محمد جواد اکبرین
آخرین دیدار؛ کافه بایروک روشه. بیروت
مهدی هادوی در ۹۶ سالگی درگذشت؛ هر اندازه این خبر کوتاه است اما عمر او بلند و قد شرافتش بلندتر بود.
این وکیل و حقوقدان شریف از آنان بود که «نه» گفتن را آموخته و هزینهاش را پرداخته بود. در سال ۴۲ وقتی حکومت پیشین از او خواست تا در مقام «رئیس دادگستری» از حق عبور کند «نه» گفت و برکنار و تبعید شد. در سال ۵۸ هم در اوج شور انقلابی، وقتی از او خواستند تا در مقام «نخستین دادستان انقلاب و عضو شورای نگهبان» نقض حقالناس را ندیده بگیرد میز و قدرت را رها کرد و «برخاستن به وقتِ عدالت» را برای دیگران به درس و ارث گذاشت.
من این بخت را داشتم که در روزهایی از زندگی، ساعاتی پای سخنانش بنشینم و این عکس یادگار آخرین گفتگوست با آن بزرگوار. میگفت در اوج انقلاب، روزی که شک کرد «آقای خمینی میخواهد جلوی ظلم را بگیرد یا نمیخواهد؟» تصمیم گرفت استعفا دهد. آخرین بار برای اینکه مطمئن شود کجا ایستاده است، با مرحوم بازرگان و مرحوم احمد صدر حاجسیدجوادی نزد آیتالله خمینی رفتند و آنچه از خلخالی و زوارهای بر دادگاهها میگذشت را با او در میان گذاشتند. آیتالله هم به او اطمینان داد که رسیدگی میکند اما نکرد و از قدرت آنانکه عدالت برایشان پشیزی ارزش نداشت کاسته نشد.
در اسناد مذاکرات شورای انقلاب (که برای نخستین بار سایت کلمه منتشر کرد) نکتهای دیدم که نشان میدهد هادوی چگونه میان انقلابی که به آن دلبسته بود و عدالتی که به آن متعهد بود انتخاب کرد؛ در میان مذاکرات یکشنبه ۱۹ فروردین ۵۸ میخوانیم که هادوی در جلسه میگوید:
«به من گفتند آئیننامه مطرح است، آمدم. دیروز ظهر رفتم زندان... کوشش کرده بودیم [تا] یک دادگاه در سطح بینالمللی برای هویدا تشکیل شود، یک دفعه او را اعدام کردند. آنقدر ناراحت شدم که تصمیم به استعفا گرفتم. ولی دیدم استعفای من سبب صدمه زدن به مبارزه میشود. مرا عزل کنند. من که از بین میروم، ولی مبارزه نجات پیدا کند».
در آن جلسه البته آقای هاشمی رفسنجانی هم حضور داشت که سالها بعد، آقای هادوی را بسیار آزار داد و حالا هر دو رفتهاند تا یومالحساب.
میراث شجاعت و آزادگیِ آن بزرگوار در خانوادهاش ماند و فرزندش محمد امین هادوی نیز در سال ۱۳۸۸ به جرم ایستادن پای حقیقت و نفروختن شرافتش ۶ سال زندان رفت. حتی نوهاش را نیز بازداشت کردند تا خانواده تسلیم شود اما نشد.
از دست دادنِ آن مرد بزرگ را به خانوادهاش به ویژه به برادر گرانقدرم جناب محمد امین هادوی عزیز تسلیت میگویم و برای خودمان از خداوند «آمادگی برای مرگ» طلب میکنم. یاد مرگ اگر نباشد زندگیِ شرافتمندانه دشوار است.
فقد نودیَ فینا بالرّحیل!
ندا دادهاند که کوچ نزدیک است