به برنامه تلوبزیون ایران انترناشنال نگاه میکنم گرداننده برنامه خانم ثابت تلاش میکند در گفتگو باسه شرکت کننده برنامه جوابی روشن در چرائی گسترده شدن موج همبستگی استانهای مختلف کشورنسبت به اعتراضات مردم اهواز بگیرد. اما تا آخر برنامه موفق به این کار نمیگردد. گفتگو در یک چهار چوب کلاسیک همیشگی در یک فضای یکنواخت فاقد احساس مانند دهها برنامه دیگر به اتمام میرسد. بی آن که شوری در بیننده نسبت به آن چه امروز در فضای ملتهب جامعه میگذرد ایجاد کند! بی آنکه تمام بند بند وجود شنونده از احساس وعاطفه نسبت به مردمانی که در صحنه واقعی مبارزه در اعتراض به بی آبی بمیدان آمدهاند اما خواست درونی آنها آزادی و عدالت است که چنین بی باکشان میدارد را بیان کند.
برنامهای که باید طنین فریاد جوانانی باشد که سینه در برابر دژخیمان میگشایند و عدالت را فریاد میزنند.
اعتراضاتی که بدین صورت خودجوش شکل میگیرد و مردم با خشم و کینه انباشته شده سالیان در میان موجی از احساسات که در عمل راه بر حسابگری و منطق دو دوتای ریاضی میبندد بخیابانها میریزند ودریک نئشه همگانی پیرامون خواستهای خود رو در روی حکومت وسرکوب میایستند صرفا نه یک خواست منطقهای یا استانیست! چنین بر آمدی ولو این که در یک گوشه از کشور صورت میگیرد. اما در اصل یک خواست همگانی و یک بر آمد در هم تنیده ملی است که امروز بدین شکل در خوزستان نمود مییابد و درون خود خواست تمامی خلقها و جوانانی از هر گوشه این سرزمین را بهمراه دارد. بحث این که دلیل این حمایت چیست؟ از نظر من سئوال دقیقی نیست وجواب تحلیل گران نا رسا تر!
این بر آمدها یک احساس مشترک ملی است. که نه ربطی به خوزستان دارد نه آذربایجان. یک حس شرطی شده همگانی است که از ویژگی وکاراکتر عمومی ما مردمان ایران زمین نشات میگیرد.
کاراکتر یا شخصیت ملی ما عبارت از آن حس غریبی است که از مجموعه بازتابهای شرطی شده یک ملت نسبت به یک امر مشترک حاصل میشود. باز تابهای شرطی شدهای که محصول چگونگی بر خورد او با مسائلی است که طی سالها، قرنها و در لحظه لحظه زندگی وپروسه تاریخی خود نا گزیر از جوابگوئی به آن بوده و به آنها جواب داده است! سپس آنها را در حافظه جمعی و تاریخی خود ثبت کرده وبیک کاراکتر ملی و عمومی بدل ساخته است.
بازتابی حاصل ازیک. پروسه طولانی وتاریخی که در هر قدم آن گاه با پهلوانان افسانهای همسفر گردیدهایم، گاه از خردمندی سیمرغ افسانهای بهره گرفته و گاه باشور قهرمانی آزادهای چون رستم به شور آمدهایم! با حسی یک پارچه بر مرگ نا جوانمردانه سیاوش اشگ ریخته واز تراژدی تلخ سهراب غمین گردیدهایم. قرنها درسکوت مرگبار زیر شمشیرهای آخته اعراب که پبوسته خون چکان بود طاقت آوردیم. هر چند به قیمت گران اما ماندیم، افتادیم وبرخاستیم. با شعر رودکی از در لفظ دری حراست کردیم.
بر حکمت سعدی گوش سپرده برمحنت بنی آدم دلسوزندایم تا نام آدمی بر خود نهیم. با مولانای شوریده و عاشق که نیمیش ز خون دل بود ونیمیش ز آب گل در جستجوی انسان بر آمدیم. با حافظ رندی کردیم وخرقه زاهدان در آتش افکندیم و بر جنگ هفتاد دو ملت عذر نهادیم. باسهرودی در جستجوی عقل سرخ تا میدان گاهی حلب رفتیم و با نسیمی در جستجوی معنای خفته در حروف که چیزی جز دست یافتن به روح ودرون خود نبود پوست تن بر جلاد سپردیم. روحی حساس، آزادی خواه وعدالت جو که حتی در لباس مذهبی خود نیز شخصیتی بنام امام حسین را برجسته ساخت بر مظلومیتش اشگ ریخت و شعار آزادی خواهی از ستم یزیدیان را از زبان او بازگو کرد.
در نیشاپور مغولان از کشتههایمان کوهی ساختند. تحمل کردیم و بر پا خاستیم. برای کشیدن درد هائی چنین عظیم رگ، پی وعصبهای خود را بهم پیوند زدیم تا در وجودی یگانه آنها راتحمل کنیم.
ماباشندگان این سرزمین تاریخی محصول چنین پیوندی هستیم! محصول جوشش در تیزابهای جان سوزی که زندگی و سرنوشتی مشترک ما را درون آنها قرار داد. ما بارها در وجود هم کشته وزنده شدهایم. ماتنبده شده درهم هستیم. ملتی با باز تابهای شرطی شده یکسان. هر فریاد، هر درد یک هم وطن خوزستانی عینا در وجود من ترک زبان همان گونه باز تاب مییابد که در وجود او. کدام شادی؟ کدام رسم؟ کدام آئین؟ کدام اندوه؟ کدام خواست؟ است که یک هم وطن بلوچ بخواهد و هم وطن مازندرانی با آن بیگانه باشد؟ کدام فرباد آزادی است که از حنجرهای زخمی در قربانگاه اوین برنخیزد و در گلوی میلیونها ایرانی در اقصا تقاط این سرزمین بازتاب نیابد؟
ما یک ملتیم! ما یک تنیم! هیچ مبارزه و بر آمد کوچک وبزرگی نیست که ما مشترکا در آن دخیل نباشیم وسهم نگیریم! ما درد و شادی مشترکیم! یک تن واحد که برای آزادی، عدالت و دموکراسی در یک نظام سکولار بر آمده از دل یک انتخابات آزاد مبارزه میکنیم. ما یک ملتیم با تنوع زیبای خلقهای خود. این راز همبستگی یک پارچه سراسر ایران با آزادیخواهان خوزستانیست راز گسترده شدن شعار نه به جمهوری اسلامی!
ابوالفضل محققی