Monday, Nov 17, 2025

صفحه نخست » در انتظار گودو، برای فروپاشی یا اصلاح نظام

godot.jpgیدالله کریمی پور

بیشتر هفته را به‌خواندن‌ و چند بار خواندنش گذراندم.

نمایشنامه «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت، از برجسته‌ترین و شگفت‌انگیزترین آثار ادبیات معاصر است. چکیده‌ای از آن را - با دعوت به خواندنش با جان و دل - تقدیم می‌کنم:

دو ولگرد، ولادیمیر و استراگون، روزهای خود را در گوشه‌ای بی‌نام از جهان، نوعی ناکجاآباد، سپری می‌کنند؛ جایی که نه مقصدی دارند و نه گذشته‌ای که بتوان بر آن تکیه کرد. زندگی‌شان در تعلیقی فرساینده می‌گذرد:

میان رفتن و نرفتن، امید و یأس، تصمیم و تردید. تمام تکیه‌گاه آنان موجودی موهوم به نام «گودو» است؛ کسی که هرگز ظاهر نمی‌شود و تنها وعده‌اش باقی می‌ماند.

هر روز به آنان گفته می‌شود گودو «فردا» خواهد آمد، ولی فردا مدام عقب می‌رود. این انتظار بی‌پایان، شخصیت‌ها را در چرخه‌ای از امیدهای کوچک و فروپاشی‌های بزرگ گرفتار کرده است. هر تلاش برای ترک موقعیت یا آغاز زندگی تازه، در برابر جمله‌ای ساده فرو می‌ریزد: «بیاییم کمی دیگر صبر کنیم... شاید امروز بیاید.»؛ و این چرخه پیوسته ادامه دارد.

نمایشنامه تصویری است از زندگی‌هایی که در تعلیق مزمن مانده‌اند؛ زندگی‌هایی که به جای حرکت، در انتظار بهتر شدن روزها سپری می‌شود. این چشم‌دوختن دردناک به آینده‌ای نامشخص و تعویق‌خورده - آینده‌ای که قرار است «گودویی» آن را نجات دهد - به تجربه بسیاری از مردم در شرایط بحران‌زده شباهت دارد؛ مردمی که هر روز به آن‌ها وعده «فردای بهتر» داده می‌شود، ولی فردا هیچ‌گاه نمی‌رسد.

بکت این وضعیت را بدون حادثه، بدون پیشرفت و بی‌آن‌که پایانی در کار باشد، به تصویر می کشد تا نشان دهد چگونه انتظار طولانی برای تغییر، می‌تواند خودِ زندگی را تهی سازد. کوتاه آن‌که وجود دو کاراکتر دائماً در تعلیق، تعویق و انتظار می‌گذرد؛ و در نهایت، در نقطه‌ای از درماندگی، حتی به فکر خودکشی می‌افتند، ولی توش و توان آن را نیز ندارند.
***



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy