آخرین نوشته آقای تاجزاده منتشر شده در هفتهنامه «صدا» شماره ۴۲ که نصیحت حکومت میکند و در نتیجهگیری هیچ مخاطب مشخصی ندارد نشان از سردرگمی غریبی میدهد که کسانی مثل آقای تاجزاده به آن گرقتار شدهاند. کسانی که نه قادر به حل شدن تماموکمال در حکومت ولاییاند و نه مانند بسیاری از اصلاحطلبان رنگارنگ سابق امید از اصلاح حکومت بریده، دل به نوالهای ناچیز از خوان یغما بستهاند. اصلاحطلبانی که به قبول نقش دوم مکمل در حکومت تن در دادهاند! کم نیستند این تعداد از اصلاحطلبان اصلاح شده.
اما دسته دوم کسانی هستند که در لباس ناصحان و هشداردهندگان به حکومت تلاش میکنند ضمن انتقاد از عملکرد رژیم از دایرهی او خارج نمیشوند و با گرفتن سپری از نصیحتگویی و خیرخواهی بر بالای سر و نشان دادن این که مستقل از هر جریان با انتقاداتی بر حکومت هنوز در درون دل در گروِ جمهوری اسلامی دارند و تمام تلاششان نجات این حکومت است و تداوم آن! با شعارهائی مانند ولی فقیه سلطنت کند نه حکومت، سپاه به کار سپاهیگری بپردازد نه سیاستگری و تجارت! بلکه بتوانند مانع از شکسته شدن آستانهی صبر مردم و سرازیرشدن میلیونها ایرانیِ بهجان آمده در طی این ۴۰ سال به خیابانها گردند. وضعیتی که نه از تاک نشان بماند نه از تاک نشان.
هراسی که در جزء جزء نوشتهی ایشان موج میزند. از طرح اولیهای سوریهای شدن تا این نوشته آخر که از قول آقای سحابی گفته میشود: «سرنوشت جمهوری اسلامی با سرنوشت ایران فعلاً بههم گره خورده است و سقوط اولی میتواند به سقوط دومی منجر شود. پس باید این مرحله را بگذرانیم تا سرنوشت این دو از هم جدا شود. بعد بحث عمومی کنیم که باید چه استراتژیای دنبال شود.» اما آقای تاجزاده با وجودیکه خوب میداند که دیگر مرحلهای برای گذر جمهوری اسلامی نمانده است. طعم شیرین قدرت، ثروت و بلامنازع بودن زیر دندان شخص آقای خامنهای، لذت قدرت برای نظامیان سپاهی همیشه در غارت و سرکوب که جای مردم همیشه در صحنه را گرفتهاند چنان سکرآور و جادویی است که آنها هرگز اجازه نخواهند داد خللی در این قدرت سرکوب ایجاد شود. حکومتیانی که بههیچوجه حاصر نخواهند بود تن به عقبنشینی از سنگرهایی بدهند که گامبهگام متأسفانه در بسیاری از مواقع از حمایت اصلاحطلبان نیز برخوردار بودهاند ،عقب بنشینند و تن به حداقل آزادیهای دموکراتیک بدهند.
امروز کار حکومت به جایی رسیده که طفل سبق خوان هم میداند برای جمهوری اسلامی هیچ چیزی مهمتر از تداوم حکومت نیست! «حفظ نظام از اوجب واجبات است!» تمام تلاش حکومت اسلامی سرکوب است برای استمرار.
اما چرا آقای تاجزاده با علم بر چنین ساختار قدرت و دیدن این همه بگیرو ببندها، شکنجه و زندان، اعدامهای گسترده سیاسی دل به گفته آقای سحابی بسته منتظر عبور حکومت از این مرحله است؟ از نظر من جواب روشن است! شما هیچگاه به مردم مخالف حکومت و مبارزات آنها دل نبسته وهیچ اعتقادی به جنبش تودهای ندارید. چرا که جز حاکمیت و نیروهای خود کسی دیگر را بهحساب نمیآورید.
حال آنکه مردم بهخصوص جوانان در اعتراضات اخیر نشان دادهاند برای رسیدن به آمالشان و زندگی در فضای آزاد، امیدبخش و شاد جوانی، حاضر به آمدن در میداناند و رهبران خود را نیز از دل خویش بیرون خواهند داد. بخش وسیع جامعه نه تنها از حکومت بریدهاند بلکه همراه این گسست نفرت را هم جایگزین آن کردهاند! نفرت از رژیمی که کوچکترین حقی برای مردم قائل نیست، فکرهای مالیخولیائی ولی فقیه و سپاه فراتر از خواست و نیاز مردم عمل میکند! چرا که تماماً به فساد قدرت آلوده شدهاند.
این حجم وسیع و گستردهی اعتراضات، این همه دستگیریهای روزانه، اعدامهای شتابزده نشان از روح اجتماعی است که آرام آرام سر بر میآورد. آقای تاجزاده میتوان معترضان یک ملت را به گلوله بست و کشت، اما نمیتوان روح زندهشده یک ملت را بهتمامی زندان کرد و از بین برد. به هر حال جایی باید نقطه پایان نهاده شود. هرگز نقطه پایان برای ملتها نیست!
بهعنوان یک مبارز سیاسی از شما میپرسم چه میزان به این پاراگراف آخر نوشته خود باور دارید؟ آیا فکر نمیکنید چنین آدرسهای آشفته با تهماندهی همان خوشبینیهای سابقتان که تلاش برای اصلاح و تغییر در رفتار رهبری را دنبال میکرد و هنوز نشان میدهد که دنبال میکنید باعث گمراهی و خلل در صف مبارزان و مخالفان رژیم نمیگردید؟
آیا به آنچه نوشتهاید اعتقاد دارید؟ آیا ممکن اسـت که مستبدی چون آقای خامنهای حتی لحظهای منافع کشور را بر خودخواهی خداگونهی خود ترجیح دهد؟ دست از لجاجت ناشی از بیمسئولیتی وعدم پاسخگوئی در برابر مردم بردارد و طبق خواست شما «صداوسیما ملی شود و یکصدا نباشد؛ نظامیان به پادگانها برگردند؛ دستگاه قضا مستقل شود و از همه مهمتر آزادی اندیشه و بیان و قلم و اطلاعرسانی و مطبوعات و همینطور آزادی انتخابات تأمین و نظارت استصوابی لغو شود تا حاکمیت ملی و ملت معنا یابد»؟
جناب تاجزاده چرا نمیتوانید با معترضان رژیم یکدل گردید؟ شما که ادعا دارید چو بید بر سر ایمان خویش میلرزید! آیا در وفاداری به این ایمان است که دل از حکومتی چنین فاسد برنمیکنید، یا ترس بهقول خودتان بدتر شدن اوضاع از اینکه هست مانع میگردد؟
من نمیگویم که چون آرش جان در کمان بگزارید که این نه کاریست آسان که من و شما قادر به آن باشیم. اما قادرید که مانند صدها مبارز سیاسی مانند نوریزادها بهتمامی رخت آلودهشده به چرکآب حکومت اسلامی از تن بر کشید. بنویسید تمامی حقیقت را و اینکه امیدی به این حکومت ایران و ایرانی بر باد ده، نیست! یا اینکه سکوت کنید!
دولادولا شترسواری ممکن نیست. نمیشود با دست پس زد و با پا پیش کشید.
شما هرگز نه این نسل جوان را با تمام مشکلات و نارساییهایش در میدان دیدید و نه هرگز قدمی جهت نزدیکی به مخالفان جدی حاکمیت برداشتید. اپوزیسیون خارج از کشور که جای خود دارد. شما همان اصلاحطلبی هستید که هنوز بهتمامی اعتقاد خود به کوتاه آمدن، رژیم را از کف نداده و هیچ نیرویی جز خود و طرفداران اسماً اصولگرا رسماً تمامیتخواه، مجموعهای از آتشبهاختیاران و نیروهای سرکوب و ذوبشده در ولایت، نمیبینید!
این انتقاد از عملکرد ولایت نیز چیزی را حل نمیکند چرا که مردم ده بار بیشتر و روشنتر این انتقادها را بیان میکنند. شما متأسفانه بهعنوان کسی که میخواهید نشان دهید غمخوارمردم و آینده ایران هستید اما تمام این نوشته نشان دلمشغولی شماست نسبت به از کف رفتن حکومت اسلامی و خارج شدن مهار کنترل از دست حکومت!
بهراستی مردم چگونه باید در مقابل این رژیم که حاضر به هیچ عقبنشینی نیست بایستند؟ آیا نرخ ایستادن و درگیری هزینهاش بیشتر از این وضغیت جهنمی و مرگ تدریجی یک ملت است؟
خوب میدانید گفتههای خانم فائزه رفسنجائی بازتاب واقعی افکارعمومی است او شهامت ابرازش را داشت! شما نه! از این روست که میگویم: «ناراضی از امروزید! نگران ازآینده حکومت! ترسان از برآمد مردم»!
ابوالفضل محققی
کودتا در برمه / میانمار و جورج اورول، محمود دلخواسته
هواپیمای اوکراینی ۳، رضا فرمند