تحریر سوم ویژه گویا
تابستان دیگری است و جان های پرپر قتل عام خونین تابستان 67 دیگر بار درآستان تاریخ به شهادت جنایت هولناکی نشسته اند که دران بهترین فرزندا ن ایران سربدار شدند. د ر دورانی طولانی که من خود را از هر نوع عُلقه حزبی و گروهی رها کرده ام( و از 3سال پیش که سایت رو زآن لاین متوقف شده است،هیچ نوع فعالیت رسانه ای هم ندارم ؛جزاینکه نوشته هایم را با توجه به مضمونشان برای رسانه های مختلف می فرستم)،نسل های دیگری از مبارزان سیاسی و حزبی به میدان آمده اند که بیشتر با روایت های شفاهیِ رایج از تاریخ خونبار رفته برملت ایران و بویژه جنبش چپ آشنا هستند، و ظاهرا مراجعه ی مستقیم به اسناد مکتوب موجود کمتر انجام می شود.
موضوعی که از نگاه عام مخفی مانده است اعدام اکثریت مطلق اعضای تحریریه روزنامه ایست که ازقضا ومتاسفانه مدافع " انقلاب شکوهمند اسلامی" بود،تنها نشریه ای که د رایران و شاید جهان دو سردبیر آن و اعضای تحریریه اش قربانی نظام جهل و جنون شدند.
این نوشته در تابستان 1395 با نام مستعار "آرش معتمد" در سایت روز آنلاین منتشر شد و برای نخستین بار در باره اعدام اکثریت اعضای تحریریه روزنامه مُردم گزارش کوتاهی به اطلاع افکار عمومی رسید.
با درگذشت ملکه محمدی، تنها عضو زن تحریریه روزنامه مُردم- ارگان مرکزی حزب توده - تنها سه نفر ازاعضاء این تحریریه باقی مانده اند. نگارنده که یکی از آن سه نفر است، می کوشد تا نوشته ی پیشین خود را بروز کند.
*انتشار دوره هفتم روزنامه "مردم" با بازگشت بخشی از رهبری حزب در ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در تهران از سر گرفته شد. انتشار شش دوره پیشین این روزنامه که اولین شماره آن در تاریخ 11 بهمن ما سال 1320 به صاحب امتیازی کارگری بنام صفر نوعی منتشرشده بود تا روزهای آغازین انقلاب بهمن و بازگشت رهبران حزب به ایران، درخارج از کشورکماکان ادامه داشت.
تحریریه روزنامه مردُم، در طبقه دوم دفتر حزب، واقع در خیابان 16 آذر قرار داشت که بعد از سرکوب حزب در دهه ۶۰ مصادره شد و در اختیار اسداله لاجوردی ـ دادستان وقت ـ قرار گرفت و به "بنیاد قرآن" تبدیل گردید.
سردبیر " مردُم" منوچهر بهزادی، عضوهیات سیاسی حزب بود. با برگشت تدریجی توده ای های تبعیدی و مهاجر، کادر اصلی تحریریه بتدریج تکمیل شد. هنگامی که حزب و مدیر مسئول روزنامه مردُم از طرف یکی از بازماندگان صفر نوعی صاحب امتیاز اولیه "نامه مردُم" زیر فشار قرار گرفت تا، یا مبلغ کلانی به عنوان حق السکوت بپردازد و یا نام روزنامه را تغییر دهند، نام این روزنامه به " نامه مُردم" که از دی ماه 1325 به صاحب امتیازی رضا رادمنش منتشر می شد تغییر یافت و امتیازمدیر مسئولی آن از وزارت ارشاد وقت به نام منوچهر بهزادی گرفته شد. افرادی که پیش از آن همگی در زمان مهاجرت با نشریات حزبی، مانند نشریه مردُم، مجله دنیا وبویژه رادیو پیک ایران همکاری داشتند، در تحریریه "نامه مردُم" مشغول فعالیت شدند. آنها عبارت بودند از:
ملکه محمدی، رفعت محمد زاده، غلامحسین قائم پناه، مهدی کیهان، رحیم نامور، هوشنگ ناظمی (امیر نیک آئین) بهرام دانش، عبدالحسین آگاهی، حسن قزلجی، علی گلاویژ، هدایت الله حاتمی، عبدالحسین آگاهی، ژیلا سیاسی. محمد پورهرمزان - سردبیر مجله دنیا- ارگان تئوریک حزب. احسان طبری نیز اغلب در جلسات تحریریه شرکت می کرد. جلساتی که در بیشتر آنها نورالدین کیانوری و بندرت فرج اله میزانی ( جوانشیر) هم حضور می یافتند.
این هیات تحریریه در پلنوم 16 حزب که پس از سقوط رژیم شاه در آلمان شرقی تشکیل شده بود انتخاب شده بودند. درهمان پلنوم ازداخل کشور و از اعضاء سازمان نوید، رحمان هاتفی سردبیر وقت روزنامه کیهان و علی خدایی هم بعنوان اعضای تحریریه انتخاب شده بودند. اما هیچکدام به دفتر حزب نمی آمدند و ما از عضویت آنها در این تحریریه بی خبر بودیم.
برخی از این افراد، مانند رحیم نامور، از روزنامه نگاران قدیمی ایران بودند و بقیه در مهاجرت به کار نوشتن و روزنامه نگاری روی آورده و اغلب دارای تالیفات و ترجمه های متعددی هم بودند. محمد پور هرمزان، آثار اصلی لنین را به فارسی ترجمه کرده و امیرنیک آئین، مولف دو فرهنگنامه فلسفی و چندین کتاب دیگر، ازجمله درسنامه "ماتریالیسم دیالکتیک" و "ماتریالیسم تاریخی" بود.
"مُردم" و سپس "نامه مُردم" توسط این جمع فرهیخته که تجربه کاری طولانی در نشریات و رادیو "پیک ایران" را داشتند، تدارک می شد؛ گروهی کوچک که دارای کیفیت بسیار بالای سیاسی بود و البته از روزنامه نویسی مدرن فاصله داشت.
هردوشنبه صبح جلسه تحریریه تشکیل می شد و بعد از بحث و تحلیل اوضاع کشور، تقسیم کار توسط سردبیر انجام می شد. مطالب فراهم شده بعد از ویراستاری بدست محمد زهرایی می رسید که یکی از بهترین ناشران ایران بود و همه او را با نام انتشارات معروف "نیل" می شناختند. زهرایی - این مشهدی همیشه شاد و امیدوار- در یورش به حزب دستگیر شد و بعد از آزادی، انتشارات "کارنامه" را بنیاد گذاشت. چند سال بقیه عمرش صرف انتشار نفیس ترین وماندگاری ترین کتب ها شد. او ۲۷ مرداد ۱۳۹۲ پشت میز کارش سکته کرد.
"نامه مُردم" بعد از آماده سازی توسط تیم محمد زهرایی، برای چاپ به چاپخانه "کاویان" در میدان بهارستان فرستاده می شد. این چاپخانه که به یکی از توده ای های قدیمی تعلق داشت، بعد از یورش سال 1361 به حزب مورد حمله قرار گرفت. متاسفانه از سرنوشت صاحب آن بی خبرم.
بهمن تقی زاده از اعضای "گروه منشعب از سازمان چریک های فدایی خلق"، نخستین کسی از نسل جوان بود که به تحریریه "نامه مردُم" پیوست.
من دراوایل پائیز 1358 طبق دستور تشکیلاتی به "نامه مردُم" رفتم. در آن زمان چند ماهی ازکودتای نظام تازه پا در کیهان می گذشت و همه ی ما "پاکسازی" شده بودیم. درکیهان، من سردبیر شب در زمان سردبیری دکتر مهدی سمسار و معاون سردبیر هنگام سردبیری امیر طاهری بودم. در اولین و آخرین شورای سردبیری هم بعنوان عضو این شورا انتخاب شده بودم. افراد دیگر شورا عبارت بودند از رحمان هاتفی، محمد بلوری، مهدی سحابی، مجتبی راجی و علی خدایی (علی البدل)
در "نامه مُردم "هم مانند دیگر روزنامه های "احزاب برادر" موقعیت تحریری را مراتب حزبی تعیین می کرد نه وضعیت حرفه ای. اعضای تحریریه "نامه مردُم" همگی عضو کمیته مرکزی بودند وسردبیر- منوچهر بهزادی- عضو هئیت سیاسی. من که کادر به حساب می آمدم، بعنوان "همکار" به کار گرفته شدم. کمی بعد، قرارشد بچه های علاقمند و مستعد حزبی توسط من مورد آموزش قرار بگیرند و تحریریه ای برای کسب خبر و تهیه گزارش سازمان داده شود. در آغاز جنگ عراق- ایران قرار شد یک عکاس و خبرنگار برای تهیه گزارش زنده به جبهه فرستاده شوند. زنده یادان بیژن عاشورزاده بعنوان خبرنگار و حمید سادات نیا بعنوان عکاس داوطلبانه روانه جبهه شدند. آنها رفتند و هرگز نه بازگشتند و نه خبری از آنها رسید. یک خبر تائید نشده می گفت که هنگام عبور از جاده با یورش ارتش عراق مواجه شده و دستگیر شده اند و عراقی ها با دیدن کارت خبرنگاری حزب، آنها را بلافاصله تیر باران کرده اند.
نفر بعدی که به تحریریه پیوست زنده یاد پرویز کفاش آذری، معروف به پرویز آذری، مدیر صفحه بندی کیهان و یکی از بهترین صفحه بندهای تاریخ مطبوعات ایران بود. علامت پیروزی که در زمان انقلاب به لوگوی کیهان افزوده شد، یادگار تاریخی اوست و البته دهها صفحه بند حرفه ای که هنوز در مطبوعات ایران حرف اول را می زنند.
خاطره ای از او دارم که سیستم کاری در"نامه مردُم "را هم تا حدودی روشن می کند. پرویز با طرح و برنامه آمده بود که صفحه بندی نامه مردم را مدرن و متحول کند. روز پس از ورود پرویز، در جلسه ی تحریریه کیانوری هم حضور داشت. پرویز نقشه ی خود را به دیوار زد و حدود نیمساعت در باره اش توضیح داد و از جمله تاکید داشت که جای لوگو می تواند به مناسبت رویدادها و تحولات کشور تغییر کند. جوابش را کیانوری با همان زبان تلخ و تندی که داشت در یک جمله داد.
-نه رفیق. چیزی تغییر نمی کند. لوگوی نامه مردم همان جائی باید باشد که هست.
پرویز تا بنا گوش سرخ شد و پیش از اینکه جواب بدهد، کیانوری اتاق را ترک کرد. پرویز که برآشفته بود، قصد رفتن داشت که با توضیحات من و درایت مهربانانه منوچهر بهزادی منصرف شد. ماند و البته به تدریج اصلاحات خود را اعمال کرد و فقط به لوگو دست نزد!
پرویزآذری درجریان یورش به حزب چند بار احضار شد و سپس در خلوت روزگار گذراند تا در سال 1385 در سفری که برای دیدن دخترش به آلمان رفته بود، هنگام راهپیمایی در جنگل سکته کرد. پیکر بی جانش طبق وصیت خود او در اختیار دانشکده پزشکی دانشگاه تهران قرار گرفت.
سومین نفر صمد بهروز مسئول عکاسی روزنامه کیهان بود که او هم همراه ما پاکسازی شده بود. بهروز با آن جدیت مثال زدنی و تجربه طولانی دست بکار راه اندازی بخش عکاسی " نامه مردُم" و تربیت عکاسان جوان حزبی شد. متاسفانه از سرنوشت او هم بی خبرم.
رحمان هاتفی سردبیر روزنامه وقت روزنامه ی کیهان که با هدایت مستقیم کیهان و رهبری غیر مستقیم سندیکای "نویسندگان و خبرنگاران" مطبوعات در زمان انقلاب نقش بزرگی بازی کرد، برای سردبیری "نامه مردُم" نیاز داشت به عضویت هئیت سیاسی در بیاید تا جانشین منوچهر بهزادی شود. امری که در پلنوم هفدهم عملی شد. همه چیز آماده بود که با آمدن رحمان روزنامه "نامه مردُم" وارد تحولی تاریخی شود، که این روزنامه بعد از دوبار توقیف موقت، سرانجام بعد از انتشار شماره ۵۲۸ در روز پنجشنبه 14 خرداد ۱۳۶۰ بدستور دادستانی (لاجوردی) برای همیشه توقیف شد؛و در بهمن 61 ماشین سرکوب جمهوری اسلامی به حزب و تحریریه "نامه مردم" رسید.
علی خامنه ای که در دو بار توقیف نامه مردم، بعد از مراجعه من به او، راه رفع توقیف راگشوده بود، این بار در فرماندهی سرکوب قرار داشت.
دستگیری، مرگ و اعدام
در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ سرکوب "حزب" عملی شد. دردومین مرحله ی ضربه اول ( یورش در دو ضربه انجام شد. ضربه اول خود دارای دو مرحله بودـ نیمه شب ابتدا نورالدین کیانوری دستگیر شد و ساعتی بعد رهبری و چند تن از کادرها- ضربه دوم در اردیبهشت 62 وارد آمد و بقیه رهبری، کادرها و اعضای سازمان مخفی دستگیر شدند) تمامی اعضای تحریریه "نامه مردُم" در میان دستگیر شدگان مرحله دوم ضربه ی اول بودند، از جمله نگارنده.
اعضای تحریریه روزنامه "نامه مردُم" هم مانند دیگر دستگیر شدگان، به زیر شکنجه برده شدند، پرفسورعبدالحسین آگاهی که هنگام دستگیری تیرخورده بود، زیرشکنجه جان باخت.
رحمان هاتفی که در یورش دوم - ۶ اردیبهشت ۶۲- دستگیر شده بود، زیر شکنجه سختی قرار گرفت تا جایی که برای اینکه نتوانند او را وادار به اعتراف تلویزیونی کنند، صورت خود را با ناخن درید. عاقبت هم در روز ۱۹ تیر جسد او را از سلول انفرادی اش خارج و اعلام کردند او خود را به شیوه ای که هنوز معلوم نیست، کشته است.
بقیه اعضای تحریریه، بعد از دوسال، از سلول های انفرادی زندان "کمیته مشترک "به اتاق های دربسته زندان اوین منتقل شدند تا تابستان ۱۳۶۷ فرا رسید. اولین قربانی، سردبیر "نامه مردُم" یعنی منوچهر بهزادی بود. سپس دیگر اعضای تحریریه "نامه مردم" و مجله "دنیا" در تابستان خونین 1367 سربدار شدند :
رفعت محمد زاده، غلامحسین قائم پناه، مهدی کیهان، هوشنگ ناظمی (امیر نیک آئین)، هدایت الله حاتمی، بهرام دانش، علی گلاویژ، محمد پورهرمزان و حسن قزلجی با حکم "دادگاه مرگ" در سنین بین ۶۷ تا ۸۵ سالگی به دار آویخته شدند.
بشرحی که در کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" (ص 528 متن فارسی ) نوشته ام. حسن قایم پناه را روز دهم یا یازدهم شهریور 1367 وقتی مرا از دادگاه دوم به هواخوری بردند، دیدم. او ، احمد علی رصدی،و دکتر حسین جودت از دادگاه دوم برگشته بودند. نمی دانم چرا فکر می کردند، اعدام نمی شوند. اما هر سه اعدام شدند. پدرم در سعادت آباد با برادر قائم پناه همسایه بود . روزی که بعد از قتل عام خونین ، خانواده ها برای گرفتن خبررفتند، برادر قائم پناه وسایلش را تحویل گرفت.بعد ازآن چند بار پدرم همراه برادر حسن قائم پناه به بهشت زهرا و سر قبر او رفت. قائم پناه چون نماز می خواند، در بهشت زهرا دفن شد.
*
از تحریریه ی اصلی "نامه مردُم" 6 نفر جان بدر بردند: احسان طبری که در حبس خانگی ماند تا از دنیا رفت. ملکه محمدی که بعد از دخالت آیت اله منتظری و دریافت حکم عدم اعدام زنان، از چوبه دار نجات یافت. او که همسرش محمدپور هرمزان درهمان روزهای نخست به دار آویخته شده بود، سال گذشته جهان را ترک گفت. سومین نفر رحیم نامور، روزنامه نگار قدیمی بود که در روزهای دستگیری بعلت بیماری و کهولت سن در بیمارستان بستری بود و او را در خانه اش نیافتند . مدتی بعد از ایران خارج شد و به افغانستان رفت. او در خارج از کشور هم به کار روزنامه نگاری ادامه داد، تا اینکه درآخرین سال های حکومت حزب دمکراتیک خلق افغانستان، در همان کشور چشم از جهان فروبست و در تپه ی شهدای پایتخت افغانستان "کابل" پس از ادای احترام کامل حکومتی به خاک سپرده شد. پس از رسیدن طالبان به کابل و همزمان با قتل دکتر نجیب الله رئیس جمهور وقت افغانستان، تپه شهدای انقلاب و جنگ افغانستان نیز تخریب و سنگ قبرهای آن خرد شد. طالبان حتی استخوان های رحیم نامور را هم مانند بقیه سوزاندند. ژیلا سیاسی موفق شد از ایران خارج شود و اکنون در آلمان بسر می برد. بهمن تقی زاده ابتدا به 12 سال محکوم شد. خوشبختانه از کشتار خونین تابستان 67 جَست و در عفو عمومی بعد از قتل عام آزاد شد.
*
برخی از دوستان جوانی که در تحریریه نو پای روزنامه "نامه مُردم" با من کار می کردند، خوشبختانه زنده اند؛ برخی در داخل ایران و کسانی در خارج از کشور. بخاطر مسایل امنیتی از درج نام این همکاران جوان " نامه مردُم" در طی ۵۲۸ شماره ای که د رتهران منتشر شد، معذورم.
*
سرکوب مطبوعات که از اشغال روزنامه کیهان شروع شد ، اکنون به منش و مشی "نظام مقدس جمهوری اسلامی" تبدیل شده است و در این نزدیک به چهل سالی که ازاین سرنوشت خونین می گذرد، من درحافظه تاریخ و نه در حوادث جاری جهان، روزنامه ای را سراغ ندارم که اکثریت اعضا و از جمله دو سردبیر آن بر دار شده باشند. روزنامه نگارانی بالای 60 سال که تنها جرمشان داشتن اعتقاد و کارکردن در ارگان حزبی بود که ازانقلاب بهمن حمایت می کرد و د راین مسیر 528 شماره نشریه توسط کسانی منتشر کرد که تک تک کلماتش از قلم اعدام شدگان چکیده بود.
پاریس 25 تیر 1399
اسامی افرادی که در عکس هستند.
از بالا و سمت راست : منوچهر بهزادی- رحمان هاتفی
ردیف دوم:اگاهی- نیک آئین-جوانشیر- کیانوری-طبری
ردیف سوم:نامور- بهرام دانش- کیهان- حاتمی
ردیف چهار: قزلچی- قایم پناه- ژیلا سیاسی- ملکه محمدی- پور هرمزان
ردیف پنجم: آذری- زهرایی- اسدی- تقی زاده- گلاویژ