طبق معمولِ هرسال به مناسبتِ سالگردِ انقلاب اسلامی مطالب بسیاری از سوی ایرانیان پیرامون انقلاب و چرایی آن به قلم کشیده میشود. که از کنار بعضی از آنها بهراحتی نمیتوان گذشت. ازجملۀ این نوشتهها، نوشته مهرداد درویش پور تحت عنوان «یادداشتی درباره تاریخ شکست خوردگان صدای سوم در انقلاب ایران!» است.
وی نوشته خود را چنین آغاز کرده که: «شاید زمان آن رسیده باشد که در آستانه انقلاب ایران و فجایع برخاسته از حکومت اسلامی خوشبینیهای مرسوم را به کنار نهاده و از خود بپرسیم چرا از انقلاب مشروطه تا به امروز خیزشهای اجتماعی برای دستیابی به دمکراسی و عدالت در ایران همواره با شکست روبرو شدهاند؟ چرا هر بار بهرغم جان فشانیها و تلاشهای پر رنگ صدای سوم متمایل به دمکراسی و عدالت اجتماعی و چالشگر دو نهاد سلطنت و روحانیت، گاه بدست یکی و گاه توسط هردو سرکوب شده و به حاشیه رانده شدهاند؟»
و چنین ادامه میدهد که: «نخست بار انقلاب دمکراتیک و ضد استعماری شکوهمند جنبش مشروطه با کودتای رضا شاه و پشتیبانی انگلیس و سازش روحانیت و رضا شاه در تدوین قانون اساسی دوران پهلوی اول رقم خورد. این درحالی بود که دسته دسته از روشنفکران چپ، سکولار، لیبرال و ملی سرکوب شده و ... بار دیگر صدای سوم در جنبشهای مردمی، کارگری و نهضت ملی کردن نفت از سال ۲۰ تا ۳۲ سرکوب شد و با کودتای سال ۳۲ که با پشتیبانی آمریکا و سازش دوباره نهاد سلطنت و روحانیت که حمایت کاشانی از کودتا نماد آن بود به طور قطعی شکست خورد.»
آقای مهرداد درویش پور مسئله اصلی در بررسی انقلاب اسلامی و جایگاه و کارنامه روشنفکری، موضوع حقانیت مبارزه با رژیم گذشته نیست. اینیک امر جانبی است. سئوال اساسی اینجاست که مبارزه با رژیم گذشته توسط طبقۀ درسخوانده و دانشگاه رفته و اهل فکر و اهل سیاست و بقول شما «صدای سوم» بر بستر کدام اندیشه و با استفاده از کدام سلاح باید صورت میگرفت؟
بر بستر اندیشههای رو به آینده و آیندهساز و با تکیهبر دستاوردهای هشتاد سال تجددمان و انقلاب مشروطه و نظمی که بر پایه آن آزادی را در جامعه نهادینه میکرد؟ یا بر بستر اندیشههای شرعی؟ و استقرار قوانین اسلامی؟ متأسفانه «صدای سوم» در عمل و در هنگامه انقلاب اسلامی دانسته، یا ندانسته راه شرعی را که دیر یا زود به استقرار قوانین دینی منجر میشد، برگزید.
البته انتظاری غیرازاین هم نمیشد داشت! روشنفکرانی که بهترینشان از انقلاب مشروطه و انقلاب تجدد ایران چیزی بیش از نام باقر خان و ستارخان نمیدانستند و کانون نویسندگانش به قول یکی از گزارشگران «ده شب شعر»؛ ترکیبی از استالینیستها و مائوئیستها و طرفداران انورخوجه بود و ریاست شخص آزادیخواه و محقق و نویسنده تاریخ مشروطه ایران، فریدون آدمیت، را بر کانونش حتا دو ساعت هم تحمل نیاورد، روشنفکرانی که شعارشان «رد تئوری بقا» و «مرگ بر تئوری، زندهباد عمل» بود و از ادبیات دوران مشروطه چیزِ درخوری هم نخوانده بودند، مشروطه را گاه معادل مشروط و گاه همان نظام سلطنت و سلطنتطلبی میدانستند چه انتظاری میشد داشت جز آن مسیری که برگزیدند! مسیری که پشت به آینده و رو به تحجر و دوران دایناسورها بود.
آقای درویش پور پرسش اساسی اینجاست که آیا برای رسیدن به هدف، طبقه تحصیلکرده و دانشگاه دیده میتواند به هر وسیله متوسل و پرنسیبها را زیر پا بگذارد؟ مگر نه این است که روشنفکر در همه حال باید بر اصول و پرنسیبها بایستد حتی اگر در اقلیت محض باشد؟ آیا چون شاه "آزادیهای سیاسی" را سرکوب میکرد، «اهل فکر» و اهل سیاست میهنمان حق داشت با حمایت از انقلاب اسلامی و قرار گرفتن در کنار خمینی به مقابله با نظام پادشاهی برود؟
البته میدانم فهم این مسئله برای امثال شما بسیار سخت و دشوار است و بقول زندهیاد داریوش همایون؛ «پارهای اندیشهها را همگان از همان آغاز درنمییابند و... آثاری که به یکزبان نوشته میشوند همه در یکزمان برای همگان فهمیدنی نیستند.» آری متأسفانه روشنفکران ایران با اقداماتی که در دوران انقلاب از خود نشان دادند دانسته یا ندانسته تمامی دستاوردهای دوران هشتادساله مشروطه ایران را پیش پای شرعیت اسلام قربانی کردند و شرایطی را بر ایران و ایرانی حاکم کردند که امروز شاهد آن هستیم.
آقای درویش پور یادآوری چند اقدام از سوی نهادها و نمادهای روشنفکران موردنظر شما در روزهای انقلاب، نه از سر نکوهش، بلکه برای یادآوری و رفع این توهم و خیالپردازی از سوی کسانی است که هنوز هم بعد از گذشتِ چهل سال از نکبت رژیم اسلامی در پی پراکندن این مهملات هستند که گویا سرآمدان اهل فکر، علم، قلم و هنر ما ــ بقول شما صدای سوم ــ از زمان مشروطه تا انقلاب اسلامی در مسیری خلاف مسیر انقلاب اسلامی و ادامهدهندگان جنبش شکوهمند مشروطه بودند که به دست رضاشاه و محمد رضاشاه سرکوب شدند.
ــ در آبان ماه ۵۷ به ابتکار سازمان ملی دانشگاهیان! هفته همبستگی با انقلاب اعلام میشود، نهادهای روشنفکری، فرهنگی و کانونهای صنفی با انقلاب اعلام همبستگی میکنند. نمایندگان سازمان ملی دانشگاهیان!، وکلای دادگستری!، کانون نویسندگان!، محققان، مورخان، مدرسان، تشکلهای دانشجویی!، تشکیلات دانشآموزی!، کارگران صنعتی!، در زمین چمن دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخته و به رهبری آیتالله خمینی تبریک گفته و با وی و انقلاب اسلامی اعلام همبستگی میکنند. سر آمدن فکری ـ فرهنگی و دانشگاهی، در هفته همبستگی طبق گزارشی که از این روز در روزنامه اطلاعات چهارشنبه دهم آبان ماه ۱۳۵۷ درجشده است به سخنرانی و شعرخوانی پرداخته و با انقلاب اسلامی همبستگی خود را اعلام میکنند.
ــ در صفحه ۱۹۰کتاب «طلوع و غروب دولت موقت» اعلامیهای درجشده که از سوی کانون نویسندگان برای دانشجویان پیرو خط امام در رابطه با روز قدس، روز تظاهرات بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم بینالمللی به ندای امام خمینی پاسخ مثبت دادند.
«دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزه بیامان با امپریالیسم جهانی بهویژه امپریالیسم آمریکا، یکبار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت. اقدام شما در لحظهای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است نشان داده که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه درراه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضد امپریالیستی را قهرمانانه به دوش میکشد. هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران به نمایندگی از جانب کلیه اعضای این کانون وظیفه خود میداند که در این لحظات حساس به روح ضد امپریالیستی مبارزه مقدس شما درود بفرستد و آرزو کند که میهن ما در پرتو همبستگی و یکپارچگی همه نیروهای مترقی و ضد امپریالیست از سلطه جهان خواران بینالمللی رهایی یابد و آزادی و دموکراسی مبتنی بر حاکمیت توده ما که سنگ بنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگ جامعه است در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطه امپریالیسم خونخوار هرچه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند. ما از صمیم قلب امیدواریم همچنان که مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچه خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، این بار نیز قاطعیت موضع ضد امپریالیستی شما به یک مبارزه بیوقفه و آگاهانه در همه سطوح علیه امپریالیسم بینجامد.
دکتر باقر پرهام ـ دکتر غلامحسین ساعدی ـ احمد شاملو ـ دکتر اسماعیل خوئی ـ محسن یلفانی»
ــ آقای ناصر کاتوزیان ــ حقوقدان، استاد ممتاز دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران، وکیل دادگستری و قاضی دادگستری و کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامیِ، از سوی جبهه ملی ایران، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، جاما و جنبش مسلمان مبارز ــ در کتاب خود «زندگی من و...» مینویسد: ««برای مردم ایران، امام حسین (ع) مظهر شجاعت و ایثار و مقاومت است؛ بهواقع سیدالشهدا است. بالاترین درجۀ ظلم و شقاوت و لطیفترین رابطۀ بنده و معبود را در این حادثۀ غمبار انسانی میتوان دید. این است که تاسوعا و عاشورا مبدأ تحولات و جنبشهای اجتماعی نیز هست.» ... صبح زود ... همچون عاشقان واله بهسوی معبود شتافتم. در خیابان شریعتی، جمعیت همچون سیل خروشان بهطرف جنوب روان بود. مردم سر از پا نمیشناختند؛ تکبیرگویان میرفتند تا هرچه زودتر به میدان آزادی برسند. از چهارراه سیدخندان تا پیچ شمیران را با قدمهای بلند و سرعتی که در توانم بود طی کردم. در دروازه دولت به دستهای برخوردم که بیشتر دوستان و آشنایان در آن بودند. علیاصغر حاج سید جوادی، میناچی، لاهیجی و برادرم مرتضی و چند تن دیگر را به یاد میآورم. سراسر خیابان انقلاب، تا آنجا که چشم کار میکرد، از شرق و غرب پر از جمعیت بود و هر گروه به شیوۀ خود تظاهر میکردند؛ بعضی سینه میزدند یا شعرهای انقلابی میخواندند. ... راهپیمایی که تا ۵/۳ یا چهار بعدازظهر به درازا کشید، در صف یا پیادهرو خیابان، بیشتر استادان و وکلاء و قضات را دیدم که با چه اشتیاقی مردم را در جهاد بهسوی آزادی همراهی میکردند. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که بعدها در قانون اساسی آمد، از همین روز مایه گرفت.
ــ در رابطه با نیروهای موسوم به ملی ــ معروف به مصدقیها ــ که خود را حاملین اندیشه لیبرال و سوسیال لیبرال ایران میپندارند، کافی است بهعین «بشارتنامه جبهه ملی ایران» که به مناسبت ورود خمینی به تهران در ۴ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامه کیهان چاپ گردیده مراجعه کنیم تا فاصله ادعا با عمل روشن گردد.
«بشارتنامهی جبهه ملی ایران»
خمینی میآید، مردی که غریو شادی جهان آزادیخواهی را به عرش رسانده است و پشت دنیای ظلم و استبداد را به خاک، مردی که ندای مبارک رهایی ست و بانگ خوشآهنگ استقلال، مردی که نشانه آزادی انسان باایمان علیه فساد است و باطل و خفقان.
خمینی میآید، مردی که وجودش تجسم آرمانهای یک ملت تاریخی ست و تجسم آرزوهای همه ملل درهم کوفته جهان، مردی که هستیاش قانون آزادی ست و قانون دادخواهی و نافی همه قانونهای ضد مردمی، و حرکتش حرکت همه قانونهای نو، به سود ملتهای ستمدیده از استبداد و زور و قلدری.
خمینی میآید، مردی که به یمن همّتش و به جلال استقامتش و به شوکت حقپرستیاش، کاری گشوده شده نه در حد باور جهانیان و نه چنانکه بهآسانی بیان توان کرد.
اینک مردی میآید مردآسا، که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فروچکیده است. مردی که خاطرهی رنج یک ملت است و مژدهی رهایی همه ملتها از رنج، به یک قدیس، به یک معجزه، به یکدست از آستین غیب درآمده بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابرمرد زندهی تاریخ میآید. مردی که همه، عزم راسخ است و همه ارادهی پولادین. مردی چنین دوباره نمیآید. در تمام طول حیات انسان تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید. خورشیدی که امانت شرق است در نزد غرب.
حق این است که اینک، صدای هلهلهی ملتی را به گوش جهانی برسانیم و این بزرگ را چنانکه باید و شاید عزیز بداریم و تمام وجود خویشش را نگریستن کنیم و با این نگاه او را چنان بیابیم که از چشمزخم دشمنان به دور بماند.
خمینی که به خاطر ذات رهایی انسان میجنگد و به خاطر بازآفرینی معرفت و معنویت بشر به میدان آمده است سپاس نمیخواهد، تقدیر و تشویق نمیطلبد، ما تنها به خاطر رضای دل خویش عزیزش میداریم، به خاطر رضایت تاریخ، و به خاطر آنکه مردانی اینچنین، اگر باز پدید آیند، بدانند که با چه شوکتی میآیند و مردانی آنچنانکه رفتهاند، بدانند با چه خفتی میروند.
حفاظت و حراست جان خمینی به همت سربازان وطن به معنای تجدید میثاق مقدس میان سپاهیان میهن است و همهی خانوادههای ایشان، میثاق اجزای ملتی که به ضرب شلاق استعمار و استبداد اسیر پراکندگی شده بودند. بیابیم، خمینی را از فاصلهای که سلامتش را نیازارد ببینیم، تصویرش را در قلب خود حک کنیم و در تمام لحظههایی که احساس ناتوانی و ناپایداری میکنیم، شهامتش را، قدرتش را، استواری و سرسختیاش را و عملکرد شهامتش را به یاد بیاوریم و به نیروی انسان باتقوا ایمان بیاوریم.
بانظمی که اعجاب و تحسین همگان را برانگیزد و نشانی از فرهنگ متعالی ما باشد از ایشان استقبال کنیم.
سهشنبه سوم بهمن ۱۳۵۷ جبههی ملی ایران
ــ اعتراض زنان در روزهای اول بعد از پیروزی انقلاب در رابطه با انتخاب نوع پوشش از سوی بسیاری از گروههای «صدای سوم» جامعه اعتراض مشتی «فاحشه درباری» قلمداد شد.
ــ و آقای محمدعلی اسلامی ندوشن ــ شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ایرانی و دارای دکتری حقوق بینالملل از دانشکده حقوق دانشگاه سوربن فرانسه ــ نیز در مقالهای تحت عنوان «۱۹ و ۲۰ آذر در تهران» مینویسد:
در هوای پائیزی، بوی بهار بود. خیابان شاهرضا هرگز چنین روزهایی به خود ندیده بود که این دو روز دید.... سیل جمعیت در صف عظیمی که تمام پهنای خیابان را گرفته بود به جلو میآمد.
گروه زنها از همه شورانگیزتر بودند در چادر سیاه یا مقنعه سیاه که نه بقول عشقی «کفن» آنها بلکه نشانه زنده بودن آنها بود. قدم برمیداشتند بعضی بچه به بغل، نوای لطیف حزنآلود آنان میخواند:
ای خواهر،
فریادت را شنیدم
به سویت پر کشیدم
ای خواهر من.
برادر،
ای یار بیپناهان
پشتیبان ضعیفان
بردار من.
یا (خطاب به آیتالله خمینی):
تو نوری از خدائی
فریادی از دلهائی
.....
راحت مبارک باشد.
جانت سلامت باشد.
این صدا بهاندازهای گرم و گیرا بود که هیچ موسیقیای نمیتوانست با آن برابری کند. گاهی در میان آنها دخترکهای هفت و هشتساله با چادر سیاه دیده میشدند. همه آنان از کوچک و بزرگ، سیاهپوشانی بودند که بدنبال افق روشن میگشتند......
چقدر فرق بود میان آن روز و روزهایی که زنهای خودنما، جواهرها و سینههای برهنه، خود را در همین شاهرضا، در برابر چشم مردم مینهادند. چقدر فرق بود میان تربیتی که سازمانهای "پیشتاز" میخواستند به زنهای ایران بدهند و تربیتی که این زنهای راهپیما عرضه کردند.....
امسال نخستین بار، کربلا از گذشته به حال روی آورد. همان کسانی که در سالهای پیش زنجیر میزدند و نوحه میخواندند، امسال به آگاهی تاریخی دست یافتند و فاجعه کربلا را به آنچه در گردا گردشان میگذرد پیوند دادند. کربلا همان نبرد خیر و شر است در همه دورهها و در همه نقطهها حضورداشته، و یادبود واقعی آن آن میشود که مصداق آن را در دوران خود بجوئیم. ....
جناب درویش پور شما میتوانید از تیغ دروغ و خودفریبی قلم ساخته و با پرگویی پرده آزرم را دمادم بدرید و خود را به نمایش بگذارید. اما واقعیتها چیز دیگری است که گوشهای از این واقعیتها را در عمل و نظرِ مجموعۀ گروهای تشکیلدهنده «صدای سوم» شما نمودار ساختم. و اما گوشه دیگر واقعیت در برابر این نیرو و افکار و اعمالش اقدامات اصلاحی دوره دو پادشاه پهلوی است که بحث درباره آن اصلاحات و ماهیتِ ایرانسازِ آنها نه در این مطلب فشرده میگنجد و نه در ذهن خودفریب شما. اگر ما نسل انقلاب اندکی از عقل سلیم برخوردار باشیم و تنها به جایگاه نیمی از جمعیت ایران یعنی زنان در آن زمان بنگریم و با امروز ایران که حاصل دستپخت ماست قیاس کنیم آنگاه جز شرمساری و شرمندگی در پیشگاه ملت ایران چیزی برجای نخواهد ماند.
کارنامه نسل ما چه «اهل فکر» و چه اهل سیاست، در این مورد کارنامه ردی است! و مُهر قرمز روفوزه شد! بر پیشانی آن تا قرنها باقی خواهد ماند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [بنیاد داریوش همایون] منتشر شده است.