Thursday, Dec 3, 2020

صفحه نخست » ترور فخری‌زاده: "تروریسم خوب" و "تروریسم بد"؛ نتانیاهونیست‌های فارسی‌‌زبان، محمد سهیمی

Mohammad_Sahimi.jpgمقدمه

دکتر محسن فخریزاده، یک چهره کلیدی در برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی، سرانجام توسط اسرائیل و نوکران داخلی‌ آن ترور و کشته شد. برای کسانی نظیر نگارنده که از چند دهه گذشته برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی، گزارشات اژانس بین المللی انرژی هسته ای، و تحلیل تحلیلگران غرب را دنبال کرده بوده و درباره آن تحلیل و گزارش به زبان انگلیسی‌ منتشر کرده بود، مرحوم فخریزاده چهره ناشناخته‌ای نبود. از دستکم سال ۲۰۰۷ که گزارش "برآورد ملی‌ اطلاعاتی" هفده سازمان جاسوسی آمریکا درباره برنامه هسته‌ای ایران منتشر شد، مرحوم فخریزاده چهره شناخته شده‌ای بود. آن برآورد اعلام کرد که با احتمال خیلی‌ بالا ایران در سالهای ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۳ برنامه پژوهشی برای تولید سلاح هسته‌ای داشته است، ولی‌ آنرا در سال ۲۰۰۳ متوقف کرد.

یکی‌ از دلایلی که این سازمان‌های اطلاعاتی‌ را به این نتیجه رسانده بود این بود که در میان میلیون‌ها مکالمه تلفنی داخل ایران که توسط "اژانس ملی‌ امنیتی" آمریکا National Security Agency شنود شده بود، مکالمه ای بین مرحوم فخریزاده و شخص دیگری وجود داشت که در آن ایشان گفته بود که دولت برنامه تحقیقاتی‌ او را در سال ۱۳۸۲، ۲۰۰۳، متوقف کرده است. این برآورد در سالهای ۲۰۱۰، ۲۰۱۱، و ۲۰۱۲ نیز باردیگر تایید شد. در گزارش نهایی خود درباره تاریخچه برنامه هسته‌ای ایران در دسامبر ۲۰۱۵ اژانس نیز این موضوع را تایید کرد، و نقش مرحوم فخریزاده نیز ذکر شده بود.

ادعا‌های بنیامین نتانیاهو درباره ادامه برنامه‌ای که متوقف شده دروغی بیش نیست. حتی آن اسنادی که نتانیاهو ادعا میکرد که در ایران دزدیده شده و به اسرائیل برده شده، که دزدیدن آنها مورد شک اکثریت بزرگ کارشناسان میباشد، کوچکترین نشانه‌ای برای ادعای نتانیاهو ندارند. او و حواریون ایرانی او تنها کسانی هستند که این ادعا را دارند. نگارنده این حواریون نتانیاهو را "نتانیاهونیست‌های به اصطلاح ایرانی" مینامد که در حال حاضر نماینده راست افراطی اسرائیل در میان فارسی‌ زبانان هستند. ۳۷ نفر از اینها بعد از امضای برجام به اسرائیل برده شدند تا درباره عواقب برجام رهنمود‌های لازم را بگیرند، آنهم از طرف دولتی که خود دستکم ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای دارد، و بر طبق کتاب آقای رونن برگمن، روزنامه نگار اسراییلی، "برخیز و اول بکش" Rise and Kill First که درباره مسائل امنیتی اسرائیل مینویسد، از آغاز تاسیس خود تا بحال اسرائیل حدود ۱۸۰۰ ترور سیاسی در خارج از اسرائیل مرتکب شده است. آقای برگمن در این کتاب همچنین مینویسد که اریل شارون نخست وزیر سابق اسرائیل دستور داد که یک هواپیمای غیر نظامی را که ۳۰ نفر از فلسطینیان را که در کشتار در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا توسط نیروهای فالانژ-فاشیستی لبنان در ۱۹۸۳ مجروح شده بودند، را حمل میکرد سرنگون شود، چون تصور میکرد که مرحوم یاسر عرفات رهبر فلسطینیان نیز در همان هواپیما میباشد. این دستور در آخرین لحظه لغو شد، چون روشن شد که مرحوم عرفات در آن هواپیما نبود.

برای کسانی که به برنامه هسته‌ای ایران بر اساس دانش و با نظری واقع بینانه نگاه میکردند و میکنند، دلیل توقف برنامه پژوهشی جمهوری اسلامی برای تولید احتمالی‌ سلاح هسته‌ای کاملا روشن است. آن برنامه نتیجه جنگ عراق بود که در طول آن نه تنها عراق بی‌ رحمانه ایران و حتی شهروندان کرد خودرا با سلاح‌های شیمیائی مورد حمله قرار کرد و مرتکب جنایات جنگی شد، بلکه همانطور که گزارش‌های اژانس پس از جنگ کویت درباره برنامه هسته‌ای عراق نشان داد، آن رژیم فاصله بسیار کوتاهی تا تولید سلاح هسته‌ای داشت. برنامه هسته‌ای پژوهشی جمهوری اسلامی واکنش به آن حقایق بود. ولی‌ وقتی‌ رژیم صدام حسین در بهار سال ۲۰۰۳ سرنگون شد، دلیل وجودی آن برنامه، که به گمان نگارنده کاملا دفاعی بود، نیز از میان رفت، و به همین دلیل متوقف شد. همین نگرانی‌ از برنامه هسته‌ای عراق بود که محمد رضا شاه را وادار نمود که در سال ۱۹۷۵ اعلام کند که ایران بزودی سلاح هسته‌ای خواهد ساخت.

تمام داستان سرایی‌های اپوزیسیون قلابی -- اپوزیسیون حامی‌ تحریم‌های اقتصادی، جنگ نظامی و تجزیه طلبی -- درباره "جاه طلبی" جمهوری اسلامی افسانه‌ای بیش نیست. چهار سال بعد از برآورد ملی‌ اطلاعاتی‌ آمریکا در سال ۲۰۰۷ که توقف آن برنامه را اعلام کرده بود، اپوزیسیون قلابی بیانیه‌ای با امضای ۱۸۰ نفر و با سرکردگی یکی‌ از کسانی که در دنباله این مقاله مواضع او مرور میشوند، به دروغ اعلام کرد که "استفاده نظامی جمهوری اسلامی از تکنولوژی هسته‌ای به مرحله تعین کننده‌ای رسیده است." ظاهرا این جماعت اطلاعاتی‌ بیشتر از هفده سازمان اطلاعاتی‌ آمریکا داشتند.

ترور مرحوم فخریزاده واکنش بسیار بزرگی‌ را در جهان بر انگیخت و تبدیل به موضوع اول جهان شد. هموطنان نیز طبیعتا واکنش نشان دادند. بجز اپوزیسیون قلابی ( ترامپیست ها و نتانیاهوئیست ها) ، تمامی آنچه که نگارنده در شبکه‌های اجتماعی، وبسایت ها، و وسایل دیگر ارتباط جمعی‌ مشاهده نمود، محکومیت این ترور به دلایل مختلف بود. برخی‌ حتی درباره دانش و تخصص دکتر فخریزاده به اظهار نظر‌های عجیبی‌ پرداختند، که مورد بحث قرار میگیرند. موضوع این مقاله واکنش اپوزیسیون خارج از کشور است.

دانش و تخصص فخریزاده و اپوزیسیون

مرحوم فخریزاده، که سرتیپ سپاه هم بود، دارای دکتری در فیزیک هسته‌ای با تخصص در تشعشات کیوانی Cosmic Rays بود، ولی‌ از زمان آغاز کار خود در دانشگاه امام حسین که وابسته به سپاه میباشد، پژوهش خود درباره مسائل هسته‌ای را آغاز کرد. خود این موضوع باعث اظهار نظر‌های عجیب، اکثرا به دلیل عدم اطلاع و یا از روی غرض ورزی ، آنهم توسط کسانی شد که تا روز ترور حتی یکبار هم نام ایشان را نشنیده بودند. به دو نمونه توجه کنید.

فردی که تا زمانی‌ که در ایران بود از اصلاح طلبان پروژه‌های نان و آب دار میگرفت؛ وقتی‌ وارد آمریکا شد تا مدتی‌ "یاداشت‌های نیویورکی" مینوشت و ژست ضد امپریالیستی میگرفت، و بنیاد علوی با سفارش دو نفر به یکی از کالج ها برای یک سال حقوق او را پرداخت کرد تا زبان فارسی درس دهد، و یک فلوشیپ هم برای چند ماهی در دانشگاه پرینستون با همین شیوه ها برای خود دست و پا کرد و سپس در همه مصاحبه ها خود را "پروفسور دانشگاه پرینستون" می نامید، ولی‌ پس از خشکیدن این منابع مالی وابسته به جمهوری اسلامی به اپوزیسیون قلابی پیوست و اعلام کرد، "اگر نتوان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، چاره‌ای بجز تجزیه آن نیست،" و "کوچک [ایران تجزیه شده] زیبا است،" ادعا نمود که افرادی مانند دکتر فخریزاده "دانشمند" نیستند، بلکه "تکنیسین" هستند. چرا؟

چون به زعم این جناب فیزیک هسته‌ای تمام مسائل را در دهه ۱۹۳۰ حل کرده است. این جناب ظاهرا فکر می‌کند که غنی سازی اورانیوم و مصرف آن چه در راکتور ها، و یا در تولید سلاح هسته‌ای -- هرکدام که مرحوم فخریزاده بر روی آن کار میکرد -- فقط شامل فیزیک شکست هسته‌ای اورانیوم ۲۳۵ میشود که دانش آن در سالهای پایانی دهه ۱۹۳۰ شناخته شد. این جناب، با "دانش" عظیم خود مساله را به فیزیک دبیرستان تقلیل داد، و بخود اجازه اظهار نظر آنهم در مصاحبه با یک رادیو معتبر داد. اگر مصاحبه کننده درباره این موضوع دانشی داشت، حتما به این جناب میخندید. این جناب صدها ادعای خلاف واقع در این سال ها به عنوان «جامعه شناس» به خورد عده ای داده است.

ساختن سانتریفیوژ با توان چرخش بسیار بالا، صد‌ها هزار دور در دقیقه یا بیشتر، برای غنی سازی نیاز به علم مواد دارد تا ماده‌ای را برای ساخت بدنه سانتریفیوژ درست کند که نیروی گریز از مرکز عظیم آن بدنه سانتریفیوز را نشکند و منفجر نکند. این علم هنوز در حال توسعه در سراسر جهان است. ویروس استاکسنت Stuxnet که اسرائیل و آمریکا آنرا در سال ۲۰۱۰ در تأسیسات نطنز جاگذاری کرده بودند، بر همین اساس کار میکرد. آن ویروس سانتریفیوژ‌ها را "فریب" میداد تا بسیار سریعتر از حد مجاز بچرخند و در نتیجه منفجر میشدند.

علاوه بر آن، جدا سازی مخلوط‌های گازی در سانتریفیوژ‌ها که در غنی ساز اورانیوم بکار برده میشود، به دلیل غلظت بسیار پایین اورانیوم ۲۳۵ -- هفت اتم از هر هزار اتم -- کاری است بسیار دشوار که یک موضوع تحقیقاتی‌ کنونی است. نگارنده ۲۵ سال است که درباره جدا سازی اینگونه مخلوط ها، و همچنین علم مواد برای وسایلی نظیر سانتریفیوژ‌ها دارای برنامه پژوهشی گسترده‌ای در دانشگاه خود بوده است، که علاوه بر پژوهش و انتشار نتایج در مجلات علمی معتبر، و همچنین انتشار یک کتاب دو جلدی درباره آن، هرسال آنها را در کلاس‌های دوره دکتری تدریس می‌کند. این موضوع‌ها براستی پیچیده هستند و هنوز حل نشدند.

اگر فرض کنیم که مرحوم فخریزاده بر روی تولید سلاح هسته‌ای کار میکرد، باید دو موضوع مهم را از یکدیگر تفکیک کرد. یکی‌ از آنها بمب اتمی‌ است، و دیگری کلاهک اتمی‌ است. طراحی‌ کلاهک هسته‌ای که بتوان آنرا در بالای موشک‌های ایران نصب نمود، کاری است بس دشوار، که بیشتر کارشناسان معتقدند جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۳، زمان توقف برنامه پژوهشی، هنوز به آنجا نرسیده بود.

برخی‌ نیز می‌گویند، اگر مرحوم فخریزاده دانشمند بود، پس چرا مقاله علمی‌ منتشر نمیکرد. دلیل آن کاملا روشن است. ایشان کار پژوهشی محرمانه میکرد. در خود آمریکا نیز بسیاری کارهای پژوهشی محرمانه انجام میدهند و قادر به انتشار نتایج آن نیستند. علاوه بر آن، یکبار که عضوی از آن تیم پژوهشی خلاصه‌ای از کار علمی‌ خود را در یک کنفرانس بین المللی منتشر کرده بود، ترور شد. این شخص مرحوم داریوش رضایی نژاد بود که بعنوان دانشجوی رشته کارشناسی ارشد برق فیوزی را اختراع کرده بود با ولتاز بالا که هم در سلاح هسته‌ای و هم در راکتور‌ها کاربرد دارد. ایشان روز ۱ مرداد ۱۳۹۰ در تهران ترور شد.

چون فرض غیر ممکن غیر ممکن نیست، فرض کنیم که مرحوم فخریزاده حتی دیپلم دبیرستان هم نداشت، چه رسد به دکتری در فیزیک. وقتی‌ برای ۱۵ سال سازمان‌های اطلاعاتی‌ غرب و اسرائیل، اژانس بین المللی انرژی هسته ای، و کارشناسان امریکایی برنامه هسته‌ای ایران ایشان را چهره کلیدی آن برنامه میدانستند، بطوریکه یک مکالمه تلفنی ایشان سازمان‌های اطلاعاتی‌ آمریکا را به این نتیجه رساند که برنامه پژوهشی جمهوری اسلامی برای تولید سلاح هسته‌ای متوقف شده است، چه اهمیتی دارد که آنهایی که نام ایشان را حتی تا چند روز پیش نشنیده بودند شکر پراکنی کنند؟ چه اهمیتی دارد که "استاد سابق دانشگاه پرینستون" [!] ایشان را "تکنیسین" بنامد، و یا سردبیر سابق یک روزنامه ابکی تهران که به لطف آقای کروبی در محافل قدرت میچرخید، ولی‌ وارد آمریکا که شد انقلابی‌ دو اتشه شد، با عجله یک ویدئوی ابکی درست کند که راجع به دانش مرحوم فخریزاده "افشا گری" کند، و یا فعال دانشجویی سابق حامی‌ مداخله به اصطلاح بشر دوستانه و مروج و مشوق "همسوی شدن اپوزیسیون" با دولت جنگ طلب جرج بوش پسر محکوم نکردن تروریسم اسرائیل در کشتن مرحوم فخریزاده را با هزار جور استدلالات ابکی "توجیه" کند؟

واکنش جهان

اکثریت بزرگ کشور‌های جهان، و حتی متحدان آمریکا و اسرائیل، ترور مرحوم فخریزاده را محکوم کردند. اتحادیه اروپا و آقای جان برنن مدیر سابق سازمان سیا آنرا جنایت نامیدند. خانم اگنس کلمرد، گزارشگر ویژه سازمان ملل برای اعدام‌های فراقانونی آنرا محکوم کرد، همانطور که چند سناتور امریکایی نیز این کار را کردند. اکثریت قریب به اتفاق رسانه‌های آمریکا، بجز آنهایی که به راست افراطی و فاشیستی تعلق دارند نیز آنرا محکوم کردند. کشور‌های عرب خلیج فارس نیز، دستکم به صورت رسمی‌، این ترور را محکوم کردند، کاری که ترکیه، پاکستان، عراق، افغانستان، و حتی اردن نیز انجام داد. حتی عربستان سعودی، دشمن ایران، نیز در بیانیه‌ای اعلام کرد که " از دست رفتن یک دانشمند مسلمان خسارتی برای جهان اسلام است."

موضوع بحث این نیست که مرحوم فخریزاده انسان خوب و یا بدی بود، و یا رژیم تهران خوب و یا بد است. نگارنده بجز اطلاعات درباره نقش مرحوم فخریزاده در برنامه هسته‌ای هیچگونه شناختی‌ از ایشان ندارد، و در عین حال نیازی به یادآوری آنچه که حاکمیت در تهران بر سر مردم و حقوق آنها در ۴۰ سال گذشته آورده نیست، چرا که همه ایرانیان این حقایق را میدانند. موضوع این است که جهان را جنگل فرض کردن که در آن هرجنایتی میتوان مرتکب شد، فردی را ترور کردن، و بعد با استاندارد‌های دوگانه مشمئز کننده از بقیه انتظار رفتار درست و جلوگیری از ترور داشتن جهان را به لبه پرتگاه جنگی بزرگ میبرد که به سود هیچ کشوری، حتی خود اسرائیل در دراز مدت، نیست.

واکنش اپوزیسیون: تروریسم خوب و تروریسم بد

اپوزیسیون واقعی‌ خارج از کشور ترور مرحوم فخریزاده را محکوم نمود. ولی‌ حکایت بقیه متفاوت است. به دو نمونه توجه کنید:

رسانه‌های اسرائیل همه می‌گویند که موساد عملیات را انجام داده، و یک مقام اسراییلی به روزنامه نیویورک تایمز گفت، "جهان باید از ما تشکر کند که فخریزاده را کشتیم." نیویورک تایمز همچنین از سه مقام امریکایی نقل قول نمود که گفته بودند اسرائیل این عملیات را انجام داده است. با این وجود آقائی که سابقا چپگرا بوده اصرار دارد که احتمال اینکه خود جمهوری اسلامی مرحوم فخریزاده را ترور کرده باشد را نباید از نظر دور داشت. مخالفت با جمهوری اسلامی کاملا مشروع و برحق است، ولی‌ اگر این مخالفت آنچنان شد که چشمان ما را بر حقیقت بست، دیگر به همانجایی می‌‌افتیم که راست افراطی ایران در داخل کشور افتاده است: گفتن هر چیزی برای زدن طرف مقابل مباح است.

آن فعال سابق دانشجویی که از زمان ورود به آمریکا همسو با جناح راست افراطی آمریکا بوده، و نویسنده اصلی‌ آن بیانیه کذایی سال ۲۰۱۱ بود که در آن به دروغ اعلام شده بود، "استفاده نظامی جمهوری اسلامی از تکنولوژی هسته‌ای به مرحله تعین کننده‌ای رسیده است،" انهم در حالیکه هم چهار سال قبل از آن و هم در همان سال ۲۰۱۱ سازمان‌های اطلاعاتی‌ آمریکا اعلام کرده بودند که برنامه پژوهشی جمهوری اسلامی برای کاربرد نظامی برنامه هسته‌ای در سال ۲۰۰۳ به پایان رسیده بود، میکوشد که محکوم نکردن ترور مرحوم فخریزاده را با این ادعا‌ که او از مدیران "پروژه ضد ملی‌ هسته ای" است؛ این ادعا که محکوم کردن آن ترور بر اساس نفی تروریسم و خشونت "انتزأعی و ساده اندیشانه" است، و "اطلاق اینکه چه عملی‌ تروریستی محسوب میشود در دنیای سیاست و عرصه‌های نظامی و راهبردی دنیا مقوله پیچیده ایست" به خیال خود "توجیه" کند. این ادعاها نیز بخشی از پروژه او تحت عنوان "همسویی با آمریکا" است، ولی‌ ورشکستگی سیاسی او به حدی رسیده که "همسویی" او به اسرائیل نیز گسترش پیدا کرده است.

مستقل از اینکه پروژه هسته‌ای ملی‌ و یا ضد ملی‌ است -- و بحث درباره آن گسترده است -- اصولا فردی که بیانیه مملوّ از دروغ برای تحریک مینویسد؛ از مداخله به اصطلاح بشر دوستانه در لیبی‌ که آن کشور را ویران نمود حمایت می‌کند و خواهان همان اقدام در سوریه میشود [لابد با این امید که در نهایت به ایران برسد]؛ فردی که از تحریم‌های کمرشکن اقتصادی علیه مردم، آنهم در حالیکه در واشنگتن زندگی‌ راحتی‌ دارد، به مثابه "عمل جراحی برای سرطان" حمایت می‌کند، و فردی که خواهان "همسو شدن" با سیاست‌های جنگ طلبانه جرج بوش پسر میشود، نه میتواند یک فرد ملی‌ باشد، و نه اصولا دارای صلاحیت است که درباره امور ملی‌ داد سخن دهد.

این ادعا که در دنیای پیچیده کنونی تصمیم گرفتن برای اینکه چه عملی‌ تروریستی است نیز بی‌ اساس است، بخصوص از طرف چنین فردی. این همان شخصی‌ است که از همه نیروهایی که در لیبی‌ می‌جنگیدند، که روشن بود و شد که تروریست بودند، فقط به این دلیل که ضد مرحوم معمر قذافی بودند، بدون تردید حمایت کرد و خواهان مداخله به اصطلاح بشر دوستانه شد، و نیروهای تروریستی که در سوریه می‌جنگیدند را که حتی خود امریکایی‌ها به تروریست بودن آنها اعتراف کردند، باز هم بدون هیچ تردیدی مورد حمایت قرار داد، ولی‌ حال تردید دارد که اقدامات اسرائیل در ایران تروریستی باشد و اگر فردی چنین فکر کند "ساده اندیشی" کرده است.

کلام پایانی

اصولا، همانطور که بیشتر تحلیلگران و کارشناسان گفته ا‌ند، ترور مرحوم فخریزاده برای ضربه زدن به برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی نبود. برنامه پژوهش برای تولید سلاح هسته ای، اگر هم وجود داشت، در سال ۲۰۰۳ متوقف شد، و بر خلاف ادعای طرفدار "همسویی" با آمریکا و اسرائیل بخش نظامی دیگر ندارد. قتل مرحوم فخریزاده برای جلوگیری از مذاکرات بین جمهوری اسلامی و دولت در حال شکل گرفتن آقای بایدن، و یا دستکم مشکل کردن هرچه بیشتر آن است. اپوزیسیون قلابی نیز به همین دلیل خوشحال است.

تمامی دنیا، بجز آمریکا، اسرائیل، و عربستان تعریف واحدی از تروریسم دارند، و به همین دلیل ترور مرحوم فخریزاده را محکوم کردند و جنایت نامیدند. اگر آنطور که اپوزیسیون قلابی ادعا می‌کند ایشان جرمی‌ علیه مردم مرتکب شده بود، باید در اولین زمان ممکن در دادگاه محاکمه میشد، تا هم مردم بدانند ایشان چه کرده بود، و هم ایشان از خود دفاع کند. ولی‌ سرتیپ سپاه بودن، و یا در پروژه هسته‌ای جمهوری اسلامی، حتی اگر برای ساخت اسلحه هسته‌ای بود، شرکت داشتن، به خودی خود جرم نیست. همه افسران سپاه در فساد و سرکوب شرکت نداشته و ندارند، کما اینکه اکثریت بزرگ افسران ارتش شاهنشاهی هم مردان شریف و میهندوستی بودند. ورنر هایزنبرگ، فیزیکدان نابغه قرن بیستم، پدر مکانیک کوانتمی، و برنده جایزه نوبل هم در پروژه هسته‌ای آلمان نازی شرکت داشت، ولی‌ احدئ او را نازی ننامید و به خیانت متهم نکرد، و بعد از جنگ جهانی دوم تا پایان عمر خود در سال در ۱۹۷۰ از نهایت احترام درمیان فیزیکدانان برخوردار بود.

تروریسم پیچیده نیست. در حقیقت آنهایی که آنرا به "تروریسم خوب" و "تروریسم بد " تقسیم میکنند، آنرا پیچیده میکنند. به زعم اینها تروریسم خوب انی‌ است که آمریکا و متحدان علیه دشمنان خود مرتکب میشوند. عربستان سعودی، پدر ایدلوژیک و مالی‌ تمامی تروریست‌های به اصطلاح اسلامی، قطر را متهم به حمایت از تروریسم می‌کند، ولی‌ در همان حال قاتلان را برای ترور مرحوم جمال خاشقجی به استانبول میفرستد. ولی‌ اپوزیسیون قلابی نمیتواند این را تروریسم بنامد، چون در این صورت همسویی با آمریکا و متحدان معنی‌ ندارد. تروریسم بد انی‌ است که مسلمانان مرتکب میشوند، و در نتیجه گور پدر معیار‌های یگانه برای تروریسم. اپوزیسیون قلابی به جایی رسیده که ساکنان دیوانه خانه هم برای آنان نسخه پیچی می کنند، هر روز هر منتقد اسرائیل را به اسرائیل ستیزی متهم میکنند، و خواهان اخراج منتقدان از آمریکا میشوند.

تازه ما ایرانیان با این اپوزیسیون انتظار رسیدن به جمهوری دموکراتیک هم داریم. کلام حسین (ع) گویای حال این اپوزیسیون است: "اگر ایمان ندارید، دستکم آزاده باشید."

صفحه فیسبوک نگارنده

https://www.facebook.com/profile.php?id=100007516907764



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy