امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی
یکی از داستانهای کوتاه ولتر درباره دو پشه است که در یک اتاق در بسته از تیکتاک ساعت دیواری رنج میبردند. یکی از دو پشه در یک لحظهی لبریز از تیکتاک جهنمی، تصمیم میگیرد شیطان دیواری را متوقف سازد.
نتیجه این اقدام انقلابی، البته چیزی جز مرگ نیست. پشه دوم، برخلاف پشه شتابان، اهل درنگ است و با چرخ زدن دور ساعت میکوشد تا علت وجودی آن و طرز کارش را درک کند مگر که بتواند راهی برای همزیستی مسالمتآمیز بیابد. او درنگ را بر شتاب ترجیح میدهد. در طول تاریخ، تحولات جوامع انسانی نیز بین شتاب و درنگ شکل گرفتهاند.
گاه شده است که یک جامعه و حتی یک فرهنگ، با وسوسه شتاب به سوی آنچه «خودکشی جمعی» مینامیدند، رفته است. از سوی دیگر، هر پژوهنده تاریخ میداند که زیباترین، پایاترین و پرارزشترین دستاوردهای انسانی همواره محصول درنگ بوده است. اهرام ثلاثه مصر حاصل شتاب نبودند. تحولات نظام حقوقی در جوامع انسانی از حمورابی و کوروش تا قوانین بینالمللی، نیز با شتاب و یک شبه صورت نگرفت. جوامعی که آموختند کی باید درنگ کرد و کی باید شتاب را برگزید، همواره موفقتر از دیگران بودهاند.
در داستان دوپشه، شتاب به مرگ میانجامد در حالی که درنگ راه را برای برون رفتن از اتاق در بسته و ادامه زندگی در دنیای بزرگ بیرون و دور از تیکتاک لعنتی بر آن پشه شکیبا باز میکند:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
درنگ یا شتاب؟ بسیار خوب. اما آیا نمیتوان یک عامل سوم را نیز وارد محاسبه کرد؟ به گمان من پاسخ آری است. این عامل سوم را میتوان «تعقل» نامید به این معنا که بدانیم کی باید درنگ کرد و کی باید شتاب را پذیرفت.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
این «تعقل» تضمینگر موقع شناسی، مصلحت و تشخیص نیک و بد در هر زمان است. در اساطیر ملی ما، زندگی قوم ایرانی در پرتو فره ایزدی در متنی از آرامش، فراوانی، زیبایی و دوستی ادامه مییابد. اما هرگاه این «فره» ناپدید میشود، دوران «فوگور» یا نفرین آغاز میشود؛ دوران جنگ و ستیز، قطحی، دشمنی و زشتی.
دوران «فوگور» میتواند بسیار طولانی باشد - مثلا ضحاک ماردوش هزار سال بر ایران مسلط بود. با درنگ میتوان دوران فوگور را تحمل کرد. اما سرانجام، زمانی فرا میرسد که تنها شتاب میتواند مشکل گشا و نجات بخش باشد.
جمهوری اسلامی، برعکس، با بهرهگیری از درنگ اصلاحطلبان روز به روز بستهتر، فاسدتر، بیرحمتر و انحصارطلبتر شده است. چهل سال درنگ به تشکیل مجلسی منجر شده است که پایگاه تودهای آن از هر مجلس دیگر در تاریخ مجالس در ایران محدودتر است. ساختارهای دولتی مدرن، مانند هیات دولت، وزارتخانهها، دیپلماسی، قوهقضاییه و بوروکراسی کشور، امروز بیمعناتر از دوران تسلط آیتالله روحالله خمینیاند. جمهوری اسلامی یک پدیده ارتجاعی است که در طول زمان، هر چه ما بیشتر درنگ کنیم، عقبتر خواهیم رفت.
بدین سان، آیان نمیتوان گفت که همه کسانی که خواستار زندگی بهتری برای ایران هستند، میبایستی بر شتاب متکی بر تعقل بیاندیشند؟
جریانات ماههای اخیر، از کشتار مردم در خیابانها و اسقاط موشکی هواپیمای مسافربری گرفته تا پنهانکاری خائنانه در مورد ویروس کرونا، نشان دادهاند که سیستم کنونی چیزی جز فاجعه و نکبت برای عرضه ندارد. تلاش مذبوحانه رژیم برای جذب وامهای خارجی، حتی به قیمت از دست دادن آنچه از استقلال کشور باقی مانده است، نشان استیصال سلطهگران است که عملا به ایران به عنوان یک ملت-دولت اعلان جنگ دادهاند.
بعضی هممیهنان «اصلاحطلب» در طی سالها گفتوگوهای مستقیم یا غیرمستقیم، همواره «تغییرطلبان» را به شتابزدگی متهم کردهاند و خواستهاند که هدف «تغییر رژیم» در چارچوب خواستهای محدود از نو تعریف شود. اما چنین خواستهای محدود نیز هرگز از سوی «اصلاحطلبان» مطرح نشده است.
بحران کنونی رژیم، این فرصت را به وجود آورده است که گروههای «اصلاحطلب» به میدان بیایند و آشکارا بگویند که خواستار اصلاح چه چیزی هستند.
اگر ما، خدای ناکرده، پیرو مکتب «اصلاح» میبودیم، اصلاح در چند زمینه را به عنوان خواستهای حداقلی مطرح میکردیم. مثلا؛ بازگرداندن صلاحیت به ساختارهای رسمی دولت-ملت از طریق حذف «ولایتفقیه»، انحلال مجلس خبرگان، تبدیل مجلس تشخیص مصلحت نظام به یک مجلس سنای انتخابی، ادغام سپاه پاسداران و بسیج در یک ارتش ملی بدون حق دخالت در امور سیاسی، پایان دادن به تامین هزینههای سازمانهای مذهبی از بودجه دولتی، تبدیل «بنیاد»ها به شرکتهای عمومی و ملزم به پرداخت مالی، آزادی فعالیتهای حزبی و سندیکایی، جلوگیری از سرمایهگذاری و دخالت دولت در وسایل ارتباط جمعی و پایان دادن به تبعیض علیه پیروان ادیان و مذاهب گوناگون.
در زمینه سیاستخارجی، احیای قراردادهای بازرگانی و کنسولی ایران با ۳۶ کشور که پیش از روی کارآمدن آقای خمینی صورت گرفته بود، یکی از اولویتهای برای بازگشت ایران به نظام اقتصادی جهانی و شبکه سرمایهگذاری بینالمللی است.
همچنین، آزادی گروگانهای کشورها و پیشنهاد غرامت به صدها گروگان دیگر که در طی چهار دهه گذشته اسیر جمهوری اسلامی بودهاند، برای تغییر سیمای بینالمللی ایران از یک کشور آدمربا، و گروگانگیر به یک کشور قانونمدار لازم است.
از این مهمتر، انحلال گروههای تروریست و سرکوبگری است که ملایان مسلط در تهران، در چهاردهه گذشته در بیش از ۲۰ کشور در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای جنوبی سازمان دادهاند. پرداخت هزینه دار و دسته بشارالاسد در سوریه، حزبالله درلبنان، حشدالشعبی و انصار الحق در عراق، انصاراله در یمن و گروههای دیگر در افغانستان، پاکستان و بحرین نیز میبایستی قطع شود.
خوب، آیا دوستان «اصلاحطلب» حاضرند این خواستهها را علنا بپذیرند و اعلام کنند یا مانند گذشته به تبلیغ درنگ در آرزوی خواستهای تعریف نشده بسنده خواهند کرد.
حوادث ماههای اخیر، همه ما را مجبور می کند که دست از «تقیه» سیاسی برداریم و با پرچم واقعی خود به میدان بیاییم. من بسیار شادمان خواهم شد اگر هممیهنان «اصلاحطلب» به صراحت بگویند که منظورشان از اصلاح چیست و چرا اصلاحات مورد نظرشان ما را به درنگ و حکلم و شکیبایی ملزم میکند. وقت آن است که دزدان دریایی پرچمهای دروغین را پایین بکشند و با اهتزار پرچم خود به میدان بیایند.
ایران، میبایستی بین درنگ خائنانه و شتاب دلیرانه یکی را انتخاب کند. حاصل این انتخاب میتواند پایان دوران «فوگور» و رفتن به سوی دورانی تازه از «فره» باشد. بحران کرونا نشان داد که مردم ایران از نظام حکومتی کنونی بهترند. در این بحران، شاهد هزاران صحنه از همدردی، همدلی و همبستگی بودیم که بهراستی دلگرم کننده بود. درسی که از این بحران میگیریم روشن است: اگر مردم ایران بتوانند دولت-ملت خود را احیا کنند و حکومت خود را به دست گیرند، همه امکانات لازم برای ایجاد یک جامعه مترقی، مدرن، خلاق و آزاد را دارند. جمهوری اسلامی سدی است که ایران را از تاریخ معاصر بیرون نگاه داشته است. اگر دوستان «اصلاحطلب» میتوانند دریچههای این سد را بازکنند، بفرمایید. اگر نمیتوانند، شرط عقل و انصاف این است که به کسانی بپیوندند که خواستار شکستن این سد هستند.