن نیز حمایت از انتخابات سال ۹۶؛ هیچکدام مردم را، حتی اندکی، به خواستشان نزدیکتر نکرد؛ که حتی دورتر هم کرد. چرا که هدف حکومت توتالیتر از برگزاری انتخابات، پاسخ به رای و نظر مردم نیست. بلکه تهیه گزارشها و نمایشهای ویدیویی برای نشان دادن مشروعیتش به افکار عمومی داخلی و بویژه خارجی است.
در این سالها، مردم ناامید و خسته از هر فرصتی برای نشان دادن اعتراض علیه تمامیت رژیم اصلاح ناپذیر اسلامی استفاده کردند. شعارهایی همچون «مرگ بر دیکتاتور»، «رهبر بیلیاقت، استعفا، استعفا»، «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما»، و «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و هدف قرار دادن رهبری کل نظام و دو طیف اصولگرا و اصلاحطلب، نشان دادند که دیگر خواهان ادامه این بازی بی نتیجه نیستند و از کلیت و تمامی این رژیم قطع امید کردند و گذشتند.
در آخرین تجمعهای اعتراضی مردم، پس از حمله موشکی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراینی که منجر به کشته شدن ۱۷۶ مسافر این پرواز بی سرانجام شد، معترضان علیه این جنایت و اصرار حکومت بر مخفی کردن آن و دروغهای وقیحانهشان به خیابانها آمده بودند. به بیارزش انگاشتن جان شهروندان عادی در رژیم اسلامی اعتراض میکردند. معترضان شعار «نخبههامون رو کشتند، آخوند بجاش گذاشتند» سر میدادند. برخی نیز عکسها و بنرهای قاسم سلیمانی را پایین میکشیدند، پاره میکردند و حتی آتش میزدند، و خشم و نفرتشان را نسبت به اقدامات رژیم نشان میدادند.
نتیجهاش به گروگان گرفتن جسد قربانیان این پرواز و حتی به گروگان گرفتن خانوادههای برخی از قربانیان شد. چرا که در دیکتاتوری، اعتراض و انتقاد، و حق شهروندی تعریف نشده است. از دیدگاه این رژیم تنها کسانی که با حکومت موافق و همراه هستند «مردم» محسوب میشوند و باقی شهروندان که معترض و مخالفند، «دشمن».
مخالفان جمهوری اسلامی از طیفها و طبقههای اجتماعی مختلفی هستند. اگرچه همگی آنها به شرایط کشور اعتراض دارند، اما در برخی موارد نیز اختلاف دیدگاه دارند و خواستههایشان هنوز همسو نیست. ولی تقریبا همگی مخالفان در یک چیز اشتراک نظر دارند، و آن هم نخواستنِ نظام جمهوری اسلامی است. چرا که بر همه واضح و مشخص شده که رژیم دیکتاتوری اسلامی تمام راههای تغییرات و اصلاح را بر مردم بسته است. کشتی به گل نشسته اصلاحات، پس از بیش از بیست سال درجا زدن، ثابت کرد که در این نظام اصلاحات امکانپذیر نیست. اصلاح طلب و اصول گرا هر دو بازوهای دوامِ سرکوب رژیم هستند. و مردم ایران به خوبی این را دریافتند.
دیدگاه جمهوری اسلامی به این مردم، همان دیدگاه زینب ابوطالبی به مخالفین است؛ دیدگاه همان بسیجیانی است که چند سال قبل از زینب ابوطالبی همین جمله را به مردم میگفتند. «اگر مثل ما نیستید از ایران بروید».
اگر سخنان علم الهدی را، مبنی بر «ستون پنجم» بودن مردمی که مخالف لگد مال کردن و رد شدن از روی پرچمهای آمریکا و اسراییل بودند، در کنار سخنان زینب ابوطالبی و برخی دیگر از بسیجیانی که همین نظر را داشتند بگذاریم، بهتر به حقیقتِ نگرشِ رژیم و هوادارانش نسبت به باقی مردم پی میبریم. نفوذیها، دشمنان و ستون پنجمی هایی که یا باید از «ایران» بروند، و یا با آنها موافق و همراه شوند. و همینجاست که به خوبی نگاه حکومت و طرفدارانش به شهروندان مخالف دیده میشود.
حال شاید بهتر بتوان فهمید معنای جمله «قهر با صندوقهای رای خواسته دشمنانِ ایران است» یعنی چه؟ هرکس که با این حکومت همراه نباشد «دشمن» است. حتی اگر شصت یا هفتاد میلیون نفر از شهروندان ایران باشند.
آری، قهر با صندوقهای رای خواست مخالفین این رژیم و سیاستهای بی ثبات کننده آن است. خواست بسیاری از خانوادههای هزار و پانصد کشته قیام آبان است. خواست بسیاری از خانوادههای مسافران کشته شدهی پرواز بی سرانجام هواپیمایی اوکراین است. خواست خانوادههای زندانیان عقیدتی و سیاسی است. خواست خانوادههای اعدام شدگان دهه شصت است. خواست دهها و صدها هزار ایرانی تبعیدی و مهاجری است که وطن دیگر برایشان جایی برای ماندن نداشت. خواست آن شهروندان بهایی است که تنها به جرم باور و اعتقاداتشان علاوه بر محرومیت از تحصیل، حتی از داشتن کارت هویت ملی محروم میشوند. خواست دراویش زندانی و خانوادههای آنهاست که تنها به جرم نگرشی متفاوت از دین اینهمه ظلم و جور را متحمل شدهاند. خواست مادران داغداری است که دادخواه جگرگوشههای به ناحق کشته شدهشان هستند.
جنبش رای بی رای خواست اکثریت مردم ایران است که از تحقیر، توهین، دروغ، جنایتها و کشتارها به ستوه آمدهاند. خواست مردمی است که به این باور رسیدهاند این دیکتاتوری ظلم هرگز اصلاحپذیر نیست، بلکه در دور تسلسلی باطل میان گروهی با گروه دیگر میچرخد.
تحریم انتخابات و قهر با صندوقهای رای تنها راه باقیمانده برای میلیونها شهروندی است که از ابتدای حکومت، تنها زمانی که سیاهی لشکر بودند و پشت سر حکومت ایستادند دوست و «خودی» محسوب شدند و هرگاه اعتراضی داشتند به آنها به چشم «دشمن» نگریسته شد.
مردمی که هربار با «امید» به پای صندوقهای رای رفتند، این بار ناامیدتر از هر زمان دیگر، روزگار سیاهشان را به تماشا نشستهاند.
مهناز همدانیان
آنچه آینده ایران را تهدید میکند، کوروش گلنام
گناهان نابخشودنی بازرگان، حنیف یزدانیپور