تقدیم به همشهریان عزیزم و همهی هم نسلانم،
امروز اتفاقی لینک موزیک متن سریال میشل استروگف را در صفحهی فیسبوک دوستی دیدم، میشل استروگف سریالی محصول ایتالیا و فرانسه و آلمان، که بر اساس داستانی از نویسندهی بزرگ فرانسوی ژول ورن ساخته شد و در دوران تین ایجری من، اواسط دههی ۵۰ از تلویزیون ملی ایران پخش میشد. سریع بر روی لینک کلیک کردم و گوش دادم، موزیک
همچون نوای تاریخی دلنشین بر روح و جانم نشست.
و روزهایی در خاطرم تصویر شد که تند و تند درس و مشقها را مینوشتم که بتوانم سریال را با خواهران کوچکترم ببینم.
مرا به آن سالها و سالهای دورتر برد. بیاد شهرم افتادم و آن روزهای شیرین و بیادماندنی. بیاد دوران دبیرستان و دوستانم. نتوانستم راحت از خاطراتم و شهرم و موزیک زیبای نوستالژیک سریال بگذرم. چنین مواقعی باید احساسم را بنویسم تا آرام بگیرم.
اما چون دوست داشتم موزیک زیبای فیلم هم همراه خاطراتم باشد به سراغ عکسها رفتم و خاطراتم را با تصاویر و موزیک زنده کردم و این کلیپ را تهیه کردم. کلیپ را به خواهران و برادرانم، به دوستانم در مسجدسلیمان، به همشهریانم و همهی نسلانم که خاطراتی مشترک داریم تقدیم میکنم.
این سریال و سریالهای دیگر امریکایی و اروپایی که در دهه پنجاه از تلویزیون ملی ایران پخش میشد عمدتا همزمان با پخش آنها در کشور تولید کننده بود که این نشان از درک مسئولین فرهنگی وقت داشت که ما را همزمان با آخرین دست آوردهای هنری جهان مدرن آگاه میکردند،
اما فکر نمیکنم که مخالفان در آن زمان به این موضوع مهم توجه میکردند و فقط انتقاد میکردند. بعدها وقتی پس از انقلابی که علیه خرد وتمدن کردیم و من هم چون میلیونها ایرانی مجبور به ترک میهنم و تبعیدی ناخواسته شدم، در آلمان که سالیان بعد این سریالها و یا آثاری دیگر را پخش میکرد و یا نمایش میداد، متوجه شدم که رژیم در آن سالها تولیدات سینمایی، تاتر و هنر را اغلب همزمان با دنیای مدرن برای ما مردم تهیه میکرد، اما ما که مردم نبودیم، ما «امت» اسلامی بودیم که روشنفکر کمونیست مان هم مولایش علی بود و غرق در فرهنگ جهل شیعی بودیم و میخواستیم امام دیگری را به امامانمان اضافه کنیم تا روزگاری را تجربه کنیم که بشر به هنگام توحش و غارنشینی تجربه کرده بود. و اکنون ۴۱ سال است که تجربه میکنیم و این انقلاب شکوهمند جهل ادامه دارد...
به امید پیروزی خرد بر جهل
اختر قاسمی
کلن، ۱۵ فوریه ۲۰۲۰
متن کلیپ دوم: یک سال بعد
در سکوت شبی سرد زمستانی؛ گفتگوی من و شهرم (دکلمه)
اختر قاسمی، نزدیک به چهار دهه است که شهر و دیارم را ندیدهام و از آن دورم. دلم برای شهرم (مسجدسلیمان) و مردم مهربانش خیلی تنگ شده. تنها آرزویم دیدار دوبارهی شهر و دیارم است.
بارها خوابهای آشفته میبینم که در ایران هستم ولی نمیتوانم به شهرم سفر کنم. یا اینکه خواب شهرم را میبینم که خیلی شلوغ است و مردم فریاد میزنند و شبیه به جنگ است و یا خوابهای مشابه دیگر، بطوریکه بارها با صدای گریه خودم در خواب از خواب میپرم و متوجه میشوم که بالشم خیس اشک است ...
ترس و نگرانی که در هوشیاری یدک میکشم که نکنه هیچوقت دوباره شهرم را نبینم باعث میشود که انعکاسش را در خواب ببینم. بارها پیش آمده که وقتی به هلند نزد خانوادهام میروم ناخودآگاه به دوستانم میگویم میخواهم به اهواز بروم! و یا رفته بودم اهواز!
این نوع دلتنگی من گاهی برای برخی از دوستانم عجیب است. گرچه در بین نسل اول مهاجرت و تبعید و بخصوص در بین کسانی که همانند من هرگز به ایران سفر نکردند؛ این دلتنگی خیلی بیشتر است.
گاهی دلتنگیهایم را یا به شکل دلنوشته یا به شکل فیلم و یا شعر گونه ثبت میکنم. همانند کلیپ زیر که حاصل یکی از دلتنگیهای سال گذشتهی من در همین شبهای سرد زمستانی ست.
امشب هم در سکوت سرد هوای خانه، در شبی زمستانی بیاد شهرم، متن زیر را که نه نظم است و نه نثر، نوشتم و با شهرم گفتگو کردم و با صدای خودم ضبط کردم تا شهرم صدای مرا بشنود و بداند که چقدر دلتنگش هستم و به همهی همشهریانم و همهی تبعیدیان و همهی آنانی که دل در گرو میهنشان دارند تقدیم میکنم.
اختر قاسمی
۲۵ ژانویه ۲۰۲۱ کلن
پیام گوگوش به روحانی
روستایی در ایران که توالت ندارد!