هر موضوعی را باید در چهارچوب خودش ارزیابی کرد.
اقدام به ربودن یک فعال سیاسی در خارج از کشور و بازگرداندن او به کشوری که در آن مجازات تعیین شده برایش مرگ است، عین جنایت است. جنایت حکومتی در خارج از مرزهای تحت حاکمیت اش.
هر انسان آزاده ای چنین عملی را باید محکوم کند.
اما این که از فعال از خطر رسته باید شهید زنده ای ساخت و با تمام نظرات و اعمال او در گذشته و حال موافقت کرد، و یا در آینده نسبت به کارهای او تماما با دید مثبت نگریست، شیوه ی صد در صدی هایی ست که گاه از این سو و گاه از آن سوی بام سقوط می کنند.
عمل جنایتکارانه نسبت به فعال سیاسی یک سوی ماجراست و سوی دیگر دیدگاه ها و کنش های سیاسی او. اولی را باید به خاطر «انسانیت» با قاطعیت محکوم کرد و دومی را به خاطر «رشد کنشگر» مورد نقد و مخالفت قرار داد.
انسان خردمند سعی می کند که در هیچ حالتی از بام فرو نیفتد، چه با افراط و چه با تفریط.
مسیح علی نژاد، فعال سیاسی و کنشگر رسانه ای قابل احترامی ست که با نهایت توان، علیه بدکاری های حکومت اسلامی با قلم و قدم مبارزه می کند. نقد او برای بهبود بخشیدن به کیفیت فعالیت او در این جهت است.
کسانی که نقد و مخالفت را مساوی با دشمنی و عداوت می گیرند، از خواص نقد و مخالفت به جا بی اطلاع اند. نقد و مخالفت اگر به جا باشد، از هزار دوستی ظاهری و تایید و تمجید بی مایه و بی پایه برای شخص، مفید تر است.
دوستان واقعی همان طور که در مواقع خطر در کنار یکدیگر می ایستند و به دفع خطر می کنند، در جای خود، با انتقاد و مخالفت به رشد آدمی کمک می کنند. این هر دو در یک جهت است و هیچ تضادی میان این دو حالت وجود ندارد.
قرار بوده اژهای مسیح علینژاد را گاز بگیرد!