اعتمادآنلاین | الیاس حضرتی، مدیرمسئول روزنامه اعتماد در سرمقاله سالنامه این روزنامه درباره انتخابات و لزوم مشارکت در آن چنین نوشت:
از مشروطه به بعد، ایران هم به جرگه کشورهایی پیوست که در آن نهاد انتخابات ایجاد شد. در طی سالهای بعد از مشروطه که عمده آن مصادف با عصر پهلوی است، ما هم انتخابات خوب داشتیم و هم انتخابات بد و البته عمده انتخاباتش بد بود و فرمایشی. در نظام پادشاهی که قرار بود «شاه سلطنت کند نه حکومت»، هر وقت شاه «سلطنت» میکرد، قدرت سیاسی کشور در اختیار مجلس و دولت برخاسته از آن قرار میگرفت و انتخابات هم خوب برگزار میشد، اما وقتی شاه میخواست «حکومت» کند، دیگر نه انتخابات خوب را شاهد بودیم و نه مجلس مردمی را و نه دولت ملی را و کیست نداند که شاه عمدتا میخواست حکومت کند و نه سلطنت!
انقلاب که شد با ساختار جدیدی روبرو شدیم. نهاد سلطنت رفت و نظام، جمهوری شد و مفروض همگان این بود که از این پس مردم محور تشکیل حکومت و قدرت سیاسی هستند و همه نهادهای حکومتی از پایین تا بالا با رای مردم شکل میگیرند و چرخش قدرت یک رویه عادی میشود زیرا امام انقلاب در توصیف جمهوریت نظام جدید فرموده بودند که «انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست». بر این اساس بود که بعد از انقلاب، ما با بهترین انتخابات تاریخ ایران مواجه شدیم و مردم در آزادترین انتخابات ایران، هم نظام سیاسی جدید را نهایی کردند، هم قانون اساسی را تصویب و تایید کردند و هم رییسجمهوری مورد نظر خود را برگزیدند و هم قویترین مجلس شورای اسلامی را تاسیس کردند. در انتخابات ریاستجمهوری اول، چهرههایی با سلایق سیاسی مختلف نامزد شدند و در انتخابات مجلس اول هم تمامی احزاب سیاسی نامزد داشتند حتی حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق!
به تدریج اوضاع عوض شد. نظارت بر انتخابات که هرگز به معنای تعیین تکلیف مردم و ایجاد محدودیت برای روند انتخاب شدن و انتخاب کردن نیست، به شکلی تفسیر شد که گویی نهاد نظارتی باید به جای مردم تصمیم بگیرد و انتخاب کند! البته هرگز این را به صورت رسمی نگفتند اما نتیجه این تفسیر و نگاه و عملکرد این شد که بهترین فرزندان این انقلاب و چهرههای سیاسی سرشناس هم به دلیل مواضع سیاسی خاص، ردصلاحیت شدند و فرصت انتخاب شدن از آنان گرفته شد. به تدریج این رویه جا افتاد که منتقدان وضع موجود و اصلاحطلبان منتقد، امیدی به تایید صلاحیت نداشته باشند و اساسا نباید نامزد انتخابات بشوند چون قطعا ردصلاحیت خواهند شد. از آن پس هر اظهارنظر سیاسی متفاوت، یک جرم لایغفر تلقی شد و کار به جایی کشید که حتی اعتراض به غلط بودن این تفسیر از مفهوم نظارت، خودش به اتهامی جدید تبدیل شد یعنی اکنون مخالفت افراد با نظارت استصوابی به تنهایی برای ردصلاحیت آنان کفایت میکند.
اکنون بار دیگر در آستانه یک انتخابات تعیینکننده و تاریخی قرار داریم و باز نظارت استصوابی و احتمال ردصلاحیت نامزدهای شاخص منتقد، نقل محافل است و کسانی بر این باورند که اصلاحطلبان و چهرههای مستقل منتقد نباید به عرصه رقابت انتخاباتی وارد شوند چون اساسا تایید صلاحیت نخواهند شد. این تلقی و نگاه، برای هر انتخاباتی یک سم است زیرا از همان ابتدا مانع حضور افراد سرشناس و توانمند سیاسی در صحنه رقابت انتخاباتی میشود و ناامیدی در میان مردم و رایدهندگان را تشدید میکند و زمینه انتخابات خوب را از بین میبرد، در حالی که اگر امکان برگزاری یک انتخابات خوب وجود داشته باشد، مردم هم امیدوار میشوند و رای میدهند.
ما میخواهیم رای بدهیم و برای رای دادن هم دلایل خودمان را داریم. ما معتقدیم:
۱- انقلاب اسلامی محصول مشارکت مردم است و در واقع انقلاب اسلامی، مردمیترین انقلاب تاریخ معاصر جهان به حساب میآید. تثبیت نظام جمهوری اسلامی هم با دست مردم میسر شد و بقای حکومت هم جز به دست مردم ممکن نیست. مردم، سرمایه اصلی جمهوری اسلامی هستند و اگر مسوولان و حاکمان نتوانند این سرمایه اجتماعی را در صحنه نگه دارند، دو راه بیشتر نخواهند داشت. یا برای حفظ خود باید به بیگانگان متکی بشوند و یا بر زور و قدرت نظامی تکیه کنند که هیچکدام راه درستی نیست و در درازمدت پاسخ نخواهد داد. حفظ انقلاب و نظام و تمامیت ارضی کشور جز از طریق تکیه بر سرمایه مردم، میسر و اطمینانآور نخواهد بود.
۲- شرکت در انتخابات در بسیاری از جوامع، تنها راه برای تعیین مدیران سیاسی و اجرایی و نمایندگان مردم است و هیچ پیام سیاسی خاص در حوزه مشروعیتبخشی به نظام سیاسی را در بر ندارد اما در ایران و در جمهوری اسلامی چنین نیست. درست یا نادرست ما در تمامی چهل سال گذشته چنین تبلیغ کردهایم که مردم با مشارکت در انتخابات، اعلام حمایت از نظام سیاسی هم میکنند و به همین دلیل، هر انتخاباتی در ایران، علاوه بر تعیین یک رییسجمهور یا نمایندگان مجلس، یک پیام سیاسی هم در حوزه مشروعیت و پایگاه مردمی نظام را به همراه دارد. قطعا ما راغبیم که شکاف میان ملت و حکومت به حداقل برسد و مشارکت مردم در انتخابات نماد این همگرایی ملی باشد.
۳- انتخابات در ایران یک رویه تعطیلناشدنی است و در بدترین شرایط هم برگزار شده است. اوضاع سالهای جنگ و موشکباران شهرها و سالهای ترور و خشونت را بزرگترها زیستهاند و جوانترها هم شنیدهاند و هیچکدام از این مسائل عامل تعطیلی یا تاخیر در برگزاری انتخابات نبوده است. اکنون هم اصل بر برگزاری انتخابات است زیرا هیچ قالبی بهتر و کمهزینهتر از راهکار انتخابات برای جابهجایی مسوولان و چرخش قدرت وجود ندارد. این رویه سیاسی را باید تداوم ببخشیم و اصلاح روندهای غلط در برگزاری انتخابات را مسالمتجویانه پی بگیریم.
۴-در وضعیت کنونی، انتخابات و مشارکت مردم، تاثیر مستقیم بر امنیت ملی دارد. جمهوری اسلامی با ظالمانهترین تحریمهای تاریخ از سوی امریکا درگیر است و اصلیترین امید امریکا برای تحمیل این تحریمها، تشدید نارضایتیهای مردم از حکومت و تعمیق شکاف تاریخی دولت- ملت در ایران است. در صورت برگزاری یک انتخابات خوب و با مشارکت حداکثری مردم در آن، امید دشمنان ملت تبدیل به یأس خواهد شد. این نیز پیام خاص انتخابات برای جهان است.
در عین حال که شرکت در انتخابات را یک اصل و مقتضای مسوولیتپذیری و تعهد ملی تلقی میکنیم اما معتقدیم انتخابات خوب و مشارکت حداکثری مردم، لوازم و ضروریاتی دارد که از عهده ما خارج است و نظام سیاسی و حکومتکنندگان باید آن لوازم را تمهید کنند. مهمترین این لوازم را بر میشمارم:
الف- انتخابات باید مشارکتی باشد یعنی اکثریت مردم در آن شرکت کنند. شاید برخی گمان کنند که استراتژی اصلی در انتخابات را باید رایآوردن افراد مورد نظر قرار داد، اما این بدترین استراتژی انتخاباتی است. برای حاکمان، استراتژی اصلی برگزاری هر انتخابات باید مشارکت حداکثری باشد و برای رسیدن به این هدف باید تلاش کنند. حکومت ضامن اجرای درست قانون و تضمینکننده برگزاری انتخاباتی آزاد و مشارکتی است و اینکه چه کسانی در نهایت انتخاب میشوند، ربطی به نهادهای حاکمیتی اعم از مجریان و ناظران انتخابات ندارد. در آن زمینه اراده مردم تعیینکننده نهایی است.
ب- مردم در چه صورتی در انتخابات شرکت میکنند؟ آنان باید باور داشته باشند که رای آنان تعیینکننده و بر سرنوشت آنان موثر است. در واقع راه برونرفت از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را باید در درون نظام سیاسی جست و مردم باید باور کرده باشند که با انتخاب خود، وضعیت را تغییر میدهند. متاسفانه در چندین دوره از انتخابات اخیر کشور، همه تلاشهای نهادهایی خاص و محافل قدرت، مصروف ناامید کردن مردم و ناکام گذاشتن منتخبان ملت شد. گویی برخی به این دلیل که مردم نامزدی دیگر را برگزیدند، از آنان انتقام میگیرند و نتیجه این شده است که اکنون بخش بزرگی از مردم از تاثیر رای خود در اصلاح روند اداره کشور مایوس شدهاند و میل به مشارکت ندارند. تجربه تلخ انتخابات مجلس اخیر با مشارکت پایین مردم را باید جدی گرفت.
ج- انتخابات باید رقابتی باشد تا انگیزه مشارکت را بالا ببرد و این نیاز به استدلال ندارد. سالها قبل یعنی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ و بعد از ردصلاحیت برخی نامزدهای اصلاحطلب، رهبری در پیامی به شورای نگهبان خواستار تایید صلاحیت دکتر معین شدند و دلیل خودشان برای این امر را چنین عنوان کردند: «مطلوب آن است که همه افراد کشور از صاحبان سلایق گوناگون سیاسی فرصت و مجال حضور در آزمایش بزرگ انتخابات را بیابند». کاری به انگیزه واقعی درخواست آقای حدادعادل از رهبری و دستور رهبری به شورای نگهبان ندارم اما اینکه صاحبان سلایق گوناگون سیاسی باید امکان حضور در عرصه رقابت انتخاباتی را داشته باشند، یک امر دایمی است و باید برای همیشه امکان حضور همه نامزدهای انتخاباتی با سلایق گوناگون را فراهم کرد.
د- محوریت احزاب سیاسی در انتخابات از جمله لوازم جدی نظامهای دموکراتیک و مردمسالار است. متاسفانه در وضعیت کنونی، شاهد رکود فعالیت حزبی هستیم و غالب احزاب سیاسی، به دلیل غیرحزبی بودن ساختار انتخابات در کشور، نمیتوانند نقش جدی در انتخابات داشته باشند و هنوز افراد هستند که خود را نامزد انتخابات میکنند و احزاب هم در قالب فعالیت جبههای به حمایت از افراد برمیخیزند. این رویه غلط باید با تصحیح قانون انتخابات، معکوس شود و هیچ نامزدی بدون حمایت مستقیم احزاب سیاسی یا حمایت اولیه درصد بزرگی از مردم، نباید امکان ثبتنام پیدا کند. در صورتی که احزاب سیاسی محور انتخابات بشوند، امید به توانایی نامزدها افزایش مییابد چرا که یک حزب یا جبهه سیاسی با توان تشکیلاتی خود پشتیبان رییسجمهور منتخب خواهد بود.
ه- ریاستجمهوری عرصه حضور افراد دستدوم جریانهای سیاسی نیست و هر حزب یا جبهه سیاسی باید بتواند پهلوانان خود را وارد عرصه رقابت کند و شوق و شور انتخاباتی در جامعه و کشور را موجب شود. متاسفانه در نتیجه نظارت استصوابی، عملا بسیاری از چهرههای اصلی سیاسی و مدیریتی به خصوص در جبهه اصلاحطلبان حاضر به ورود در صحنه انتخابات نیستند و این یک ضایعه است. رییسجمهوری مطابق قانون اساسی، فرد دوم نظام است و باید متناسب با این شأن و جایگاه برگزیده شود و شایسته نیست که کسانی با کمترین سوابق اجرایی و نفوذ اجتماعی و توان مدیریتی و شأن علمی خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کنند.
سخنم را مختصر کنم. ما به اهمیت انتخابات واقفیم. تاثیر آن بر امنیت ملی را هم درک میکنیم. سفارش امام راحل برای حضور در عرصه انتخابات را هم از دل و جان باور داریم. اساسا تمایل شخصی امثال ما این است که حتما در انتخابات بمانیم و رویه گذشته خودمان را تغییر ندهیم اما این را هم باور داریم که حرمت امامزاده با متولی آن است و حاکمان و مسوولان باید استراتژی انتخاباتی خود را بر مشارکت حداکثری مردم بنا کنند و به لوازم این امر هم تن بدهند و از جمله عرصه رقابت انتخاباتی را با حضور همه سلایق سیاسی، گرم و بانشاط کنند. نظارت استصوابی با رویکرد حذفی نه تنها مشارکت مردم را موجب نمیشود بلکه احزاب و نیروهای سیاسی اصلاحطلب و مستقل را در مقابل منتقدان حکومت خلع سلاح میکند. انتخابات نیازمند مقدمات و تمهیداتی است و حضور نامزدهای توانمند مورد حمایت احزاب و جریانهای سیاسی، از ضروریات آن است. ما میخواهیم در انتخابات شرکت کنیم اما آیا حاکمان و صاحبان قدرت میگذارند؟ امیدواریم که چنین شود و الا کدام جریان سیاسی بدون داشتن نامزد انتخاباتی جدی خود میتواند از مردم برای شرکت در انتخابات دعوت کند؟ در این وضعیت آیا مردم حاضر میشوند به این درخواست پاسخ مثبت بدهند؟ درخواست نمیکنم بلکه از موضع امر به معروف و نهی از منکر از صاحبان قدرت میخواهیم که حق مردم را به آنان بدهند و از خیر یکدست کردن حکومت بگذرند و بگذارند مردم نامزد مورد حمایت خود را در صحنه رقابت انتخاباتی ببینند. اگر چنین شود همه رای خواهیم داد.