مقدمه
اخیرا در گفتگوها و نوشتههای فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی به کرات به این عبارات بر میخوریم که رژیم در حال فروپاشی است و یا عنقریب سقوط خواهد کرد. به نظر میرسد در مورد ادعاهای فروپاشی (Collapse) قریب الوقوع نظام سیاسی حاکم بر کشور اغراق شده باشد. هر چند رژیم بخش بزرگی از مشروعیت (عدم شرکت اکثریت قاطع مردم در انتخابات اخیر) و اقتدار خود را از دست داده و حتی به نظر میرسد کارایی او در سرکوب مخالفین (از جمله به دلیل بحران مالی و وجود نارضایتیها در نیروهای انتظامی و سرکوب) نیز کاهش یافته است (برخورد ضعیف تر از گذشته با تظاهر کنندگان در تظاهرات اخیر خوزستان و شهرهای استانهای دیگر) اما هنوز نشانه هایی از سقوط عاجل آن به چشم نمیخورد. در ادبیات انگلیسی زبان اصطلاح طنزآمیزی وجود دارد که، میگوید در گزارشهای مرگ من ممکن است اغراق شده باشد۱ در مورد سقوط قریب الوقوع، مثلا چند ماه آینده، رژیم هم ممکن است همینطور باشد. نکته ما در این نوشته آن است که نباید ساده انگارانه کار نظام را تمام شده دانست و ادعای سقوط قریب الوقوع آن را پذیرفت. این ادعا حتی ممکن است از سوی اتاقهای فکر رژیم یا محافل سیاسی که اصالت آنها مورد تردید است، با اهداف خاصی، ترویج شود. زیرا بدون وجود یک جایگزین سیاسی بالفعل که مورد پذیرش مردم باشد سقوط رژیمهای سیاسی اتفاق نمیافتد (البته کودتای نظامی یا دخالت نظامی خارجی مورد بحث نیست) و جمهوری اسلامی هم استثنایی بر این قاعده نیست. بنابراین ایجاد یک جایگزین سیاسی توانمند هنوز هم اولویت اصلی اپوزیسیون است تا مبارزه تاریخی مردم ایران برای استقرار دموکراسی کارآمد در کشور را قدم به قدم پیش ببرد و به نتیجه برساند.
درک فروپاشی نظامهای سیاسی
هر گاه یک رژیم سیاسی برای مدتی نسبتا طولانی در تمام یا بخشی از قلمرو حاکمیت خود قادر به حفظ امنیت نبوده و توان جمع آوری منابع (مالی، نیروی انسانی،..) و متقابلا ارایه زیرساختهای پایه مانند برقراری حمل و نقل به مراکز جمعیتی و اقتصادی کشور یا ارائه خدمات حیاتی مانند دسترسی به آب آشامیدنی و مواد غذایی و داروها و وسایل درمان و بهداشت و حاملهای انرژی برای بخش قابل توجهی از مردم کشور را از دست داده باشد در آن شکست دولت (State Failure) اتفاق افتاده است. در این صورت ممکن است رژیم در سرازیری فروپاشی (State Collapse) قرار گیرد. فروپاشی یک نظام سیاسی بدون مقدمه اتفاق نمیافتد بلکه نتیجه فرآیندی طولانی و فرسایشی از انباشت عدم کارایی سیاسی و اقتصادی است. به عبارت دیگر انباشت فشارهای ناشی از ناکارایی سیاسی و اقتصادی به جایی میرسد که دیگر سیستم سیاسی تحمل از دست داده و سقوط میکند. مانند افتادن ساقه علفی بر پشت شتری است۲ که حداکثر ممکن بار قابل تحمل را بر پشت خود دارد و با اضافه شدن یک ساقه علف ناچیز یا یک پر سبک از پا در میآید. به عبارت دیگر فروپاشی شرایط حدی شکست دولت است. اما توجه شود که هر چند فروپاشی رژیم سیاسی (State Collapse) به مفهوم شکست دولت (State Failure) نزدیک است اما با آن یکی نیست. در واقع شکست دولتها را میتوان مقدمه و زمینه سقوط رژیمهای سیاسی دانست. تفاوت این دو مفهوم اما در آن است که در حالیکه شکست دولتها عمدتا به ناتوانی دولتها در انجام وظایف ذاتی (Functionality) آنها به خصوص حفظ امنیت و نظم و ترتیب، بر میگردد، فروپاشی رژیم سیاسی علاوه بر ناتوانی دولت در اجرای وظایف ذاتی آن به از بین رفتن نهادهای سیاسی (Political Institutions) نیز اطلاق میشود و در واقع حالت حدی شکست دولت تلقی میشود.
عوامل اصلی فروپاشی سیاسی و مورد افغانستان
در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی عوامل زیادی موثر در شکست دولتها و نهایتا فروپاشی رژیمهای سیاسی دانسته شده است اما بطور کلی عوامل زیر را میتوان مهمترین زمینههای موثر و لازم در این فرایند دانست:
- محیط بین المللی نا مساعد برای بقای رژیم،
- بحران اقتصادی و سقوط توازن مالی حکومت،
- بسیج و تحرک بخش بزرگی از طبقه متوسط شامل گروههای اجتماعی با موقعیت مالی، اداری و فرهنگی بالاتر علیه رژیم،
- انشقاق و چند دستگی الیت سیاسی و احساس بیگانگی بخش بزرگی از الیت سیاسی نسبت به حلقه سیاسی حاکم،
- از بین رفتن اعتبار ایدئولوژی حاکم نزد بخش بزرگی از مردم بخصوص الیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه.
نکته آن است که این شرایط لازم به تنهایی برای سقوط و تغییر یک رژیم سیاسی کافی نیست و به عبارت دیگر شرایط تکمیلی دیگری نیز باید وجود داشته باشد تا این تغییر اتفاق بیفتد. در راس این شرایط تکمیلی وجود یک جایگزین سیاسی توانمند قرار دارد. جایگزینی که از سوی جامعه به عنوان نیرویی که قادر به پر کردن خلاء فقدان رژیم قبلی و جلوگیری از هرج و مرج و بی قانونی است، پذیرفته شده باشد. هرج و مرج و بی قانونی و فقدان امنیت وضعیتی است که همه جوامع از آن گریزانند زیرا که میتواند به کشت و کشتار، نهب و غارت و آسیبهای فراوان اجتماعی منجر شود.
وضعیت افغانستان در روزهای گذشته مثال بارزی از این فرایند شکست دولت و نهایتا فروپاشی نظام سیاسی آن است. در سالهای گذشته دولت افغانستان در تامین امنیت شهرها و روستاها و تامین نیازهای اصلی مردم در بخشهای بزرگی از کشور شکست خورده تبدیل به یک دولت شکست خورده (Failed State) شد. دلایل اصلی این شکست فقدان هماهنگی و همکاری الیت سیاسی برای اجرای برنامههای توسعه اقتصادی اجتماعی از یک سو و فساد گسترده مالی و اداری مقامات رژیم، آنهم در شرایط کمبود منابع مالی و نیروی انسانی متخصص و با انگیزه، از سوی دیگر بود که اعتماد مردم را نسبت به مقامات سیاسی و امنیتی رژیم را از بین برد و مشروعیت آنرا زایل کرد. سقوط مشروعیت دولت اشرف غنی به کاهش بیشتر اقتدار (Authority) و سقوط کارایی آن انجامید بطوریکه در پایتخت کشور انفجارها و ترورها و قتلهای سیاسی به حوادثی روزمره تبدیل شد. تمام اینها مردم افغانستان را به لحاظ ذهنی آماده پذیرش جایگزینی کرد که بتواند از پس اینهمه ناکارایی و فساد و بی عملی بر آید و امنیت را برقرار کند. در این بین طالبان با استفاده از ضعفها و شکستهای رژیم جمهوری اسلامی افغانستان و دولت اشرف غنی توانست پایگاههای خود را در مناطق مختلف افغانستان گسترش دهد و از مردم و جوانان آن مناطق یار گیری کند و خود را عملا به عنوان جایگزین رژیم سیاسی مستقر معرفی کند. سرانجام تغییر شرایط بین المللی (خروج نیروهای آمریکا و ناتو از افغانستان و حمایت دولتهایی از منطقه و بیرون از آن از طالبان) و تشدید انشقاق و چند دستگی بین نخبگان سیاسی آن کشور منجر به سقوط رژیم سیاسی و فروپاشی آن شد. نکتهای که در اینجا باید به آن توجه کرد تاثیر وجود جایگزین عملی و بالفعل در سقوط رژیم سیاسی افغانستان است. مسلما اگر طالبان نبود رژیم قبلی جمهوری افغانستان هنوز بر سر کار بود و شاید با اصلاحاتی میتوانست بتدریج شرایط اقتصادی-اجتماعی آن را بهبود دهد. نهایتا ممکن بود دولت اشرف غنی سقوط و دولت دیگری (مثلا دولت عبدالله عبدالله) بر سرکار بیاید اما چارچوب نهادهای سیاسی برقرار میماند. اما فساد و ناکارایی و از دست دادن پایگاه مردمی از یک سو و وجود و رشد طالبان به عنوان جایگزین عملی کار را به اینجا کشاند.
شکست دولت، فروپاشی نظام و استقرار دموکراسی در ایران
در مورد انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران هم میدانیم که سقوط رژیم شاهنشاهی زمانی امکان پذیر شد که خمینی و طرفدارانش به عنوان یک جایگزین عملی برای اداره کشور ظاهر شدند. مطالعه مطبوعات، کتابها، مقالات و خاطراتی که در مورد حوادث منتهی به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ شد نشان میدهد که در واقع از یکی دو ماه قبل از بهمن ۱۳۵۷ در بسیاری از وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و مراکز صنعتی (مانند صنایع نفت و گاز) کمیتههای انقلابی تشکیل شده بوده و گردانندگان آنها خود را با رهبران انقلاب مانند اعضای شورای انقلاب یا نمایندگان خمینی در مناطق مختلف کشور مرتبط و آماده جایگزینی مقامات رسمی برای اداره آن وزارتخانهها و سازمانها و مراکز اقتصادی کرده بودند.
پیروزی انقلاب سکولار-دموکراسی در ایران نیز ناگزیر از طی همین مسیر است یعنی ایجاد یک جایگزین بالفعل توانمند برای کنار زدن رژیم ارتجاعی ولایت فقیه و استقرار دموکراسی در کشور به منظور گشودن راه توسعه و پیشرفت اقتصادی-اجتماعی برای نسلهای حال و آینده ایرانیان. وجود یک سازمان سیاسی جایگزین از آن جهت مهم است که میتواند معضل "اقدام جمعی (Collective Action) " ایرانیان برای کنار زدن رژیم ارتجاعی حاکم و استقرار دموکراسی در کشور را در تمام سطوح یعنی در سطح بالای رهبران سیاسی اپوزیسیون، در سطح مدیران میدانی جنبش دموکراسی خواهی و در سطح توده مردم حل کند. زیرا رهبری سیاسی است که با تدوین راهبردهای صحیح فعالان سیاسی و مردم را حول شعارهای آرمانی آزادی، برابری و رفاه سازمان داده و پیش میبرد. فقدان این رهبری سیاسی جایگزین فراگیر در حال حاضر مهمترین مانع تحولات بنیادی سیاسی در کشور و از جمله کنار زدن رژیم ارتجاعی حاکم و استقرار دموکراسی در ایران است.
نگاهی به وضعیت کشور نشان میدهد که نشانههای شکست رژیم در همه زمینهها آشکار شده و مشروعیت و اقتدار و آمریت آن به کمترین میزان رسیده است. این شکستها از جمله در موارد زیر قابل تشخیص است:
- انزوای بین المللی به خاطر سیاستهای ماجراجویانه منطقهای و دشمنی با قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه تا برنامه مناقشه برانگیز هستهای،
- بحران اقتصادی (تورم وحشتناک و بیکاری گسترده) و عدم توازن مالی دولت (ناتوانی در پرداخت حقوق معلمان و بازنشستگان)
- خشم و ناراحتی مردم و اعتراض گروههای مرجع اعم از هنرمندان و دانشگاهیان و مبارزان حقوق بشر نسبت به سیاستهای خانمان برانداز اقتصادی دولت و بی کفایتی رژیم در مدیریت بحران کرونا و مساله آب و برق، گرانی روزافزون مواد غذایی و حفظ محیط زیست و..
- انشقاق و احساس بیگانگی بخش بزرگی از الیت سیاسی از ولی فقیه با توجه به سیاستهای حذفی خامنهای و حلقه سخت قدرت سیاسی اطراف او در حذف اصلاح طلبان و اعتدالیون از مراکز قدرت سیاسی (رد صلاحیت لاریجانی، جهانگیری، مطهری، پزشکیان و غیره در انتخابات ریاست جمهوری)،
- بی اعتبار شدن ایدئولوژی حاکم و اعلام برائت روشنفکران، جوانان و تحصیلکردگان و حتی بسیاری از روحانیون از نظریه ارتجاعی و قلابی ولایت فقیه و سقوط مشروعیت و حقانیت رژیم (با توجه به نتایج انتخابات گذشته ریاست جمهوری و مجلس)
اما همه این شکستها قادر نیست خود به خود منجر به فروپاشی نظام جمهوری اسلامی در ایران شود. این احتمال حتی با کاهش تحریمها و افزایش درامد نفت، که میتواند موقتا وضع مالی دولت را بهبود دهد، ممکن است کاهش یابد. و حال در چنین وضعیتی واضح است که مردم ایران دنبال جایگزین مطلوبی باشند تا با بر سرکار آمدن آن ایران به جامعه جهانی بازگشته و مسیر پیشرفت و ترقی را طی کند تا دوران خفت و خواری، فقر و بیکاری و رنج و سقوط ارزشهای انسانی خاتمه یابد. بنابراین فعالان و رهبران سیاسی اپوزیسیون دموکراسی خواه در داخل و خارج از کشور بجای دلخوش کردن به فروپاشی محتمل نظام در آینده نزدیک باید فعالانه در صدد سازماندهی فعالان سیاسی و مردمی که از رژیم ولایت فقیه به جان آمدهاند باشند تا با قدرت گیری این تشکل سیاسی قدم به قدم رژیم را به عقب رانده و نهایتا شر آن را از سر ایران و منطقه و جهان کم کنند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
۱. Reports of my death may be generally exaggerated
۲. Last straw on the camel's back
پس اپوزیسیون کجاست؟ منوچهر تقوی بیات
آتشی که هرگز فرو نمینشیند، شکوه میرزادگی