خبرخودکشی اعتراضی پدرِ امیرحسین مرادی، یکی از بازداشتشدگان جنبش آبانماه ۹۸، که به اعدام محکوم شده است (گویا، 7 مهر 1399) من را واداشت بریده هائی ناهمگون از یکی از " پیوست" های کتابی که در دست تآلیف دارم را با یادآوری نام برخی از قربانیان خودکشی های اعتراضی منتشرکنم. گفته باشم که نمونه ها بسیارند و من فقط چند نمونه می آورم .
***
انگیزه ها و علت ها ی خودکشی در تئوری ها، تعریف های کلی از چرائیِ خودکشی و نگاه های پدیدارشناسانه و کند و کاوهای مفهومی از این پدیده نهفته اند. اما واقعیت این است که تا کنون هیچ تعریف، تئوری، نظر پدیدارشناسانه و کند و کاو مفهومی یافت نشده است که مُهر این راز بگشاید تا کس یا کسانی بتوانند با پی بردن به رمزو راز این پدیدۀ منکوب کننده، از پس توضیح جامع و کامل انگیزه ها و علت های وجود و بروزش برآیند.
در رابطه با چرائی و ریشه یابی بروز خودکشی روی دو تعبیر و تفسیر کلی و متفاوت مکث و کار شده است، یکی روانشناسانه و دیگری جامعه شناسانه، این دو رویکرد هر کدام تحلیل ها و تبیین های گونه گون برای خودکشی ارائه داده اند، اما آنچه مورد توافق بیشترین صاحبنظرها است، تعامل و ترکیبی از دو عامل، یعنی عامل فردی (روانشناسانه و روانکاوانه) و اجتماعی ( جامعه شناسانه) است و...
***
تقسیم بندی های متعدد و متنوعی از انواع خودکشی به دست داده اند. در همه تقسیم بندی ها یک نکته محور توجه و تاکید است که خودکشی در شرایط عادی و" طبیعی " رخ نمی دهد و می باید عوامل روانی -فردی و یا عوامل محیطی - اجتماعی، یا تلفیق این دو عمل کند تا اقدام به خودکشی یا خودکشی رُخ دهد .
در نوعی تقسیم بندی یکی از انواع خودکشی ها، " خودکشی اعتراضی" ست ، در این تقسیم بندی عوامل محرکِ خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ِخودکشی برجسته می شوند .
خودکشی اعتراضی : خودکشی را پدیده و یا واکنشی اعتراضی نیز دانسته اند، اعتراض برخی از انسان ها به نابسامانی ها و ناهنجاری های زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی، اعتراض به ناملایمتی هائی که قادر به تحمل آن ها نیستند. این پرسش نیز مطرح شده است که : با توجه به این که اعتراض مفهوم و اقدامی آگاهانه و هدفمند است، آیا خودکشی های ناشی از بیماری های مختلف که می توانند گاه در شرایطی نا آگاهانه وغیرهدفمند، و به دلیل ویژگی ها و پیامدهای بیماری صورت گیرند هم نوعی " اعتراض " و در زمرۀ " خودکشی اعتراضی" تلقی می شوند؟ پاسخ ها به پرسش فوق متفاوت بوده اند. صاحب نظرانی این معنا را نپذیرفته اند که همه انواع خودکشی ها یک واکنش اعتراضی، ارادی و هدفمند است.
پدیده ای که امروزبا عنوان "خودکشی اعتراضی" شناخته شده است، اقدام به خودکشی در واکنش و اعتراض به وضعیت و شرایط خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی است. بدون تردید افسردگی های آشکار و پنهان، و دیگر پیامدهای اختلال های روانی و جسمی، وضعیت و شرایط زندگی فردی و اجتماعی نیز به عنوان عامل این نوع خودکشی می توانند، مطرح باشند.
خودکشی های اعتراضی شاید در مواردی تاثیرهای سیاسی و اجتماعی مثبت و تغییرهای بنیادین سیاسی بر جای گذاشته باشند اما در اکثر موارد تاثیرهای روانی متناقض ، ونیز از دست رفتن سرمایه های جنبش های آزادیخواهانه و عدالت جویانه را بهمراه داشته اند .
نظرها و دیدگاه های متفاوت و مختلفی در باره خودکشی اعتراضی، از خودکشی سریع تا تدریجی ( مثل اعتصاب غذاهای طولانی) وجود دارند. خواست های متفاوت وطیف گسترده ای که دست به خودکشی اعتراضی زده اند بحث های بسیاری در این رابطه مطرح کرده اند. در میان کسانی که خودکشی اعتراضی کرده اند سوئی آزادخواهان و عدالت جویان هستند، و سوئی دیگرافرادی که برای رسیدن به خواست خود حتی حاضرند با اقدام خود دیگرکُشی و کودک کُشی کنند، وجود دارند، چنین روش اعتراض سیاسی و دینی و ایدئولوژیک، یعنی " خودکشی های انتحاری"، که به مرگ دیگران، حتی کودکان منتهی شده است اقدامی غیرانسانی و با مخالفت هائی از سوی آزادیخواهان و عدالت طلبان، و بخشی از مردم مواجه شده است.
در تفاوت " خودکشی اعتراضی" با دیگر انواع خودکشی می توان به روش وشکل خودکشی، که در خودکشی اعتراضی بیشتر جنبه تبلیغی و تهیجی دارد، نیز اشاره کرد. در خودکشی های اعتراضی از روش های مختلف ، به ویژه خودسوزی استفاده شده است. از روش خودسوزی به عنوان یکی از خشنترین، دردناکترین ومرگ بارترین روشهای خودکشی، در برخی از کشورها به ویژه کشورهای آفریقائی و آسیائی استفاده میشود.
ازمیان ده ها نمونۀ " خودکشی اعتراضی" و " سیاسی" به چند مورد اشاره می کنم:
1
نیوشا فرهی ، نویسنده و منتقد، در اعتراض به ورود علی خامنهای رئیس جمهور وقت به نیویورک برای سخنرانی در سازمان ملل، خود را در برابر ساختمان فدرال لوسآنجلس، به آتش کشید.
نیوشا سال ۱۳۴۸ عضو گروه روزنامهنگاری کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد و به کار نوشتن و نقد پرداخت.
درتبعید، در امریکا به فعالیت های ادبی خود ادامه داد
https://dialogt.de/2015/2184/
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یاهیچکداممان، شعر از برتولت برشت، ترجمه و مقدمه از نیوشا فرهی
" قهرمان ترین قهرمانان و شجاع ترین شجاعان آن رزمندگانی هستند که هیچگاه نامشان جایی نیست، با آغوش باز و مملو از تواضع به استقبال شهادت می روند، در نبردهای "ظاهرن کوچک" خیابانی به خاک می افتند و اجسادشان شناسایی نشده در گورهای ناشناخته مدفون می گردد، در میدان های اعدام به گونه ای "ظاهرن عادی" معدوم می گردند اما حتی در واپسین لحظات نام خود را به جلادشان نمی گویند و اثری از ایشان حتی در لیست اعدام شدگان هم نیست، در شورش های کارگری "ظاهرن تصادفی" مغزشان متلاشی می شود و بزرگترین افتخاری که نصیب شان میگردد عنوان رفیق شهید کارگر است ولی باز در شورش ها و اعتصاب ها و تظاهرات شرکت می جویند، آری این رزمندگان به خود نارنجک می بندند و به قلب دشمن می زنند، هرگز تسلیم نمی شوند و در پایان هر نبرد نافرجام که به هر حال نوید روز پیروزی را به همراه دارد با بمب دستی، دینامیت و قرص سیانور خود را با قاطعیت و ایمان از میان بر می دارند. اینان چه فدایی باشند چه مجاهد و یا "وحدتی" و یا حتی کارگر ساده یی که هوادار هیچ سازمانی هم نیست، فرق نمی کند، حقیقی ترین، زنده ترین و دلاورترین انسان ها هستند."
..............
...............
منابع
ایرانشهر، شماره 28 جمعه دهم مهرماه 1360
میرآفتابی، مرتضا: مرگ و جاودانگی، ادای دِین به یک عاشق زیبا، مجله سیمرغ، سال دهم، شماره های 77-78 ،سال 1377 (1998)
فرهی، نیوشا، یک نامه، نقد و حقیقت، مجله سیمرغ، ، سال دهم، شماره های 77-78 ،سال 1377 (1998)
فرهی، نیوشا، یک نامه، تروریسم و اِعمال قهر، سال دهم، شماره های 77-78 ،سال 1377 (1998)
2
هما دارابی، روانپزشک، در اعتراض به حجاب اجباری در سن 54 سالگی در دوم اسفندماه سال 1372 در میدان تجریش تهران با اقدام به خودسوزی، خودکشی کرد.
هما دارابی، کوشنده سیاسی و فرهنگی بود و " از سال ۱۳۳۸ همزمان با ورود به دانشکده پزشکی عضو جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران شد. در ۱۶ آذر ۱۳۴۰ در مراسم بزرگداشت کشتهشدگان ۱۶ آذر سخنرانی کرد. دارابی به همراه پروانه فروهر سازمان زنان جبهه ملی را تشکیل داد و در کنگره اول جبهه ملی در بهمن ۱۳۴۱ شرکت و سخنرانی کرد، وی مدتی نیزبه خاطر فعالیت های سیاسی، زندانی شد.
هما دارابی در آمریکا مدرک روانپزشکی خود را دریافت کرد و در ایالتهای نیوجرسی، نیویورک و کالیفرنیا طبابت مشغول شد. در سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت و در کنار فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود به تدریس در دانشگاه و طبابت پرداخت. پس از انقلاب سال 57 در سال تحصیلی ۱۳۶۹ او را به دلیل بدحجابی و با عنوان "عدم رعایت شئونات اسلامی" از استادی برکنار کردند. همچنین. مطب او نیز تعطیل شد.
منابع:
پروین دارابی، خواهر هما دارابی، ساکن آمریکا،اقدام به نوشتن کتاب «خشم علیه حجاب: زندگی و مرگ " در رابطه با زندگی و مرگ هما دارابی کرد
Darabi, Parvin; Thomson, Romin P (1999). Rage against the veil: the courageous life and death of an Islamic dissident (به English). Amherst, N.Y. : Prometheus Books. ISBN 9781573926829.
https://www.bbc.com/persian/iran-features-47343570
، رادیو زمانه، 20 بهمن 1394 «هما دارابی، زنی که در آتش شئونات اسلامی سوخت»فرشته قاضی،
گودرزی، محمود، " سمندری که به آتش نشست" در بارۀ هما دارابی، علم وجامعه، شماره 116، سال پانزدهم، فروردین 1373
3
دکتر زهرا بنی عامری 27 ساله، پس از برخوردهای توهین آمیز ماموران حکومت اسلامی در ایران با وی، خود را حلق آویز می کند. " ...در محوطه پارک همدان به همراه نامزد خود، توسط ماموران ستاد امر به معروف به دلیل نا مشخص بودن وضعیت تاهل به ستاد منکرات انتقال می یابد و پس از 48 ساعت بازداشت ماموران با جسم بی جان وی در راهروی بازداشتگاه مواجه می شوند. از طرف مسئولان ستاد علت مرگ خودکشی اعلام می شود." خانواده و اطرافیان تردید داشته اند که این مرگ یک خودکشی ست و احتمال داده اند که وی به قتل رسیده است . (1)
1- لیلا صحت، ماهنامه پژواک، دسامبر 2007
4
سحر خدایاری ( دختر آبی)، از هواداران تیم فوتبال استقلال تهران، در اعتراض به دستگیری و محکومیت خود به زندان به خاطرتلاش برای ورود به ورزشگاه و تماشای مسابقات فوتبال، اقدام به خودسوزی کرد و در ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ در سن 29 سالگی درگذشت. سحردارای مدرک کارشناسی بود و در آخرین مراجعه به دادگاه، آگاه میشود که باید برای تحمل حکم شش ماه حبس، زندانی شود. خودسوزی وی بازتاب گستردهای را در سطح جهانی و در میان هواداران ورزش فوتبال در پی داشت. این رویداد منجر به نخستین حضور ناگزینشی بانوان ایرانی در ورزشگاههای فوتبال برای تماشای یک بازی ملی پس از انقلاب ۱۳۵۷ شد.(1)
پدر سحر با تاکید بر اینکه "من با تمام وجودم طرفداری از نظام میکنم، تحت هیچ فشاری هم نیستم " گفته است " سحر مشکل عصبی داشته و در روز دستگیری اعصابش به هم ریخته و فحاشی میکند و با مأمور نیروی انتظامی درگیر میشود." "سحر در روزی که به دادگاه میرود، باز هم اعصابش به هم میریزد و اقدام به خودکشی میکند." خواهر سحر نیز با اشاره به سابقه بیماری و اختلال دوقطبی سحر گفت "او چند سال پیش دوران دانشجویی یکبار اقدام به خودکشی کرد. مدتی هم در بیمارستان بستری شد. همه مدارک پزشکیاش موجود است."
منابع:
سحر خدایاری کیست؟ "خودسوزی دختر آبی که پشت در استادیوم آزادی ماند". بیبیسی فارسی. ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹
- توضیحات پدر سحر خدایاری در بارۀ فوت فرزندش، تابناک ، 20 شهریور 1398
5
سیامک مومنی، 18 ساله، زندانی سیاسی در زندان تهران بزرگ، بهمن ماه در پی اقدام به خودکشی به بیمارستان منتقل شد. خودکشی این زندانی در پی صدور حکم ۱۰ سال حبس برای وی از طرف دادگاه انقلاب تهران صورت گرفته است. وی در جریان اعتراض های آبان ماه 1398 در شهرستان پرند بازداشت و پس از پایان مراحل بازجویی از بازداشتگاه قرارگاه ثارالله سپاه به بند عمومی زندان تهران بزرگ منتقل شده بود.
سیامک مومنی به اتهام "اجتماع و تبانی، فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور" مجموعا به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شد
" سیامک مومنی چند سال پیش پدر خود را از دست داده و از آن زما ن تاکنون در پیک موتوری مشغول به کار بوده و نانآور خانواده بوده است. سیامک در این مدت به همبندیهای خود گفته بود از روزی شنیدم بنزین گران شده دیگر توان کار کردن نداشتم و نمیتوانستم با بنزین ۳هزار تومانی کار کنم و زندگی خود و خانوادهام را بچرخانم. به خیابان رفتم و با پلاکاردی که در دست داشتم اعتراض کردم و بازداشت شدم."
6
یونس عساکِره شهروند ساکن خرمشهر، در اسفند ۱۳۹۳ ( مارس 2015) به دلیلِ مصادرهٔ دکهٔ میوهفروشیِ اش بهدستِ شهرداری این شهر در شهرداری این شهرخودسوزی کرد، که منجر به مرگِ وی شد.
یونس وقتی برای کسب مجوز راهاندازی غرفه (دکه) به شهرداری خرمشهر مراجعه و با جواب منفی روبرو میشود اقدام به خودسوزی میکند. بساط دستفروشی یونس بارها توسط مأموران شهرداری این شهر جمعآوری شده بود. تا اینکه یونس یک روز صبح به دلیل ناراحتی، عصبانیت و فشار مالی خود را مقابل شهرداری این شهر سوزاند.
یونس به همراه برادرش چند سالی در بازار شهر خرمشهر بساطی داشت. تنها امرار معاش او و برادرش از این طریق بود.[۷] یونس سرپرست خانوار و صاحب دو کودک است. بساط وی سه بار متوالی توسط شهرداری از محلی که عملاً ایجاد مزاحمت برای کسی نمیکرد، جمع شد. فعالان عرب برای همبستگی با خانواده یونس عساکره و اعتراض نسبت به اقدام شهرداری در مقابل شهرداری تجمع و اعتراض کردند اما نیروهای انتظامی برای منع مردم از تجمع در نقاط حساس شهر و اطراف شهرداری و فرمانداری مستقر شدند. اداره اطلاعات خرمشهر نیز با فراخواندن شیخ قبیلة عساکره و خانواده یونس خواستار پایان اعتراض شد.
یونس عساکره در ساعت ۶ صبح روز ۲ فروردین ۱۳۹۴ بر اثر شدت جراحت ها، عفونت و سوختگی شدید اعضای داخلی بدن دربیمارستان مطهری تهران درگذشت.
6
محمد جلالی، 25 ساله، در اعتراض به کوپنی شدن بنزین ، و عدم توانائی او در تهیه بنزین ، در مقابل پمپ بنزین فردیس تهران اقدام به خودسوزی کرد ، و پس از چند روز در گذشت . ( فعالین حقوق بشر و دمکراسی در تیران، 13 تیر1386/ 4 جولای 2007)
" یک ایرانی مقیم کالیفرنیا به دلیل اعتصاب غذا در اعتراض علیه افزایش قیمت بنزین در گذشت "." مهدی شهبازی که مدیر یک پمپ بنزین، در اعتراض علیه شرکت های نفتی و هزینه های سنگینی که به پمپ بنزین ها و مردم تحمیل می کنند به اعتصاب عذا دست زده بود" ( ماهنامه پژواک، شمال کالیفرنیا- به نقل از ایران تایمز)
7
خودسوزی مجاهدین خلق در شهرهای اروپائی به عنوان اعتراض به دستگیریِ مریم رجوی در پاریس، گفته شده است از 8 مورد خودسوزی حداقل 1 مورد ، " ندا حسنی" جان خود را از دست داده است. (1)
1- نشریه ایرانیان واشنگتن، 20 ژوئن 2003، شماره 169 / . شهروند، 27 ژوئن 2003، شماره 623
8
عمران روشنی مقدم یکی از کارگران نفتی خوزستان خود را در محل کار حلق آویز کرد. یکی از همکاران وی گفته است: "پیمانکار فعلی شرکت حدود ۵ سال فعالیت میکند که در این پنج سال حقوق را کم کرده و دریافتی ما نسبت به جاهای دیگر کمتر است...کارگری که اقدام به خودکشی کرد، به دلیل فشار اقتصادی و نداشتن پول برای خرید مایحتاج زندگی درخواست ۵۰۰ هزار تومان مساعده کرده بود که هیچ پولی را دریافت نکرد.."( سایت فرارو، 25 خرداد 1399
9
خودکشی های اعتراضی زنان در جمهوری اسلامی به دلیل های گونه گون، از جمله عدم حمایت های خانوادگی و اجتماعی مناسب و موانع قانونی ، حقوقی ومذهبی بر سرراه زندگی ای عادلانه برای زنان و حل مشکلات آنان است.
بیش از ۵۰ درصد زنان، که اقدام به خودکشی کرده اند، با به آتش کشیدن خود، یعنی با دردناک ترین روش، خود را کشته اند. "خودسوزی در میان زنان چهار برابر مردان و بیشتر در سنین جوانی ست"، خودکشی هائی که اعتراض به سرکوب و ستمگری های خانگی و اجتماعی، آپارتاید جنسی یا فرودستی جنسیتی، و قوانین و رفتار اسلامی علیه زنان، و جلب توجه به خواسته هائی انسانی و عادلانه زنان هستند."
چند نمونه خودکشی اعتراضی سیاستمداران
1
اسپهبد خورشید واپسین اسپهبد سلسله گاوبارگان در طبرستان پس از آنکه متوجه شد عباسیان طبرستان را تسخیر کردهاند و خانوادهاش اسیر شدهاند، در دیلمان با خوردن سم به زندگی خود پایان داد. زادهٔ ۷۳۴ میلادی در سارویه، طبرستان - درگذشتهٔ ۷۶۱ میلادی در پلام، دیلم)، که بعضی مورخان معاصر نام او را خورشید شاه و آخرین اسپهبد دودمان دابویگان طبرستان دانسته اند.
" ....بیماری وَبا در دژ شیوع یافت، این بیماری موجب شد تا چهارصد نفر مردند و اجسادشان را اهالی دژ در یکجا جمع کردند ولی نمیتوانستند این اجساد را از غار بیرون کنند، به تدریج به دلیل تعفن اجسا بقیهٔ اهالی غار مجبور شدند که تسلیم شوند. این افراد تسلیم شده، به عنوان اسیر به بغداد و نزد خلیفه فرستاده شدند. در میان این اسیران، سه پسر خورشید به نامهای هرمز (ولیعهد)، دادمهر و وندادهرمز نیز حضور داشتند. رفتار خاندان خورشید نزد خلیفه، موجب گشت که منصور عباسی راضی شود و به خورشید اماننامه بفرستد ولی اسپهبد خورشید زمانی که شنید خاندان وی را به اسارت گرفتهاند، گفت: " بعد از این، به عمر و عیش رغبتی نیست و آرامش مرگ بهتر است"، او سپس با خوردن زَهری که در نگین انگشترش بود، خودکشی کرد. "( ویکی پدیا- دانشنامه آزاد)
2
محمدولیخان تُنِکابُنی ملقب به سپهدار اعظم (زاده ۱۲۲۵ تنکابن، مازندران - درگذشته ۱۳۰۵ تهران) سیاستمدار ایرانی بود و سه دوره نخستوزیر ایران با اسلحه کمری خودکشی کرد. وی در کنار سردار اسعد بختیاری، یکی از دو فرمانده سپاهیان مشروطهخواه بود، که فرماندهی مجاهدین گیلان را در فتح تهران و احیای مشروطیت، برعهده داشت. گفته شده است : " ضا شاه که پس از به قدرت رسیدن، املاک دیگران را به زور در تملک خود درمیآورد، یا به زور میخرید، به املاک سپهسالار نیز از طریق وزارت مالیه دست انداخت...رضا شاه درصدد تصاحب املاک سپهدار برآمد. سپهدار تنکابنی روزی به کاخ او میرود و در مورد وضعیت املاکش میپرسد، ...با طعنه پاسخ میدهد::
ولی خان! تو که بهتر میدانی، در سلطنت مشروطه، شاه اختیاراتی ندارد. بهتر است با وزیر مالیه و هیئت وزرا وارد مذاکره شوید
سپهسالار که از فشارهای مالی به تنگ آمده بود، پس از نوشتن وصیتنامه روز دوشنبه شهریور ۱۳۰۵ خورشیدی ساعت دو، بعد از ظهر، در خانهاش در زرگنده، تهران، با شلیک طپانچه به شقیقه خود، به زندگی پرتلاطمش خاتمه میدهد. در وصیتنامه او خطاب به پسرش امیر اسعد آمدهاست:
" نعش مرا بفرستید امامزاده (امامزاده صالح شمیران) بشورند و پیش پسرم دفن کنند. البته همین الان اقدام بشود. دیگر برای بنده تشریفات و گریه پس از هشتاد و چند سال عمر لازم ندارد."
روایت است که روزهای آخر زندگی این بیت شعر را مدام زمزمه میکرد:
مرا عار باشد از این زندگی / که سالار باشم کنم بندگی
( ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)
3
علیاکبر داور روزنامهنگار، سیاستمدار، دولتمرد، بنیانگذار نظام قضایی مدرن ایران و نیز چندین نهاد دولتی دیگر در زمان رضاشاه بود. داور را بنیانگذار دادگستری نوین ایران می دانند که نقش مهمی نیز در توسعه اقتصادی ایران بازی کرد. ایجاد نظام قضائی و تشکیلات دادگستری نوین در ایران، تأسیس ادارهٔ ثبت احوال، تدوین قانون ثبت اسناد، قانون ثبت املاک، قانون ازدواج و طلاق و تأسیس بیمه ایران را از مهمترین دستاوردهای او بود. در انتخابات سال ۱۳۰۱ به نمایندگی مردم ورامین در مجلس چهارم انتخاب شد. در این دوره روزنامه "مرد آزاد" را بهصورت محدود منتشر کرد که سرمقالههای تندی در آن مینوشت. خوانندگانش عموما روشنفکران طبقه متوسط ایرانی بودند. داور ۳۳۰ نفر از روشنفکران جوان را در حزبی تندرو به نام "رادیکال" سازمان داد و در مجلس هم گروهی در حمایت از وزیر جنگ، رضاخان، تشکیل داد. او همچنین در انتخابات مجلس پنجم درسال ۱۳۰۳ه.ش نماینده لار شد.
داور در ۲۰ بهمن ۱۳۱۵ به دنبال اختلاف و توهین رضا شاه و ترس از برخورد او خودکشی کرد. با اینکه در همان زمان نیز عمل خودکشی کاملا روشن بود، علت فوت را در روزنامه اطلاعات سکته قلبی ذکر کردند.
"شب با تمام اعضای منزل وداع میکند و به اتاق کار خود میرود. در آنجا مقداری تریاک را در مشروب حل میکند و سر میکشد. صبح زود که هنوز رمقی داشت و پیش از آنکه تریاک دستانش را سست کند، چند نامه کوتاه به همسر و یک نامه نیز خطاب به رضاشاه نوشته بود. گویا در نامه به رضاشاه از او خواسته بود تا پس از فوتش حامی خانوادهاش باشد و او را از عدم حضور برای ادامه امور ببخشاید."
منابع:
1- ابوالحسن ابتهاج، خاطرات (تهران علمی1371)
2- محمد تقی احسانی، نگاهی بر زندگانی نامه علی اکبر داور،" فصل نامه ره آورد "
4
ناصر یگانه، حقوق دان و سیاستمدار، رئیس قوه قضائیه و سناتوری که در هیئت وزیران حسنعلى منصور سمت معاون پارلمانى و وزارت مشاور به وی تعلق گرفت. یگانه در كابینه امیرعباس هویدا در 1343 در همان سمت سابق خود تثبیت شد. چند بار نیز نامزد وزارت دادگسترى شد. وى در سال 1350 كاندیداى نمایندگى مجلس سنا شد و با کمک حزب ایران نوین سناتور دوم تهران شد.
سمت قضایى وى با حفظ مقام سناتورى دادیارى دیوان عالى كشور بود. به مقام مستشارى دیوان عالى كشور و ریاست شعب دیوان عالى كشور و سپس به ریاست قوه قضاییه منصوب گردید. یگانه اهل موسیقى بود و بعضى از سازها را به خوبی مىنواخت.
بعد از انقلاب دستگیر و زندانى شد. پس از آزادی چون بیم آن داشت كه مجددا بازداشت شود، از ایران فرار كرد و پناهنده در امریکا شد. مدتى در سختى زندگى كرد و بالاخره در سال 1377 خود را كشت. یگانه ثروت قابل ملاحظهاى از پدر به ارث برده بود ولى در اواخر زندگى نتوانست به آنها دسترسى پیدا كند. گفته شده است در فقر و تهیدستى به زندگى خود خاتمه داد.
( ویکی پدیا - دانشنامه آزاد)
چند نمونه خودکشی سیاسی
برخی از مخالفان سیاسی حکومت ها در ایران، به ویژه آنان که مشی مبارزه مسلحانه علیه حکومت پی گرفته و می گیرند، به هنگام دستگیری خودکشی کرده اند. آن ها بیشتر برای حفظ اطلاعات سازمانی و نیزآگاهی از ابعاد شکنجه دست به این اقدام زده اند. اکثر این افراد با خوردن " سیانور" اقدام و به خودکشی کرده اند، خودکشی با شلیک گلوله، پرت کردن خود از بلندی و یا به زیر وسایل نقلیه، نیز راه های دیگر خودکشی بوده است.
در زندان ها ی سیاسی خودکشی هائی رخ داده که علت های مختلف داشته اند، ازجمله ندادن اطلاعات به ماموران، گریزازشکنجه های روانی و جسمانی بوده اند. برخی از خودکشی ها در زندان ها نیز به دلیل فشارهای عصبی و روانی ای هستند که به زندانی تحمیل شده اند.
در میان زندانیان عادی نیز خودکشی دیده شده است، به ویژه در میان زندانیانی که به حبس ابد و اعدام محکوم شده اند.
1
در ۱۹ آبان سال ۱۳۶۲ بهروز سلیمانی، 38 ساله، از رهبران سازمان فدائیان خلق ایران (منشعبین 16 آذر) هنگام یورش ماموران حکومت اسلامی به خانه اش، خود را از طبقه پنجم، جلوی چشمان نگران و وحشت زده همسر و دو فرزندش، از طبقه پنجم به پائین پرتاب کرد و خود را کشت، بهروز سلیمانی با این اقدام نگذاشت اسرار و اطلاعات سازمانی که وی داشت به دست ماموران حکومت اسلامی بیفتد. ضمن اینکه او می دانست دستگیری اش یعنی شکنجه های جانکاه و اعدام، و خودکشی راه گریزاز شکنجه های جانکاه نیز بود.
رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، روزنامه نگار، نویسنده و کوشنده سیاسی و فرهنگی، در زندان خودکشی می کند. " در بند یک زندان کمیتهی مشترک در سند و گزارش واحد اجرایی کمیتهی مشترک به مدیریت و سرپرستیی زندان توحید (کمیته مشترک) آمده: برادر جباری افسر نگهبان کمیتهی مشترک در تاریخ ۱۹ تیر ۶۲ ساعت ۹ و نیم صبح خبر میدهد رحمان هاتفی با پیراهنش که به شکل طناب در آورده بود خود را حلقآویز کرده. پیراهن پاره شده و هاتفی در گوشهای از سلول افتاده و جان سپرده است.
فيروز الوندی زندانی سیاسی ای که بهايی زاده بود و حکم زندانش تمام شده و ملی کشی میکرد در اعتراض به بيداد حاکم بر جامعه و زندان، در قزل حصار، اوائل فصل بهار (اواخر فروردين سال ۶۴) خود را نشسته دار زد. پيام خودکشی فيروز نيز، در انتخاب تاريخ آن (در فصل بهار)، نهفته است...( همنشین بهار)
.....
2
" ...رخدادهای درون گروهی، به ویژه در گروه ها و سازمان ها و احزاب فرقه گونه و ایدئولوژیک ( شبیه بسیاری از سکت ها و کالت ها) سبب بروز بحران روانی دربرخی از افراد این مجموعه ها و در نتیجه اقدام به خودکشی شده اند:
"...خلیل رحمتی (کاک خلیل) از فعالین سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) که از سال ۱۳۶۴، زیر فشار مناسبات محفلی حاکم، از سازمانش فاصله گرفته بود و از اوایل دهه ۹۰ به عنوان تبعیدی سیاسی در شمال آلمان، زندگی می کرد، روز ۲۷ اسفند سال ۸۴، خودسوزی و خودکشی می کند، او برادر مسعود رحمتی مسئول نظامی کمیته کردستان سازمان فدایی بود که سال ۱۳۶۱در جریان یک درگیری مسلحانه با پاسداران در جاده بوکان ــ سقز، جان باخت.
خودکشی خلیل رحمتی به صف آرايی جناح عباس توکل ــ حسین زهری (بهرام)، و جناح مصطفی مدنی ــ حماد شیبانی و، در یک کلام به تفنگ کِشی و برادرکُشی در روستای گاپیلون مربوط است.
در فاجعه گاپیلون رفقا و برادران دیروز، به چشمهای هم خیره شده، به روی یکدیگر اسلحه کشیدند. در این حادثه پُر مکر و ننگ، اسکندر، کاوه، حسن از مقر رادیو، و عباس و هادی از جناح معترضین در خون خویش غلطیدند و جسم ۶ نفر دیگر از طرفین زخم برداشت و البته زخم های ناپیدایی را هم در روح و روان دیگران باقی گذاشت.
خودکشی حسن ( لر)، نیز، که پس از فاجعه گاپیلون (واقعه ۴ بهمن سال ۶۴)، برای ادامه مبارزه، به اتحادیه میهنی کردستان عراق (یه که تی) و سپس به کومه له، پیوست به اینگونه برادرکشی ها مربوط است.
سال ۱۳۶۶ حسن ( لر)، تحت فشار شرایط ناامیدی و سرگردانی، با شلیک گلوله به خود، فریاد اعتراض سرداد.
اگر بر لبان نیوشا فرهی غنچه لبخند پژمرده شد به فجایعی چون گاپیلون هم مربوط است. خود سوزی نیوشا فرهی، (در مقابل دفتر سازمان ملل در نیویورک در سال ۱۳۶۶) ، فقط اعتراض به سخنرانی سید علی خامنه ای، نبود.
جان باختن مبارز فدایی (مریم) فرشته بوزچلو که در عراق خودکشی کرد نیز بی ارتباط با فاجعه گاپیلون نیست.
همچنین خودکشی حسین جامعی از فعالین اولیه سازمان فدایی، عنصر تأثیر گذار در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان، قابل تأمل است. او از پایه گذاران نشریه ۱۹ بهمن در شرایط پیش از انقلاب و از مروجین دیدگاه های بیژن جزنی در این نشریه بود. حسین جامعی در سال ۲۰۰۲، خود را در انگلیس حلق آویز کرد.
کامران فرمانده نیز پس از چندین سال تحمل شرایط دشوار زندگی در ترکیه، تحت شرایط روحی تخریب شده ای، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲، از طریق استفاده از مواد سمی خود را سر به نیست کرد.
آیا تکه تکه شدن سازمان فدایی و وقایعی چون فاجعه گاپیلون که بخشی از نیروی سازمان فدایی را به سوی یأس و سرخورده گی سوق داد، در این مرگ و میرهای جانسوز نقشی نداشته است؟"(1)
منابع:
1- همنشین بهار، در بخش کامنتِ مقاله ناصرغیاثی: خودکشی، علتها و پاسخهای ممکن، رادیو زمانه، 10 فروردین 1389
2-همنشین بهار، گويای حکايتیست آن شمع خموش، خودکشی منصورخاکسار
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/102229.php
3
عليرضا پهلوی، فرزند محمد رضا شاه روز سه شنبه چهارم ژانويه سال 2011 میلادی در سن 44 سالگی در شهر بوستون آمريکا خودکشی کرد. وی پس از مدتها دستوپنجه نرم کردن با افسردگی، در خانهاش واقع در شهر بوستون با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد.دلیل را برخی "اعتراض وی به اوضاع سياسی ايران" عنوان کرده اند.
در بیانیهای که از سوی خانواده پهلوی منتشر شد، آمده است: "علیرضا پهلوی همچون میلیونها جوان ایرانی، از آنچه که به ناروا بر میهن عزیزش میگذشت سخت آزرده و غمگین بود. او در منزل مسکونی خود در شهر بوستون آمریکا به زندگی خود خاتمه داد و همۀ خانواده و دوستداراناش را در غمی عمیق فرو برد."(1)
1- پایان خود خواسته زندگی، از صادق هدایت تا علیرضا پهلوی، دویچه وله فارسی، مهدی محسنی ، تحریریه جواد طالعی، 20 سپتامبر2011