یکی از بحث هایی که در دوران شاه بین مبارزان جوان و عموماً مارکسیست جریان داشت این بود که مبارزه مقدم است یا تحلیل؟ خلاصه اینکه باید کتاب خواند یا اینکه تفنگ دست گرفت. جوانان پرشور میباید تصمیم میگرفتند که ببینند اول باید چیزی را که با آن مبارزه میکنیم بشناسند یا این که بدون پرس و جو سرش را ببرند.
سؤال، جواب رسمی و نهایی پیدا نکرد، ولی در عمل به نظر میآمد که راه حل دوم، یعنی عمل بدون تحلیل، غالب شده است. مبارزه در خواستاری حذف حریف خلاصه شد. خاطرۀ مبارزانی که کتاب خواندن را مغایر با مبارزه میشمردند هنوز زنده است. عاقبت کار هم که انقلاب اسلامی بود، حکایت از پیروزی جناح «مبارزان» داشت.
به هر صورت، این فصل با انقلاب اسلامی بسته شد و در مورد نظام اسلامی نشنیدیم که کسی از این سؤالها بکند. احتمالاً به این دلیل که تحقیر همه جانبه نسبت به اسلامگرایان در حدی بود که کسی اصلاً سزاوار شناخت نمیشمردشان. عبارت «حکومت آخوندی» فقط تحقیر سیاسی نسبت به آن را در خود خلاصه نکرده است، نوعی تحقیر معرفت شناسی نیز در خود دارد که شایستۀ توجه است. کمتر کسی فکر کرده که این رژیم هم فرضاً به اندازۀ سرمایه داری، میتواند موضوع شناخت مستقل باشد.
به هر حال، سؤالی که در دورۀ شاه مطرح بود، هنوز در دورۀ ما نیز مطرح است ولی تغییر شکل داده. دو مقولۀ مبارزه و تحلیل کلاً برجاست چون قابل حذف نیست، ولی یک سومی به آنها اضافه شده که قبلاً نبود: تبلیغات.
اگر قدیم تحلیل و مبارزه از بابت اولویت عملی و ترتیب زمانی با یکدیگر در رقابت بود، امروز تبلیغات هر دو را پس رانده است و به ناحق جایشان را غصب کرده. به ناحق، چون کور است، نه میتواند حقیقت را ببیند و نه هدف ضرباتش را درست پیدا کند ولی چون از بابت عاطفی خاطر بسیاری را ارضأ میکند، بازار گرم دارد.
استبدادی بودن رژیم، ما را از تحلیل آن معاف نمیکند. اصلاً خوراک پژوهش سیاسی بیشتر از این نوع رژیمها فراهم میگردد که در طول تاریخ دست بالا را داشتهاند. از جمهوریهای باستان که بگذریم، دمکراسی مال عصر جدید است و هنگامی که به دنیا نگاه کنید میبینید که در اقلیت است. از این گذشته، استبداد مترادف ناکارآمدی نیست. حکومتی که دوام میکند، آن هم چندین سال، از حد اقل کارآمدی برخوردار است، چون بر جا مانده. فقط از شکست آن در همه زمینه صحبت کردن، چشم بستن است بر واقعیت ـ کوری ارادی. اگر تصویر درستی از حریف نداشته باشیم، چگونه میتوانیم علیه آن اقدام کنیم؟
تبلیغاتی که سیلاب متعفنش از همه سو بر سر ایرانیان روان شده است و مقولات اساسی کار سیاسی را در سایه قرار داده تا خود جایشان را بگیرد، نه تنها مردم را از بابت تفکر سیاسی عقب برده، بل عملاً مبارزۀ آنها را علیه رژیم فلج کرده است. سر و صدای فراوان و پستهای متعدد فیس بوکی یا پیامهای رنگ و وارنگ و پر شمار توییتری، مترادف شور و تحرک مبارزه نیست. همۀ اینها هیاهوست. فکر همه را مشغول میکند و وقت همه را میبلعد و این تصور را در ذهنشان جا میاندازد که دارند در راهی پیشرفت میکنند. ولی در حقیقت سرشان را گرم میکند تا نبینند که مشغول در جا زدن هستند.
ـــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [ایران لیبرال] منتشر شده است.
نم نم مبار باران، ویدا فرهودی
برو "بهشت زهرا"، مسعود نقرهکار