عنوان خبر: "حذف تصاویر دختران از روی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان"،
و پاسخ آموزش و پرورش در پیِ انتقادها: "دلیل شلوغی تصویر بود".
در ادامه اعلام کرد: "بر اساس منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی توصیه کردند که تصویر خلوت تر شود".
در درجهی نخست، آنچه در نوشتهی آموزش و پرورش آشکارا خودنمائی میکند اینستکه با بکارگیری چند واژهی "دهن پُر کن" مانند "منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی" میخواهند با عوامفریبی، عیب پوشی کنند؛ و به حرکتِ ناشایستهی "تبعض"، مشروعیت ببخشند!؟
چنانچه یک شخص کم دان (عامی)، این مغلطهی آخوندی را بپذیرد ولی بگوید: در تصویر ۵ کودک بودند، سه پسر و دو دختر - اکنون سه پسر هستند. چنانچه دلیلتان شلوغی تصویر بود و نه "تبعیض"، میتوانستید تصویر یک پسر و یک دختر را حذف کنید. در نتیجه تصویر سه تن باقی میماند؛ با این تفاوت که تصویر جدید، شامل تصویر یک دختر نیز بود و تبعیض را کمرنگ تر کرده بودید؛ چه پاسخی میتوانید داشته باشید؟
دوم آنچه در این نوشته، پنهان است، ولی قابل لمس و بویِ تعفن تبعیض میدهد: دید و برداشت آموزش و پرورش میباشد که با حذف تصویر دو دختر، "منظرهای هنری، زیباشناسی و روانشناسی" را حفظ کردهاند!؟ بنابراین وزارت آموزش و پرورش در این توهم است که تصویر دختر مغایر با منظرهای هنری است، جائی در زیباشناسی ندارد، و باعث روان پریشی است. این نوع اندیشه، دقیقاً دنبالهی فلسفهی حذف است. حذفی که با فرهنگ عربی - اسلامی گره خورده، و ریشه و قِدمت تاریخی دارد؛ همان حذفی که نوزاد دختر را "زنده بگور" میکرد.
تبعیض، بزرگترین دلیلِ کم دانی و حضورِ خرافات و موهومات در جامعه میباشد. حذف، زائیدهی وحشت از پدیدهی "با هم بودن و برابری زن و مرد" در اسلام است. حذف در اسلام، نمودار ترس از رو شدنِ واقعیت هائی است که با یک بُعدی گری اندیشهی مذهبی، مغایرت دارد. ترس از واقعیت هائی که ممکن است، شک و تردید در باورِ منحط و مدار بستهی مذهبی ایجاد کند. بنابراین برای جلوگیری از اندیشیدن و انتخاب کردن؛ مذهب، راه ساده یِ حذف را به کار گرفته است.
آیا دلیلی آشکارتر و محکم تر از "زنده بگور کردنِ نوزاد دختر"، برای نمایان کردنِ تبعیض بین زن و مرد در اسلام وجود دارد؟ آخوندها برای جاسازی اندیشهی ننگینِ ضد انسانیِ تبعیض بین زن و مرد، قرنها پیش، دختران را (مادران مان را) از آموختن و خواندن و نوشتن حذف کردند. منظور این نیست که بگوئیم، مردان آزادانهی اجازهی آموختن داشتند - نه، نداشتند - زیرا آموزش در کنترلِ انحصاری جامعهی روحانیت (آخوندها) بود. آموزش غیرمذهبی و نوین ممنوع بود. آخوندها رسماً و با تمام نیرو با هر نوع آموزش نوین مقابله و مبارزه میکردند.
در مورد مقابله و مبارزهی آخوندها با آموزش نوین، برگی از کتابی را که ۷ سال پیش منتشر کردم، مرور میکنیم:
با داستان میرزا حسن خان تبریزی مشهور به رشدیه، (متولد سال ۱۲۳۰ شمسی)، در تبریز آشنا هستید؟ او پس از تحصیلات در بیروت به تفلیس رفت و مشغول تدریس شد. در سال ۱۲۶۷ به زادگاه خود تبریز بازگشت و مدرسهای به شیوه نوین بر پا نمود. در مدرسۀ رشدیه الفبای آسان به دو زبان فارسی و ترکی آذربایجانی تدریس میشد، نظم و انظباتی در میان شاگردان حاکم بود و از کتابهای آسان استفاده میگردید.
جامعۀ روحانیت، با دخالت تحصیل کردهها و آموزش نوین غیر مذهبی، مخالف بود. نمیخواست و اجازه نمیداد که این اشخاص جلوه کنند و این مدارس پا بگیرند. با شایعات دروغ و ساختگی، هر روز برای رشدیه و مدرسهاش پاپوش میساختند: زنگ مدرسه را ناقوس کلیسا مینامیدند و اعلام میکردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه میفرستند کافرند.
کار این مدرسه به یک سال نکشید و به فتوای پبشنماز، مدرسه بسته شد. حسن رشدیه چند بار اقدام به تأسیس مدارس جدید، آغاز فعالیت کرد و هربار با دسیسه و عوام فریبی جامعۀ روحانیت با شکست روبرو شد و حتی در این جدالها، تعدادی از دانش آموزان مجروح و یک دانش آموز کشته شد. او از ایران خارج شد، به قفقاز و مصر رفت.
میگویند در پایان سال تحصیلی، رشدیه جمعی را به مسجد دعوت میکند تا مجلس آزمایشی برپا کند و درجهی آموزش و اطلاعات دانش آموزان را نشان بدهد. یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش بود، گفت:: اگر این مدارس عمومی شوند، یعنی همۀ مدارس مثل این مدرسه باشند، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمیشود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است. علما که از حرمت افتادند، اسلام از رونق میافتد!... صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس میخوانند یکی دو تا ملا و با سواد باشند و سایرین جاهل و تابع و مطیع علما باشند. " (۱)
در حدود ۱۱۵ سال پیش، تعدادی از ایرانیان میهن دوست، در یک جلسهی پنهانی مشغول گفتگو و راهگشائیِ مشکات میهن مان بودند. میهماندار میگوید: "... تا افراد ملت عالم نشوند، حقوق خود را نخواهند دانست؛ و تا عموم مردم حقوق خود را ندانند امید اصلاح نداشته باشید. " یکی از شرکت کنندگان پس از بازگو کردن یک ماجرا، میگوید: "با دو مشکل اجتماعی روبرو هستیم، از یک طرف جهل و خرافات مذهبی و از طرف دیگر عدم قانومندی. جهل و خرافات مذهبی، مربوط به مردم و عدم قانونمندی مربوط به حکومت میباشد. "
در همین جلسات، محمد کرمانی در مورد قانون و قانونمندی و آموزش و پرورش اصرار دارد و راه نجات را در دانش (آگاهی) میداند و حتی پیشنهاد میکند که "مدرسهای برای دخترها و دوشیزگان مفتوح نمائیم... چه تا دخترها عالِم نشوند پسرها بخوبی تربیت نخواهند شد. "
مخالفت آخوندها، با آموزش غیر مذهبی و استفاده از علوم عقلی و خردگرائی، قرن هاست که ادامه دارد:
شافعی، فقیه معروف (۱۲۰۰ سال پیش)، حکم داد که اگر بندهای در علوم غیرشرعی نظر کند، آنانرا تازیانه بزنند و در میان مردم بگردانند و بگویند این سزای کسی است که کتاب و سنت را رها کرد و به علوم عقلی روی آورد. (۲)
ابن جوزی، فقیه حنبلی (۹۰۰ سال پیش) در "تلبیس ابلیس" خود این قبیل افراد را گروهی معرفی کرده که ابلیس آنان را فریفته است. ابلیس در فریفتن اینان از این راه قدرت یافته است که آنان را برای درک حقایق تنها به عقل خود روی آوردهاند.
غزالی (همزمان با ابن جوری)، با همه نبوغ خود، به سائقه (برهان) مذهبی خویش نوشت: خوض (ژرف اندیشی) در ریاضیات، مسلمان مؤمن را به کفر میکشاند و نظر در علم و حساب و هندسه را مایه فساد دانست.
محمدباقر مجلسی (۳۶۰ سال پیش)، معروف به علامه مجلسی، فقیه و ملاباشی ایران در دوران صفویه بود. ملاباشی، که عالی ترین مقام کشور پس از شاه را داشت میگوید: "علم فقط علمی است که رضای خداوند در آن باشد. زیرا هر علمی مایهی نجات نیست، و علم نافعی که سبب نجات بشود منحصر به توحید و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمهی اطهار به ما رسیده است و آنچه نرسیده تفکر در آنها شایسته نیست". (۳)
شیخ فضل الله نوری (۱۲۰ سال پیش) درجلسهای، به ناظم الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید میگوید: "ناظم الاسلام، ترا به حقیقت اسلام قسم میدهم، آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه وتحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ "
در رابطه با تبعیض بین زن و مرد، مقامات جمهوری اسلامی، دیدشان اینستکه زنان باید به تولید مثل و خدمات به مردان بپردازند.
ایران اسلامی، تنها کشور در جهان میباشد که "حجاب" اجباری است. قوانین حجاب اجباری را با ۷۲ ضربه شلاق اجرا میکنند. ولی تنها حجاب و حق انتخاب پوشش نیست که از زنان میهن مان گرفته شده است. زن در ایران با انواع محدودیتها و ممنوعیتها و بنابراین محرومیتها، روبرو است:
- علی خامنهای، حضور زنان در مشاغل و مناصب اجرائی را غلط میداند.
- تعداد قابل ملاحظهای از مراکز آموزشی کشور، حق شرکت دختران در برخی از رشتهها را سد کردهاند.
- زنِ شوهر دار، تنها با اجازه همسر میتواند از کشور خارج شود.
برخی از ممنوعیتها و محدودیتها که واقعاً مسخره هستند: دوچرخه سواری بانوان؛ حضور در ورزشگاهها؛ پوشیدن چکمه روی شلوار؛ استفاده از کلاه بجای روسری؛ ندادن جوازِ خوانندگی به بانوان و حق رقصیدن نیز ندارند!؟ حذف، حربهای است که آخوندها به شکلهای متفاوت مانند ممنوع کردن، محدود کردن و کنار گذاشتن، از آن استفادهی ابزاری میکنند.
در رابطه با دید و برداشت و برنامهی جامعه روحانیت با آموزش و مدارس دخترانه، چند نمونه را مرور میکنیم:
شیخ فضل اله، مصرف مشروبات الکلی، فاحشه خانه و احداث مدرسه دخترانه را، خلاف شرع میدانست. او از منجییان جمهوری اسلامی و ولایت فقیه میباشد. جمهوری اسلامی، از وی به عنوان شهید فضل اله نوری یاد میکند و بزرگراهی نیز در تهران به نام اوست.
سید حسن مدرس، از متفکران بزرگ، الگو و استاد ولایت فقاهتی میگوید:
"خداوند قابلیت در زنها قرار نداده ست که لیاقت انتخاب کردن را داشته باشند، اینها از آن زمرهاند که عقولشان استعداد ندارد و در حقیقت تحت قیومیت قرار دارند،...؟ "
احمد کسروی، اندیشمندی که از طرف ـخوندها ترور گردید مینویسد: "راه دین جدا و راه دانش جدا است... جدائی هست میان کسانی که در جستجوی راستیها باشند با آنهائی که دنبال فریب مردم هستند. آنان که فریب مردم را میخواهند و با خرد در ستیزند، دکانداران دین هستند. (۴)
در برابر چنین فاجعهای، سکوت - رضایت است، و بی عملی، شراکت.
آنچه باید از مقابله و مبارزهی آخوندها، با آموزش عقلانی و نوین بیآموزیم، اینستکه آموزش و آگاهی، راهگشا و "پادزهر" مشکلاتی هستند که امروز با آن روبرو هستیم. مبارزه با تبعیض، در باورِ مطلق به "برابری زن و مرد" میباشد. پیروزی بر تبعیض، در گروی ترکِ خوی و سرشتِ برتری جوئی و برتری پنداری است. یعنی در این میدان مبارزه، باید به دشمن آزادی و برابری انسان، فنِ بَدَلِ بزنیم و او را ضربه کنیم.
زمانی که در حال تکمیل کردنِ مقاله بودم،
عنوان جدید خبر از ایران: "عذرخواهی وزیر آموزش و پرورش بخاطر حذف تصویر دختران از جلد کتاب سوم دبستان"، بود. این خبر را باید به ملت ایران به ویژه آنهائی که اعتراض کردند، شادباش گفت. ولی همانطور که میدانیم، پایان ماجرا نیست، زیرا از یکسو، مشکل در فلسفه و موجودیتِ مذهب و دید و برنامهی آخوندهاست؛ و از سوی دیگر، در فرهنگ مان یعنی پندار و کردارمان جاسازی شده است.
برای مقابله با تبعیض، آنچه بلافاصله و بدون تردید از دستمان ساخته است، دگرگونی اندیشه و ذهنیتِ خودمان در مورد برتر یودن مرد بر زن، میباشد. "زنده بگور کردنِ نوزاد دختر"، زائیدهی پدیدهای شرم آور و ننگین، یعنی تبعیض بوده است. امروز، نوزاد دختر را زنده بگور نمیکنیم، ولی اراده و انتخابش را سلب میکنیم؛ نوکش را میچینیم که به ما مردها (پدرش، برادرش و شوهرش) نیازمند باشد؛ و پَرهایش را میچینیم که نتواند پرواز کند و به اوج توانائیهایش برسد. چنانچه به وجود پروردگار، باورمند هستید، میدانید که او همهی فرزندانش را "برابر" آفرید. و چنانچه به طبیعت باور دارید، "انسان آزاد به دنیا میآید" و نخستین حق انسان: "برابری" است.
امیرحسین لادن
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
ahladan@outlook. com
(۱) خداسالاری و درماندگی
(۲) تولدی دیگر، شجاع الدین شفا
(۳) تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
(۴) پیرامون خرد
اعدام، رضا فرمند