اشاره:
بررسی تاریخ معاصر ایران غالباً به تعصّبات سیاسی و ایدئولوژیک آغشته است و این امر خصوصاً در بارۀ دوران پُرآشوب ملّی کردن صنعت نفت نمودِ بیشتری دارد.
دکتر یرواند آبراهامیان پژوهشگری است که با تکیه بر مکتب تاریخ نویسیِ نئومارکسیستهای انگلیسی کوشیده تا به بررسی تاریخ معاصر ایران بپردازد. آبراهامیان مدتی به حزب توده تعلّق خاطر داشت و این دو نکته باعث شده تا پژوهشهای وی دارای ضعفهای سیاسی-ایدئولوژیک باشد. در مقالات نقدی بر «کودتا»ی دکتر آبراهامیان و آبراهامیان؛ سرگردان میان دو انقلاب به بخشی از این ضعفها اشاره شده است.
متن زیر ترجمۀ نامۀ دکتر فریدون علا (فرزند دولتمردِ معروف؛ حسین علا) به دکتر آبراهامیان است. مضمون این نامه تأکید بر نکاتی در بارۀ زندگی سیاسی حسین علا است که در کتاب دکتر آبراهامیان مورد غفلت قرار گرفته است.
حسین علا در سال ۱۹۱۹ از همراهان و همکاران محمدعلی فروغی برای استیفای حقوق ایران در کنفرانس پاریس بود و عجیب اینکه در آن شرایط حسّاس تاریخی دکتر محمّد مصدّق که در سوئیس زندگی میکرد، نخواست یا نتوانست با هیأت همراهِ فروغی در پاریس همکاری یا مساعدت کند[۱].
در سراسر دوران پهلویها حسین علا از دولتمردان برجستۀ آن عصر بود. سخنرانی قاطع و دلیرانۀ علا در شورای امنیّت سازمان ملل در سال ۱۳۲۵ باعث خروج قطعی ارتش شوروی از آذربایجان ایران و سقوط فرقۀ دموکرات شد.
نامۀ دکتر فریدون علا به دکتر آبراهامیان به ضعفی اشاره دارد که در تحقیقات بسیاری از پژوهشگران حاکم است؛ و آن، اهمیّت دادن به برخی اسناد به عنوان «وحی مُنزل» است. نمونهای از این اسناد که مورد استناد دکتر آبراهامیان قرار گرفته، سندی است از سازمان سیا که طی آن، خلیل ملکی متهم به گرفتن پول از سازمان سیا شده است! در حالیکه انصاف این بود که با توجه به کارنامۀ سیاسی و زندگی پُرفقر و فاقۀ ملکی، در استناد به این «سند» تاّمل بیشتری میشد. به عبارت دیگر، احتیاط در استفاده از اسناد تاریخی برای یک پژوهشگرِ بی طرف ضروری است.
دکتر فریدون علا ابتدا در دانشگاههای معتبر آمریکا رشتۀ تاریخ خواند و سپس، تحصیلات تخصّصی خود را در خون شناسی به پایان برد. او بنیانگذار «مرکز ملّی انتقال خون ایران» است و در این جایگاه برای ارتقای علمی این مرکزِ حیاتی در سطح جهانی خدمات ارزندهای نموده است. فیلم مستند تلویزیون ایران اینترنشنال روشنگر این تلاشها و خدمات است.
علی میرفطروس
***
۲۸ماه اوت ۲۰۲۱
جناب آقای پروفسور آبراهامیان
دوستان توجه مرا به قسمتی از کتاب اخیرتان «بحران نفت در ایران، از ملّی گرائی تا کودتا» جلب کردهاند بخصوص به آنجایی که علناً صداقت مرحوم پدرم حسین علاء نخست وزیر سابق ایران را در دو نوبت زیر سئوال میبرید.
برخلاف علوم آزمایشگاهی که با آنها آشنایی دارم، تاریخ مقولهای پیچیده است و ارزیابی در بارۀ این یا آن شخصیّت سیاسی در طول زمان قابل تغییر است. هر کسی میتواند نظری داشته باشد ولی تاریخشناس باید از مطالبی که درج میکند اطمینان کامل داشته باشد و ضمن رعایت احتیاط در ارزیابی اسناد، از افترا و تهمت اجتناب نماید: در صفحۀ ۱۱۹ میخوانیم:
«در یادداشت جداگانهای سازمان اطلاعات مرکزی (CIA) تذکر داده که سفیر آمریکا در تهران، آقای هنری گریدی جهت تقویت دست علا و مغلوب کردن دشمنانش، مبلغ دلاری مستقیمی را - محرمانه - به وی پرداخت کند و با توجه به کاملاً محرمانه بودنِ این معامله، نیازی به دریافت رسید جهت پاسخگویی وجود نداشت».
به آن صورتی که شما بیان کردهاید برداشت خواننده این است که نخست وزیر وقت واقعاً مبلغ قابل توجهی پول به عنوان رشوه دریافت کرده است. بدیهی است که خوانندۀ عادی جهت تأیید واقعیات دسترسی به پرونده مورد نظر ندارد، [یعنی یادداشتی به تاریخ ۲۳ آوریل ۱۹۵۱ از طرف معاونت برنامهریزی آقای فرانک ویزنر (Frank Wisner) خطاب به معاونت CIA آلن دالس (Alen Dulles) موجود در آرشیو محرمانه CIA که در سال ۲۰۱۷ به وسیلۀ وزارت خارجه آمریکا منتشر شده است] ولی با خواندن یادداشت آقای ویزنر (روابط خارجی ایالات متحده آمریکا ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴ ایران ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴- اداره تاریخ نویس، سند شماره ۱۸، آوریل ۲۳، ۱۹۵۱) توجۀ خواننده فوراً به حذف استادانۀ مطالب اصلی در رابطه با این موضوع جلب میشود: یعنی این یادداشت داخلی به طور وضوح نشان میدهد که پیشنهاد ویزنر هنوز به تصویب ریاست CIA و وزارت خارجه نرسیده است. به علاوه- همانطوری که در پاراگراف چهارم یادداشت آشکار است-روح دولت ایران و علاء از پیشنهاد پرداخت این وجه کاملاً بیخبر بود، در این پاراگراف میخوانیم:
- «قبل از آنکه به استحضار علاء برسد ادارۀ هماهنگی سیاست (CIA) لازم میداند که کلّ مبلغ مورد تصویب قرار خواهد گرفت و قسط اول هر چه زودتر به دست آنها خواهد رسید».
به علاوه، باید به این نکته توجه داشت که طرح این یادداشت فقط چهار روز قبل از سقوط کابینۀ علاء (در تاریخ ۲۷ آوریل) بوده و در نتیجه، اجرای طرح پیشنهادی ویزنر بلا اجرا، نامربوط و بیاعتبار شد.
جنابعالی تذکر هیچکدام از این نکات بسیار اساسی را مهم ندانستهاید. اینجا است که شیوۀ تاریخ نگاری جنابعالی در ویرایش ماهرانه و حذف انتخابیِ مطالبِ اساسی روشن میشود.
در جای دیگر همین فصل کتاب (صفحه ۱۱۸-۱۱۹) به این نکته اشاره میشود که گرایش ضد مصدّقیِ مقامات آمریکایی و حتی سرچشمۀ عملیات آژاکس (Ajax) در اوایل سال ۱۹۵۱، قبل از آنکه دکتر مصدق رئیس دولت بشود آغاز شده بود! مدارک بیشمار آرشیوها این ادعا را انکار میکنند. مثلاً اقدامات اوریل هریمن فرستادۀ ویژۀ رئیس جمهور آمریکا به تهران برای میانجیگری مسئله نفت، یا موفقیت مک گی و کریدی (Mc Gee & Grady) در تعدیل سیاستهای شرکت نفت ایران و انگلیس و وادار کردن آنها به پذیرفتن مدل آرامکو و متقاعد کردن مقامات بریتانیا که اصل ملی شدن نفت ایران را بپذیرند و بالاخره، تقلیل بعضی برنامههای افراطی بریتانیا -مانند عملیات پیشنهادی باکانیر (Operation Buccaneer) که حتی شامل اشغال شهرنفت خیزِ آبادان بود.
یادآور میشوم که دیپلماسی آمریکا با پشتکار و مهارت علاء بود که در شورای امنیّت سازمان ملل آذربایجان را از چنگ شوروی نجات داد.
شرح غائله آذربایجان در کتابتان «ایران بین دو انقلاب» (۱۹۸۲) صفحات ۴۱۱ و ۴۱۲ و آشنایی با نوشتههای اخیرتان دربارۀ دوران مصدّق ناچار خواننده را به این نتیجه میرساند که به عنوان تاریخ شناس مشهور، بیطرفی و بی غرضیِ جنابعالی فدای تعصّبات ایدئولوژیک شده است.
با نهایت احترام
فریدون علاء
به نقل از [سایت علی میرفطروس]
__________________________
[۱]- مصدّق در کتاب خاطرات و تألّمات (ص۱۱۸) مینویسد: «در [سوئیس] بودم که قرار داد ۱۹۱۹ معروف به قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید که باز تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کارِ تجارت پردازم. مقدارِ قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود، خریداری[کردم] به ایران فرستادم...».