نوشته زیر نقد یکی از خوانندگان بر مطلبی است نوشته ف. م. سخن با عنوان «موجود دائم التحریک و دائم الغسلی به نام علی مطهری!» که اخیراً در خبرنامه گویا منتشر شد:
نخست باید بگویم به عنوان یک زن و کسی که در غرب زندگی میکند به سخنان آقای مطهری در گفتوگوی اخیر ایشان در کلابهاوس نقد جدی دارم. شخصاً به حجاب اعتقادی ندارم و حجاب اجباری را ظلم و نادرست میدانم. شیوه جداسازی جنسیتی را هم در جامعه و خانواده مذموم میدانم.
به نظر من اما این شیوهی نقد، به قسمی که در نوشته اخیر شما بهکار رفته، کارساز نیست و در سیاقِ همان روش مألوف انقلابی و انقلابیگری نوشته شده. یعنی حمله به شخص، به جای نقد نظراتش.
نقد درست کردن در باب کسی که همفکر ماست چندان صعب نیست. کار وقتی مشکل میشود که با مخالفان فکری خودمان سروکار داریم. در این خم جاده است که کارمان ممکن است به کلیگویی و صدور حکم فلهای و جهانشمول (blanket statement) و مطلق برسد از قبیل:
«کسانی که در حصار تنگ مذهب بزرگ میشوند، همگی بیمارند. این "همگی" را به ضرس قاطع میگویم. انسانی که از زمان طفولیت، با آموزههای اسلامی بزرگ میشود و محدودیتهای آن را تحمل میکند، نمیتواند از نظر روانی، انسان سالمی باشد. "مطلقاً نمیتواند انسان سالمی باشد".»
در حالیکه در اکثریت موارد حکم مطلق از منظر فلسفی و منطقی و حقوقی حکمی ناصواب است.
در همین خم جاده است که به جای نقد نظرات شخص به خود او حمله میکنیم، از قبیل:
«او بیچارهایست که اگر روزی این حکومت سرنگون شود باید برای معالجهی جنسی و روانی به دست روانشناس سپرده شود.»
یا:
«این فرزند مفلوک و معیوب مرتضی مطهری»
یا:
«این نوع بچه مسلمانها به نوعی حیوان هستند. حتی بهترینشان از نظر اخلاقی و رفتاری، حیوانیتشان بر انسانیتشان غلبه میکند و این تقصیر خودشان نیست.»
به گمان من این دیگر نقد اندیشه نیست بلکه حمله شخصیست و رنگ عقدهگشایی به خودش گرفته.
چنین سخن گفتن نماد نحلهایست که اگر روزی به قدرت برسد، عاقبت کارش ممکن است از دادگاههای انقلاب و سرکوب «غیرخودی» بهتر نباشد.
ارادتمند،
کتی روحی
در سال ۵۷ خودمان به خودمان حمله دوم اعراب کردیم