امین بزرگیان - کلمه
نظام سیاسی مستقر حامیان جدیدی پیدا کرده است. کسانی که مخالف یا منتقد سیاستهای داخلی حکومت و سرکوبهای سیاسی بالاخص سرکوب احزاب اصلاح طلب هستند اما از سیاستهای خارجی نظام دفاع میکنند. این گروه از پارادوکسهای نظری عمیقی رنج میبرند:
اول) این گروه، منتقد غرب و آمریکا هستند و معتقدند که باید در برابر آمریکا به نفع منافع ملی مقابله کرد. مسأله اصلی این است که سیاست خارجی ایران در منطقه، الگو برداری از سیاست دولت آمریکاست. راسک وزیر امور خارجه دولت هری ترومن میگفت: «ما در ویتنام از خودمان دفاع میکنیم.» کسینجر در توضیح حمله آمریکا به افغانستان و عراق صحبت از مرزهای استراتژیک کرد و گفت، مرز ما جایی است که دشمنانمان هستند. اسرائیل در رسانههای غربی و نهادهای بینالمللی با تمام قوا در حال تبلیغ این ایده بوده است که ما حق نفوذ به داخل خاک سوریه را داریم، در خطریم زیرا که ایران به چهل کیلومتری مرز ما رسیده است. دقیقا شبیه آنچه حکومت ایران پروپاگاند میکند. در حقیقت مخالفان آمریکا، حامیان ایدئولوژی آن در ایران هستند. در واقع عاشقان آمریکا. اگر معتقد به اینجور مداخلات هستید و امنیت ملی را اینگونه تعریف میکنید، همفکر بوش و دستگاه سیاست خارجیاش هستید. من خب منتقد ایدئولوژی آمریکا هستم.
دوم) در زمان مداخله ایران در سوریه، یمن، عراق، لبنان و...گروهی معتقد بودند که ایران نباید در جنگ و کشتار دیگران شریک شود. اما حامیان میگفتند «سیاست جای این حرفهای رمانتیک نیست. مسأله قدرت است. ایران دارد با تهدید شدنش مقابله میکند و این مرز استراتژیک ماست». اما به محض اینکه آمریکا و غرب از قدرت زورش علیه ایران استفاده میکند، دستگاهها و گفتارها به سمت این حرف میروند که در حال ستم بر ما هستند. این دوگانگی باعث از بین رفتن حساسیت بسیاری از مردم نسبت به تحریم و قلدربازیهای آمریکا شده است.
سوم) این گروه بهوضوح با تحریف وقایع و تاریخ، این ادعا را میکنند که نظام برای جنگ با داعش به سوریه رفت. اما واقعیت اینست که حکومت چندین ماه پیش از ظهور داعش برای کمک به اسد برای سرکوب مخالفان حکومت اسد به آنجا رفت و این دهشت را ساخت. کسی نمیتواند نقش غرب و عربستان را در سوریه انکار کند، اما همه ما میدانیم که ایران نیز در سوریه، از پیش از داعش و گروههای تندرو به جلاد سوری چه کمکهایی کرده. این را نمیتوان پشت چیزی پنهان کرد. اگر این چیزها پنهان شدنی بود عربستان هم میتوانست نقشش در بحرین را پنهان کند. سرکوب مردمی که اسد را نمیخواستند و قتل عام آنها برای قرن دوازدهم نیست که یادمان برود. چگونه میتوان مخالف سرکوب سیاسی حکومت در قبال منتقدان بود اما از همین کار توسط او برای اسد چشم پوشید و حمایت کرد؟
چهارم) از جذابیتهاى گفتمان امنیت براى دولتها اینست که با موضوع امنیت میتوان ساختار پلیسى، سرکوب و خشونت را بطور اقناع پذیرى براى مردم توجیه کرد. همه ساختارهاى منظم و دقیق سرکوب دولتى در دوران مدرن، باموضوع امنیت پیوند خوردهاند. آلمان هیتلرى یک پیام داشت: آلمان از درون و بیرون در تهدیداست. اساساً امروزه ساختن یک هژمونى بر دو پایه استواراست: نان واقتصاد/ جان وامنیت. با این دو دولت مدرن میتواند آزادى را با موافقت همگان تحدید کند. دولت مدرن ایران، ما را در دوگانه سپاه-داعش میگذارد. دولت فرانسه دوگانه تروریسم- وضعیت اضطرارى میسازد. فکرِ آزادی ترسناک است به این دلیل که «احساس ایمنی» را تضعیف میکند. آزادی یعنی برهم خوردن مناسبات موجود. این ترس خود را در هر دوره در قالب کلمات و عباراتی نشان میدهد. بیراه نیست که محافظهکاران مدام بحث «امنیت» را پیش میکشند، زیرا آنست که تنها میتواند اشتیاق آزادی را فرو بنشاند. پس اساساً میبینیم چگونه حامیان سیاست خارجی ایران با محوریت امنیت ملی در حال کمک به سرکوب داخلیاند. زمان زیادی میگذرد که روشن شده آنچه برای هیات حاکمه در اولویت است نه امنیت مردم که امنیت نظام است. از زمان سرکوب معترضان سوری تا دقت موشکی در عینالاسد تا سرنگونی هواپیما، آلودگی هوا، کیفیت اتومبیل، امنیت مالی و جانی کارگران و معلمان و همه و همه شاهدی بر هیچ بودن "امنیت ملی" است.
سردار قاليباف چه زمانی كاپيتان قاليباف شد؟
جمهوری اسلامی ایران حکومتی که عادی نیست