آیدا قجر - ایران وایر، شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹، «مهدی نریمانی»، از زندانیان مالی به خاطر نپرداختن «مهریه» همسرش، به دلیل عدم رسیدگی پزشکی، در زندان تهران بزرگ (فشافویه) جان خود را از دست داد. یکی از پرسنل بهداری زندان به «ایرانوایر» گفته است نریمانی به دلیل مسمومیت دارویی، وضعیت جسمانی نامناسبی پیدا کرد و به او داروی اشتباه خوراندند اما نبود لوازم و امکانات احیا باعث مرگ او شدند.
مسوولان «بیمارستان فیروزآبادی» در شهر ری به خانواده مهدی نریمانی گفتهاند او در حالی به بیمارستان منتقل شد که شوک و امکانات احیا هم دیگر پاسخگو نبودند. دلیل مرگ او به خانوادهاش، «اوور دوز» یا «خودکشی» اعلام شده است؛ مسالهای که خانوادهاش در گفتوگو با «ایرانوایر» آن را خندهدار میخوانند.
مهدی نریمانی نزدیک به چهار سال برای پرداخت مبلغی حدود ۲۵ میلیون تومان به عنوان مهریه، در حبس بود؛ زندانی که پسرخالهاش میگوید ملاقات هم نداشت.
۱۳ اسفند تولدش بود که ۳۰ ساله شد اما سه روز بعد جنازهاش را تحویل خانوادهاش دادند؛ پسر جوانی که همبندیها و خانوادهاش میگویند حتی لب به سیگار هم نمیزد و ورزشکار بود. او به خاطر مهریهای به مبلغ ۲۵ میلیون تومان، چهار سال حبس گذراند و در نهایت در زندان جان خود را از دست داد. نزدیکان او ادعای مقامات زندان و مسوولان بیمارستان را که میگویند مهدی خودکشی یا اوور دوز کرده است، باور ندارند.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
همبندیهای مهدی گفتهاند که صبح روز شنبه وضعیت جسمانی او وخیم شد و بالاخره با تلاش و اصرار دیگر زندانیان، به بیمارستان منتقلش کردند.
یکی از اعضای خانوادهاش به «ایرانوایر» گفت که این زندانی ساعت هشت صبح به بیمارستان فیروزآبادی رسیده اما دیگر کار از کار گذشته بود و هیچچیز نمیتوانست زندگی را به او بازگرداند.
ساعت حدود ۱۰ و۳۰ دقیقه صبح ۱۶ اسفند از بیمارستان با خواهر مهدی تماس میگیرند و به او خبر میدهند که برادرش جان خود را از دست داده است.
یکی از پرسنل بیمارستان که از آشنایان خانواده مهدی است، به آنها گفته است: «مرده مهدی را از زندان به بیمارستان آورده بودند؛ پنج دقیقه قبل از مرگ قطعی.»
مهدی تحصیلات عالی نداشت و به گفته پسرخالهاش «مصطفی»، بی کار بود. او چهار سال پیش پس از نزدیک به دو سال ازدواج، به خاطر به اجرا گذاشتن مهریه از طرف همسر سابقش، زندانی شد و سه ماه پس از دستگیری، مادرش را به خاطر سرطان معده از دست داد. پدر او هم ازدواج مجدد کرد.
مصطفی برای «ایرانوایر» گفت مهدی نریمانی کسی را برای پیگیری وضعیتش نداشت و سه سال پیش از مددکاران زندان خواسته بود که در تامین هزینه مهریه به او کمک کنند تا آزاد شود: «ما از دولت هم گله داریم که به او کمک نکرد. خانواده درجه یک مهدی هم پیگیر کارهایش نبودند. خاله مهدی بارها برای کسب رضایت همسر سابقش پیشقدم شد اما هیچکس رضایت نداد تا جنازه مهدی به ما برگشت. اگر مادرش زنده بود، اجازه نمیداد یک روز هم مهدی در زندان باشد.»
به گفته دو تن از اعضای خانواده مهدی نریمانی در گفتوگو با «ایرانوایر»، این زندانی هیچ بیماری زمینهای نداشت و همواره به آزاد شدن امیدوار بود. او مدام از مددکاران زندان پیگیر بود تا بلکه شرایط رهایی از حبس برایش مهیا شود. همبندیهایش میگویند او در زندان کارهای خدماتی میکرد تا پولی برای تامین معیشت در حبس به دست آورد.
یکی از اعضای خانوادهاش هم میگوید که او هر از گاهی مبلغی برای کمک به مهدی واریز میکرد. پیگیریها و وساطتها برای آزادی این زندانی بینتیجه بودند تا بالاخره تعدادی از اعضای خانوادهاش در صدد تهیه مبلغ مهریه برآمدند؛ حتی آنهایی که خودشان در کشورهای دیگر پناهجو هستند. اما دیر شده بود و نبود امکانات پزشکی در بیمارستان، جان مهدی را گرفت.
یکی از پرسنل بهداری زندان در روایت آنچه بر مهدی گذشت، به «ایرانوایر» چنین شرح داد: «در زندان همه نوع دارویی در اختیار ما نیست. اینجا طرحی وجود دارد به اسم داروی معادل. زندانی که مریض و تحت درمان باشد، داروی مشابه داروی مصرفی او را که بتوانیم، پیدا میکنیم و به وی میدهیم. این معادل سازی دارو توسط خود پرستارها انجام و داروی دیگری به زندانی داده میشود. مهدی نریمانی چند وقتی بود که وضعیت خوبی نداشت اما پزشکی در زندان نبود تا به وضعیت او رسیدگی کند زیرا در زندان تهران بزرگ با وجود پنج مجموعه زندان که در خود دارد، تنها یک پزشک شیفت میدهد. با خوراندن داروی اشتباه به مهدی، وضع عمومی او وخیم میشود و به دلیل نبود لوازم احیا، میمیرد.»
مصطفی، پسرخاله مهدی میگوید زمانیکه پیکر او را دریافت کردهاند، باید دلیل مرگ را درج میکردند اما گزینه «نامعلوم» انتخاب شده بود: «مهدی ورزشکار بود. اهل سیگار هم نبود، چه برسد به مواد مخدر. او اصلا اهل خودکشی نبود. همواره امید داشت که آزاد شود. به او گفته بودیم که مشغول جمعآوری ۲۵ میلیون تومان هستیم. امکان ندارد که او خودکشی کرده باشد. ما باور نمیکنیم. مهدی حتی اگر بیماری هم داشت، به من میگفت. با من در تماس بود. البته دو ماه میشد که تماسش را با من هم قطع کرده بود.»
به گفته مصطفی، طی چهار سال حبس، هیچکس به ملاقات مهدی نرفته و شاید همین مساله باعث شده بود که او کمی افسرده شود: «خانواده درجه یک مهدی به ملاقاتش نمیرفتند. شاید از ناراحتی زیاد مریض شده بود. اما هرچه بود، به من میگفت. او حتی درباره شرایط زندان هم با من حرف زده بود؛ اینکه کیفیت پایین است و حتی هفتهای یک بار یک پرس مرغ بیکیفیت به آنها میدهند. خانواده درجه اول و خانواده همسر سابقش حتی حاضر نشدند که آدرس دادسرا، شعبه دادگاه و اسم قاضی را به ما بدهند که پیگیر پروندهاش شویم. پدرش حتی به زور برای تحویل جنازه آمد چون به ما که تحویل نمیدادند. مهدی هیچکس را انگار نداشت و غریب در زندان مرد.»
مصطفی طی روایت زندگی مهدی نریمانی، بارها تاکید و تکرار کرد که خودکشی این زندانی را باور نمیکند. مدام با بهت از زندگی مهدی میگفت که حتی شناسنامه هم نداشت و مدارک دفن را با کپی شناسنامهاش تهیه کرده بودند. مهدی سر اختلاف خانوادگی با همسر سابقش، شناسنامهاش را از بین برده بود. اما همه اینها دیگر گذشتهاند و تنها یک گور از او برای نزدیکانش باقی مانده است: «اما ناراحتی اصلی ما این است که چرا دلیل اصلی مرگ او و واقعیت را به ما نمیگویند؟ فقط هم خانواده درجه اول میتوانند پیگیری کنند و دستان ما کوتاه است.»
او در روایتهایش به اظهارات «ابراهیم رئیسی»، رییس قوه قضاییه اشاره دارد که در پاییز سال جاری گفته بود: «اگر بررسیها نشان دادند شخصی توان مالی ندارد، باید برای او شرایطی در نظر گرفت که بتواند دِین خود را بپردازد. در تقسیط مهریه باید به توان اقتصادی فرد هم دقت شود و اگر کسی واقعاً از پرداخت مهریه ناتوان بود، نباید به زندان برود.»
اما طبق اظهارات دو تن از اعضای خانواده مهدی نریمانی، او توان پرداخت مهریه را نداشت و هیچکس هم به وی کمک نکرد تا دست آخر جان باخت.
بسیاری معتقدند که زندان به خاطر پرداخت مهریه «ناعادلانه» است و حتی با اصل تعیین مهریه در شرایط ازدواج هم مخالف هستند. اما بسیاری از گروههای فعال در حوزه زنان بر این باورند در شرایطی که زنان بنا بر قوانین جمهوری اسلامی، در کنار سنتهای رایج در جامعه ایران، فرودست شمرده میشوند، مهریه تنها پناه آنها برای روزگار بعد از طلاق و نجات در جامعهای سرتابهپا مردسالار است. در کنار این دو روایت، بستری که قانونگذاران در جمهوری اسلامی ایجاد کردهاند، به بازی دو سر باخت میماند؛ زنانی که فرودست شمرده میشوند و مردانی که به خاطر ۲۵ میلیون تومان به زندان میافتند.
در این میان، سوالهایی هم هستند که بیجواب میمانند؛ چهطور میشود صدها انسان را به جرایم مختلف مالی تا سیاسی زندانی کنند و در حبس نگه دارند اما امکانات پزشکی را برای آنها در نظر نگیرند؟ چهطور میشود جان انسان چنین بیاهمیت باشد که حتی امکانات احیا در زندان مهیا نباشد و زندانیان به سهولت به کام مرگ فرستاده شوند؟ مهدی نریمانی زندانی سیاسی و عقیدتی نبود که جمهوری اسلامی از او کینه به دل داشته باشد اما بیتوجهی مسوولان و زندانبانها به جان آدمی، جوان دیگری را به مرگ کشاند.
مصطفی در پایان روایتهایش میگوید: «حیف از جوانی مهدی. او انسان شریفی بود. کاش حقیقت را روایت کنید تا شاید انسانهای کمتری چنین ارزان جان خود را از دست بدهند.»